افشای ناگفتهها در خصوص ماهیت اصلی دولت جمهوری اسلامی ایران بانضمام انتشار و افشای مکاتبات درونی نظام جمهوری اسلامی و غارت سرمایههای ملی کشور ایران بدست ارگانها و افراد مختلف وابسته به حکومت آخوندی در داخل و خارج کشور . استفاده از مطالب و اسناد این وبلاگ بدون ذکر نام منبع بر خلاف اخلاق و مقررات بوده و شامل پیگرد نیز میگردد . جهت برقراری ارتباط میتوانید با آدرس زیر مکاتبه کنید pouriya1979@yahoo.com
کل نماهای صفحه
شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۸
در اوایل دهه 60 ،در یکی از شهرهای شمال، دختر 17 سالهای دستگیر و از
مواضع سیاسی و نظری خود دفاع میکند. این دختر شوری از مقاومت و شجاعت را
در دادگاهها از خود نشان داده و همچنین با رئیس دادگاه به مباحثه
ایدئولوژیک میپردازد. حاکم شرع در بیدادگاه حکم اعدام را صادر میکند و
چون اسلام اعدام دختران باکره را تائید نمیکند. پاسداری قبل از اعدام به
صیغه خود در آورده و به این دختر تجاوزقانونی میکند. در همین حین رئیس
دادگاه نظرش عوض شده و میخواهد با این دختر 17 ساله به جر و بحث بپردازد
و او را به اصطلاح به راه راست هدایت کند. دختر زنده میماند و بعد از
مدتی متوجه تغییراتی در بدن خود میشود. لباسهایش به تناش تنگ میشود و
حس میکند که حامله است. بعد از قطعی شدن حاملگیاش، او سعی میکند در
ملاقاتها، بدنش را از پدر و مادرش مخفی نگه دارد ولی خانوادهاش متوجه
میشوند. رئیس دادگاه هم با دانستن این موضوع، مطرح میکند تا به دنیا
آمدن بچه، به دختر جوان وقت میدهد که فکر کند و ارشاد شود. دختر برای
چند ماه منتظر تولد فرزند خود و همچنین اعدام خود میباشد، یعنی تا زاده
شدن طفل مادر حق حیات دارد! بعد از به دنیا آمدن فرزند، دختر جوان هم
چنان روی مواضع خود باقی میماند و تیرباران میشود.
با تلاش و گریه و زاری خانواده دختر زندانی و طرح این که شما که دخترمان
را از ما گرفتید، حداقل بچهاش رابه ما بدهید، خانواده، کودک را از آنها
تحویل میگیرند. بعد از مدتی مرد پاسداری با یک قواره پارچه و یک کله قند
و مقداری پول به خانه پدر و مادر دختر اعدام شده میرود و با برخورد طلب
کارانه و بد، میگوید اینهم مهریه دخترتان است!
نمونه دیگر: مرد پاسداری با لباس شخصی به خانه یک دختر اعدامی میرود و
برای خانواده او یک قواره پارچه و مقداری پول میبرد و میگوید: این
مهریه دختر شما است، چهره پدر دختر اعدامی* با خندهای تلخ و با خشم در
جواب میگوید، مگر دختر من در موقع اعدام راضی بود که به صیغه شما در آید
که برایمان پارچه و پول آوردید، ارزانی خودتان، شما به او تجاوز کردید!
*در سپتامبر 2006به مناسبت برگزاری سالگرد کشتار زندانیان سیاسی دهه 60
در دانمارک ، شرکت کننده مردی بعد از پایان سخنرانی ام در وقت استراحت
مورد ذکر شده را برایم به طور خصوصی بازگو کرد، از او خواهش کرده که خود
در قسمت بعدی برنامه مطرح کند، او خودداری کرد و گفت بیانش، همچنان
تابوست، چرا که همه خواهند فهمید در خانواده آنها این اتفاق افتاده است.
اگر این شخص بتواند بگوید این واقعه دردناک در چه سالی و در کجا اتفاق
افتاده است؟ کمک در جهت مستند سازی انجام داده است.
بعد از کشتار تابستان 67، خانوادهها در اولین ملاقاتها در مهر و آبان
همان سال به ما در بند 3 آسایشگاه زنان طبقه سوم زندان اوین، خبر تجاوز
زنان قبل از اعدام را دادند! خانوادهها با حالتی مشوش و با اصطراب و
همدل با خانواده-های اعدامی خبر را به ما انتقال دادند و نگران شدید
وضعیت همگی ما بودند. باز از طریق ملاقاتها خبر دار شدیم، مرد پاسداری
به خانه یک دختر اعدامی سال 67 رفته و گفته است: «من یک شب با دختر شما
بودم» و پولی به عنوان مهریه به آنان میدهد. خانوادهها تاکید بر تصمیم
فردی و مخفیانه این پاسدار، همراه با افشاگری بر علیه جمهوری اسلامی را
بازگو کردند و حالت رسمی و علنی از طرف زندان را نداشت.
برچسبها:
شکنجه یا .............
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر