کل نماهای صفحه

جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۸


علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی هر وقت گذارش به اجتماعات دانشجویی
می‌افتد و در پاسخ به سؤالات دانشجویان درمی‌ماند، بحث را به دوران پیش
از انقلاب می‌کشاند و سعی می‌کند دانشجویان را قانع کند که رژیم جمهوری
اسلامی در مقایسه با ایران شاهنشاهی جای بهتری برای زندگی است. او برای
اثبات ادعایش دلیل می‌آورد که محمدرضا شاه پست‌های کلیدی را به بستگانش
می‌بخشید در حالی که این جور پارتی‌بازی‌ها در حکومت عدل علی (جمهوری
اسلامی) جایی ندارد! بنابر این آنچه در باره دوران طلایی ایران در سالهای
پیش از انقلاب می‌شنوید ساخته و پرداختۀ رسانه‌های ضد انقلاب است.

لاریجانی قاعدتاً تا این اندازه معلومات عمومی و حافظه دارد که بداند
تنها عضو خاندان پهلوی شاغل در دولت آن زمان، مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و
هنر بود که او نیز در واقع عضو سببی خانواده سلطنتی و فرزند یک موسیقیدان
و خودش هم اهل هنر بود.

علی لاریجانی هفته پیش در دیدار با خبرنگاران از آنها خواست دنبال خبرهای
جنجالی نباشند و با قانون حرکت کنند. لاریجانی حوادث اخیر را نیز بخشی از
پروژه قدرت‌های غربی و رسانه‌های بین‌المللی برای براندازی حکومت ولایت
فقیه دانست. او در این جلسه دقیقا همان تحلیلی را از جنبش اخیر مردم
ایران به دست داد که محمد جواد و سیّد صادق برادرانش در مصاحبه با
رسانه‌ها ارائه داده بودند و به این ترتیب گفتۀ چند روز پیش صادق
لاریجانی که هفته‌ای یک بار من و برادرانم مسایل مملکتی را در حضور مادرم
مرور می‌کنیم، می‌تواند درست باشد.

علی لاریجانی برای آنکه علت نارضایی عمومی و اعتراضات مردم را بداند کافی
است به سهم بزرگ قبیله لاریجانی هنگام تقسیم مشاغل و سمت‌های مهم میان
فرزندان آخوندها در قبایل مختلف جمهوری اسلامی نگاه کند.

سال گذشته دانشجویان دانشگاه شیراز با علی لاریجانی به‌عنوان نمایندۀ
هزار فامیل جدید ایران رو در رو شدند. آنها در عین حال به او به‌عنوان
یکی از پایه‌گذاران رژیم نگاه می‌کردند که به آنان و به نسل پیش از آنها
دروغ گفته است. علی لاریجانی از سن 24 سالگی تاکنون مهمترین سمت‌های
مملکتی از جمله وکالت مجلس، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیریت عامل صدا
و سیما، دبیر شورایعالی امنیت ملی و مذاکره‌کنندۀ مسائل هسته‌ای، ریاست
مجلس شورای اسلامی را در اختیار داشته و مدتی نیز از فرماندهان نظامی در
سپاه پاسداران بوده و مانند برخی دیگر از آقازاده‌ها استادی دانشگاه را
نیز به‌عنوان یک سرگرمی یدک کشیده است.

او داماد آیت‌الله مرتضی مطهری است که با مجله زن روز از انتشارات مؤسسه
کیهان در ایران قبل از انقلاب همکاری داشت و در دانشکده الهیات دانشگاه
تهران درس می‌داد و از کارکنان زن این دو سازمان هم انتظار نداشت از او
رو بگیرند.

علی لاریجانی همراه حداد عادل در درس فلسفه شاگرد دکتر سید حسین نصر نایب
التولیه دانشگاه آریامهر و رئیس دفتر علیاحضرت فرح و از پیروان مکتب اوست
و برای تهیه مقدمات سفر دکتر نصر به ایران نیز در این سالها خیلی تلاش
کرد.

محمد جواد لاریجانی، برادر علی، بعد از پایان تحصیل در پلی‌تکنیک تهران
با بورس دولت به آمریکا رفت و پس از بازگشت به ایران مدتی معاون وزارت
خارجه، چندی نماینده و رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس، معاون و مشاور رئیس قوه
قضائیه، رئیس مؤسسۀ تحقیقات ریاضی و فیزیک و استاد دانشگاه.... بود. محمد
جواد لاریجانی همیشه از تنبیهات خشن اسلامی ازجمله سنگسار و اعدام دفاع
کرده است. او در مورد حوادث اخیر نیز گفته است این که جنبش سبز می‌خواهد
ریشه‌های کژی و دروغ و بدی را اصلاح کند یعنی انقلاب مخملی.

علی و محمدجواد سالها سعی داشتند دست سید صادق برادر دیگر خود را که
تحصیلات عالی ندارد و پرورش یافتۀ حوزه است، در جایی بند کنند. آنها چند
سال پیش او را وارد مجمع تشخیص مصلحت کردند تا آنکه روز شنبه تاج ریاست
قوه قضائیه بر سر او گذاشته شد.

علی لاریجانی هفته گذشته در پاسخ خبرنگاری که از او پرسید شنیده‌ایم شما
سه برادر هفته‌ای یک بار درباره مسایل مملکتی با یکدیگر تبادل نظر
می‌کنید، گفت اطلاعات شما درباره خانواده ما ضعیف است. ما 5 برادر هستیم.

به‌هرروی تجربه سی سال گذشته نشان داده برادران لاریجانی لزوماً
قابلیت‌های خاصی ندارند بلکه بوروکرات‌هایی هستند با توانایی‌های متوسط و
افکار و عقاید دُگم که معمولاً در فرزندان روحانیون دیده می‌شود. اما
آنچه این برادران دارند وجه مشترک آنها با سرکردگان رژیم درتأیید
بیرحمی‌ها و اعمال خشونت‌های رایج در ایران است.

و اما درباره سید صادق لاریجانی رئیس جدید قوه قضائیه: ظاهراً قرار است
رئیس این قوه فردی باشد سالم، خوش‌فکر، درستکار، بی‌طرف و دور از
دسته‌بندی‌های سیاسی و جناحی. اما سید صادق هفته پیش در گفتگو با روزنامه
اعتماد ملی در حالی که می‌دانست به‌زودی به‌عنوان رئیس قوه قضائیه معرفی
می‌شود، حتی زحمت حفظ ظاهر را هم به خود نداد و مردمی را که هفته‌هاست در
خیابانها شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» سر
می‌دهند، بازیچه دست کشورهای غربی خواند و خیره‌سرانه چشم خود را بر
واقعیات ملموسی که این روزها در ایران می‌گذرد، بست.

حال سؤال این است: بالاترین مرجع قضائی کشور که جنبش میلیونی مردم را
تحریک خارجی می‌داند و اصالت آن را به شدت رد می‌کند، چگونه می‌خواهد در
موارد بسیار حساس رأی عادلانه صادر کند.

صادق لاریجانی می‌گوید: «طیف‌های وسیعی از کمپ تبلیغات انتخاباتی جناح
اصلاح طلب طمع کرده بودند. دشمنان نظام هم به دنبال آن بودند که نظام را
به چالش بکشند.» او می‌افزاید «به‌عقیده من، این استراتژی در میان
اصولگرایان طرفدار داشت و عناصر افراطی حزب مشارکت هم از آن استقبال
کردند تا به نظام ضربه بزنند چون در این نظام نمی‌توانستند ایده‌آل‌های
خود را پیدا کنند.»

خبرنگار می‌گوید مردم حتماً به وضع موجود اعتراض داشتند که به خیابانها
ریختند. صادق لاریجانی پاسخ می‌دهد آنها به خیابانها نیامدند بلکه کسانی
آنها را به خیابان آوردند. دیگر این که کمپین انتخاباتی میرحسین موسوی
توسط کسانی اداره می‌شد که هدف آنان گسیل مردم به خیابان بود. والا مگر
به خاطر یک نامزد انتخاباتی که از نتیجه انتخابات راضی نبوده می‌شود در
مملکت جنبش ایجاد کرد و اگر قرار است جنبش سبز به‌خاطر تظاهرات خیابانی
آقای موسوی اتفاق بیفتد این همان پروژه‌ای است که دشمنان جمهوری اسلامی
کلید زده‌اند.

خبرنگار به سیدصادق می‌گوید: بعد از اين جريانات از يک نقطه‌اي به بعد،
مردم میرحسین موسوي را کنار گذاشتند و خودشان شروع به اعتراض کردند، آيا
اين يک پيغام براي حکومت نيست؟

لاریجانی جواب می‌دهد: اکثر مردم ايران موافق اين جمعبندي آقاي موسوي
نبودند و موسوي بايد به‌عنوان يک چهره ملي فقط طرفداران خودش را نبيند.
موسوي بايد تو دهن آمريکا و همه کساني مي‌زد که از اين ماجرا نفع
مي‌برند. او باید به مردم مي‌گفت کساني که طرفدار من هستند حق ندارند از
فردا به خيابانها بيايند. اما ايشان آمدند و گفتند مردم، در صحنه باشيد،
مبادا از صحنه کنار برويد. همه را زير سؤال ببريد و حرف رهبري را زير پا
بگذاريد.

خبرنگار سؤال می‌کند: شما مي‌گوييد اوباما و سارکوزي طمع کرده بودند.
فرداي انتخابات اوباما و کلينتون از مشارکت گسترده مردم حمايت و از آن
استقبال کردند. اوباما هم پيش از انتخابات اعلام کرد اين چهار نامزد با
هم فرقي ندارند چون در موضوع هسته‌اي همه يک موضع دارند. اصولاً شما چرا
مي‌کوشيد آقاي موسوي را هوادار غرب معرفي کنيد. اين چه نامزد هوادار غرب
است که تمام شعارهايش، نمادهايش و سمبل‌هاي انتخاباتي‌اش برآمده از
باورهاي مذهبي و هم‌پوشان با گفتمان حاکميت است؟

صادق لاریجانی می‌گوید: نه، به اين صراحت نيست. روزنامه اعتماد ملي از
نظر حرفه‌اي يکي از بهترين روزنامه‌هاي کشور است اما همين روزنامه از
نگاه فکري، پايگاه معلم سکولاريسم است. اين روزنامه مبلّغ فکري است که در
بهترين لطف به اسلام، اسلام را براي حوزه خصوصي مي‌داند و براي جامعه و
اداره آن اسلام را تأييد نمی‌کند. برخي افراد که خود را نوانديش ديني
مي‌دانند و آنقدر متکبرند که افلاطون را هم قبول ندارند وقتي از آقاي
کروبي دفاع مي‌کنند طبيعي است که يک مزاح در آن است. اين روزنامه يک بخش
از کمپين اصلاح‌طلب است.

صادق لاریجانی در پاسخ به این سؤالات خبرنگار که چرا به خانواده ندا
آقاسلطان اجازه برگذاری مجلس ترحیم ندادند، یا اینکه چرا تلویزیون
اعترافات مردم را سانسور می‌کند، دربارۀ افرادی که در زندان کتک می‌خورند
و مثل محسن روح‌الامینی کشته می‌شوند چه می‌گوئید؟ اصولا چه کسانی این
کارها را می‌کنند، جواب داده است: اجازه برگذاری مجلس ختم به خانواده ندا
داده نشد چون جناح اصلاح طلب از هر فرصتی از جمله برگذاری مراسم ترحیم
برای برپایی اعتراضات استفاده می‌کند. به‌نظر من تلویزیون باید نمایش این
گونه مراسم را سانسور کند چون جناح اصلاح طلب از آن برای روشن نگاه‌داشتن
شعله این حوادث بهره‌برداری می‌کند و اما اینکه اگر کسی در زندان بمیرد
دلیل ظلم حکومت نیست چون ممکن است مریض بوده باشد! ضمناً قوه قضائیه
معتقد است کسانی مانند سعید حجاریان از درون زندان این برنامه‌ها را
هدایت می‌کرده‌اند.

به‌هرحال نظرات یکسان و یکدست و ضد مردمی برادران لاریجانی این ظنّ را که
آنها هفته‌ای یک روز در حضور والده به شور و غور می‌نشینند و تصمیم
می‌گیرند به رسانه‌ها چه بگویند تقویت می‌کند.

لابد داستان برادران کارامازوف از داستایوسکی نویسنده نامدار روسیه را
خوانده‌اید. آنها چهار برادر بودند که انسان‌های مفید، مطبوع، مقبول و
قابل اطمینانی از آب درنیامدند و لذا مقایسه آنها با برادران لاریجانی
می‌تواند تصویر درستی از اعضای این قبیله در اختیار خواننده قرار دهد.


خبرگزاری مهر به نقل از وزارت نفت جمهوری اسلامی می‌گوید در حال حاضر
میزان ذخایر استراتژیک بنزین کشور حدود یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون لیتر است
که نسبت به مدت مشابه در سال گذشته حدود ۲۵۰ میلیون لیتر افزایش را نشان
می‌دهد.
ایران در سال‌های گذشته به دلیل نگرانی از احتمال تحریم‌های بین‌المللی
با انجام اقداماتی نظیر سهمیه‌بندی بنزین و دوگانه‌سوز کردن خودروها از
میزان مصرف این فرآورده تاحدودی کاسته است.

میزان کنونی متوسط مصرف روزانه بنزین در ایران حدود ۶۷ میلیون لیتر است و
در همین حال میزان تولید پالایشگاه‌های داخلی ۴۴ تا ۴۵ میلیون لیتر اعلام
شده است. به این ترتیب ایران باید روزانه بیش از ۲۰ میلیون لیتر بنزین
وارد کند.

با احتساب این میزان واردات بنزین، و با فرض فعال‌بودن تمام ظرفیت
پالایشگاه‌های داخلی، آن چه از آن با عنوان «ذخایر استراتژیک بنزین» نام
برده می‌شود تنها برای ۷۰ روز کفایت می‌کند.

این در حالی است که محمود احمدی‌نژاد گفته است که ایران می‌‌تواند در عرض
یک هفته با تغییراتی در خط تولید، «تمام بنزین مورد نیاز خود را تأمین
کند».

در حال حاضر ایران به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کشورهای تولیدکننده نفت
جهان مجبور است حدود ۴۰ درصد از نیاز داخلی خود به بنزین را از طریق
واردات تأمین کند.

حدود سه هفته پیش مجلس سنای ایالات متحده لایحه‌ای را تصویب کرد که بر
اساس آن کمپانی‌هایی که به جمهوری اسلامی بنزین می‌فروشند توسط وزارت
انرژی این کشور تحریم خواهند شد.

در این میان محمود احمدی‌نژاد روز پنج‌شنبه در سخنانی در بندرعباس در
واکنش به طرح سنای آمریکا برای تحریم فروشندگان بنزین به ایران اظهار
داشت: «آنهایی که شعار تحریم را سر می‌دهند نمی‌دانند دنیا چه خبر است و
امروز تحریم بنزین را مطرح می‌کنند که این نشان می‌دهد چقدر عقب‌افتاده
سیاسی هستند.»

وی افزود: «ما اكنون در صنعت خود به آن چنان ظرفيتي رسيده‌ايم كه در ظرف
يك هفته با تغيير خط توليد می‌توانيم كل بنزين خود را تامين كنيم و با
بهره‌برداری از پالايشگاه ستاره بندرعباس ظرف يكی، دو سال آينده ما خود
توليدكننده بنزين خواهيم بود.»

پیشتر نیز غلامحسین نوذری، وزیر نفت دولت نهم، با «استقبال از تحریم نفت
ایران توسط کشورهای غربی» گفته بود ایران می‌تواند در عرض ۴۸ ساعت بنزین
موردنیاز خود را تولید کند.

در حال حاضر بر اساس قانون مصوب سال ۱۹۹۶ شرکت‌هایی که بیش از ۲۰ میلیون
دلار در نفت و گاز ایران سرمایه‌گذاری کنند، با تحریم‌های آمریکا روبه‌رو
خواهند شد.

==================
1.4میلیارد لیتر موجودی ذخایر بنزین/ واردات 300میلیون لیتر بنزین
در5ماه
در حال حاضر موجودی فعلی ذخایر استراتژیک بنزین کشور حدود یک میلیارد و
400 میلیون لیتر است که نسبت به مدت مشابه سال گذشته حدود 250 میلیون
لیتر افزایش نشان می دهد.
خبرنگار مهر از وزارت نفت کسب اطلاع کرد طی پنج ماه نخست سال میزان ذخایر
استراتژیک این فرآورده نفتی در انبارهای شرکت ملی نفت ایران حدود 250
میلیون لیتر نسبت به مدت مشابه سال گذشته افزایش یافته است.

هم اکنون موجودی ذخایر استراتژیک بنزین کشور در انبارهای شرکت ملی نفت
ایران حدود یک میلیارد و 400 میلیون لیتر است.

واردات بیش از 300 میلیون لیتر بنزین در سالجاری

به گزارش مهر، در سالهای گذشته اقدامات متعددی توسط وزارت نفت برای
جلوگیری از رشد مصرف بنزین در کشور انجام گرفته است.

اجرای طرح سامانه هوشمند ، حذف کارت های سوخت اضافه، افزایش تعداد جایگاه
هایCNG و رشد مصرف این حامل انرژی و کاهش سهمیه های ماهانه بنزین خودروها
از 120 به 100 لیتر از مهمترین عوامل کاهش مصرف بنزین در کشور بوده است.

از ابتدای سالجاری تاکنون نیز متوسط مصرف بنزین کشور حدود 67 میلیون لیتر
در روز بوده که با احتساب تولید 44 تا 45 میلیون لیتری پالایشگاه های
داخلی باید روزانه برای تامین سوخت کشور بیش از 20 میلیون لیتر واردات
صورت گرفته است.

معاوضه نفت خام با بنزین وارداتی

با توجه به اینکه بر اساس قانون بودجه سالجاری مصوب مجلس شورای اسلامی
ردیف بودجه ای برای واردات بنزین در نظر گرفته نشده است، از این رو وزارت
نفت از طریق معاوضه نفت خام با بنزین اقدام به واردات این فرآورده نفتی
به داخل کشور کرده است.

مهم ترین فروشندگان بنزین به ایران کشورهای هند، سوئیس و یکی از همسایگان
حاشیه خلیج فارس بوده است.

همچنین بر اساس گزارشهای منتشر شده از سوی مدیر امور بین الملل شرکت ملی
نفت ایران، متوسط قیمت هر لیتر بنزین در بازار خلیج فارس از ابتدای
سالجاری تاکنون حدود 500 توان بوده است.

بر اساس برآوردهای انجام شده، پیش بینی می شود از ابتدای سالجاری تاکنون
بیش از 300 میلیون لیتر بنزین به داخل کشور وارد شده است.

احمدی نژاد:قادر هستیم ظرف يک هفته بنزین تولید کنیم

حدود 300 هزار نفر برای براندازی سازماندهي شده بودند

سایت حکومتی ایرنا وابسته به باند احمدی نژاد،مینویسد:فرمانده سپاه محمد
رسول الله تهران بزرگ گفت: حدود 300 هزار نفر در سازمان راي "اغتشاشات
"سازماندهي شده بودند و همين افراد جريانات خياباني را بعد از انتخابات
رياست جمهوري به راه انداختند.

به گزارش خبرنگار سياسي ايرنا، پاسدار "عبدالله عراقي" در همايش ناگفته
هاي پس از انتخابات رياست جمهوري سال 88 با حضور در جمع بسيج جامعه زنان
با بيان اينکه اغتشاشات اخير سازمان يافته بوده است ادامه داد: حضور پر
قدرت بسيج براي مقابله با اغتشاشات باعث شد تا اين اغتشاشات مهار و ادامه
پيدا نکند.
وي با اشاره به تشکيل "سازمان رأي" قبل از انتخابات اظهار داشت: حدود 300
هزار نفر در اين سازمان سازماندهي شده بودند و همين افراد جريانات
خياباني را بعد از انتخابات رياست جمهوري به راه انداختند.
سردار عراقي تأکيد کرد: ما به عنوان پاسداران انقلاب اسلامي در مقابل اين
اغتشاشات احساس مسئوليت کرديم و نتوانستيم ساکت بنشينيم.
وي در پايان گفت: بسيجيان توانستند اين توطئه و فتنه عميق را خنثي و
اقتدار و آرامش را به جامعه بازگردانند

جنتی:چرا سران "اغتشاشات" هنوز دستگير نشده
اند
سیرک نماز جمعه:سایت حکومتی ایرنا:امام جمعه موقت تهران با طرح اين سوال
که چرا سران اغتشاشات اخير هنوز دستگير نشده اند و آزادانه به فعاليت خود
ادامه مي‌دهند، از رييس قوه قضاييه خواست تا با دستگيري سران آشوب‌‌هاي
اخير که ريشه فتنه و ام الفساد بودند، با آنها با عدالت برخورد کند.

آخوند "احمد جنتي" در خطبه دوم نماز جمعه اين هفته تهران از تلاش عده‌اي
براي ايجاد اغتشاش در کشور با عنوان "براندازي" ياد کرد و خطاب به رييس
جديد قوه قضاييه گفت: عده‌اي در اين ماجراها دستگير و عده‌اي نيز هنوز
دستگير نشده اند. چرا عده‌اي دستگير و سران اين اغتشاشات دستگير نشدند؟
جنتي تاکيد کرد: چرا کساني که همه مي دانند که ريشه فتنه و ام الفساد
بودند اما چون به جايي وصل هستند، دستگير نشدند و بايد آزاد باشند؟

وی گفت: جواناني که در اين ماجراها دستگير شدند، اعلام کرده‌اند که فريب
خورده هستند و چرا فريب دهندگان آنان را دستگير و محاکمه نمي شوند. اين
نخستين کاري است که بايد براي اجراي عدالت انجام شود.

وي با اشاره به اظهارات رييس جديد قوه قضاييه گفت: وي اعلام کرد که در
راستاي مجازات تضييع کنندگان حقوق شهروندان و سلب کنندگان آرامش و امنيت
مردم نسبت به احدي گذشت نخواهد کرد و به کمک خداوند خاطيان را به دستگاه
عدالت خواهد سپرد.
وی خطاب به لاريجاني گفت: اين تکبيرها براي شما خيلي پيام دارد انتظار
اين است که کمر ببنديد و پاي عدالت بايستيد و عواقب آن را تحمل کنيد.


آخوند جنتی:"اغتشاشات" اخیر ظلم به بچه های حزب اللهی و بسیجی بود/این
ظلم بالاترین ظلم ها "و ظلم براندازی" بود
آخوند جنتی در سیرک نماز جمعه گفت:"اغتشاشات" اخیر ظلم به فرد نیست بلکه
ظلم به یک نظام است به گونه ای که این ظلم می خواست به بچه های حزب اللهی
و بسیجی ظلم کند و این ظلم بالاترین ظلم ها "و ظلم براندازی" بود که بر
این اساس عده ای دستگیر شدند و عده ای به دام نیفتادند که باید دید علت
آن چیست؟
جنتی اضافه کرد: کسانی که ریشه فتنه و ام الفساد بودند ولی به جایی وصل
هستند، چرا باید آزاد باشند و همان گونه که مشاهده کردید یک بچه جوان در
دادگاه می گفت که ما فریب خورده ایم و چرا آنان دستگیر نمی شوند. لذا
باید به محل اتصال گفت اجازه بده او را محاکمه کنند تا به این ترتیب
آبروی تو هم حفظ شود.

وی ادامه داد: من دست آن عزیز را می بوسم که وقتی دید فرزندش قابل هدایت
نیست رسما نامه نوشت و اعلام کرد که این بچه منحرف است و خود را حفظ کرد.

خطیب جمعه تهران تاکید کرد: ما عدالت می خواهیم و بدنبال چیزی به غیر از
آن نیستیم لذا نه با کسی غرض و نه با کسی دوستی شخصی داریم.

وی گفت: در حال حاضر گفته می شود قضاتی که آشوبگران را محاکمه می کنند
تحت فشار قرار دارند ولی باید خطاب به آنان گفت که ای قاضی! از خدا بپرس
چون اگر خداوند بخواهد تو را حفظ می کند و در غیر این صورت امکان دارد
هنگامی که در رختخواب خانه هستی بمیری. باید خداوند را در نظر گرفت.

جنتی گفت: افرادی که نقشه براندازی کشیده بودند و می خواستند کودتای
مخملی را بوجود آورند فکر کردند که امروز هم آن روز است با وجود اینکه در
18 تیر تجربه کرده بودند که اینجا، جای این کارها نیست و نظام و مردم ما
درس فراموش نشدنی به آنان می دهند و امیدواریم آنان هرچه سریعتر نابود
شوند.

آخوند جنتی، با اشاره به سخنان رئیس جدید قوه قضائیه مبنی بر اینکه
خاطیان را به دستگاه عدالت خواهد سپرد و از سلب کنندگان امنیت و آرامش
مردم نخواهد گذشت ، خطاب به وی گفت: انتظار داریم که محکم کمر ببندید در
پای عدالت بایستید اما باید بدانید که اجرای عدالت خیلی ارزان تمام نمی
شود، مخصوصا اگر بخواهید جلوی کسانی بایستید که گردن کلفت هستند و باید
اول آنها را گرفت.
===


من ا. ب. هستم لیسانس روانشناسی دارم و در یک کلینک پزشکی در خیابان ج.
کار می کنم با دکتر ص. و کار ما پزشکی و تهیه دارو برای مردم است.
مامورین پلیس ما را به دلیل داشتن یک جعبه آرسنو موتون و پیش بازرس شعبۀ
6 تخلافات پزشکی خیابان مطهری بردند و او بعد از این مرا به آگاهی و پس
از آن به کهریزک فرستاد در صورتیکه من سوء سابقه ای نداشتم و هیچ تخلفی
نداشتم .کابوس از اینجا شروع شد برادرم مفقود اثر است و خودم در جنگ
ایران و عراق در اوایل جنگ در کردستان شرکت کردم و جزوه خانبازان می
باشم. موقعی که من را به آگاهی فرستادند بعد از شکنجه هایی که در آگاهی
مثل کابل و کتک خوردن ،دستبند و پا بند و بازجوئیهای شدید مشت و لگد در
آگاهی شاپور بعد از چند روز به دستور همان دادیار شعبۀ 6 تخلافات پزشکی
مرا به آدرس کهریزک بازداشتگاه کهریزک فرستادند .ما را با یک ون به آنجا
بردند . وقتی که بطرف قم می روید از سه راهی کهریزک می پیچید به سمت جنوب
شرق تهران و کاملا نظامی است و تپه ماهور دارد با سیم خاردار و پادگان
کهریزک در لابلای تپه ماهورها است، که دسترسی آن برای افراد عادی سخت است
بعد از گذشتن از یک فضای نظامی و عجیب و غریب به فنس اول می رسیم که کلاه
سبزها هستند از گارد نیروی انتظامی و بعد از فنس دوم 3 کیلومتر بعد به یک
پایگاه نظامی میرسیم که تا بازداشتگاه فاصله ای ندارد بعد از فنس دوم
وارد ورودی می شویم. این تابلو نصب شده است که روی آن نوشته است، تحت
نظرگاه 210 کهریزک فنس دوم پایگاه نظامی بود که تمام سربازها مسلح بودند
و در وسط یک منطقۀ کاملا نظامی که بعضا صدای گلوله از میدان تیر شنیده می
شد. در داخل این پایگاه شاهد مجموعه ای بودیم که زندانبانان در بالای
دیوار نگهبانی می دادند و زندانیان در کف آن ،قسمتی داشت بنام زیر زمین
که قرنطینۀ 1 و 2 آنجا بود و بالای آن دفتر امور اداری آن و سوله ای که
داخل آن چند قفس ساخته بودند جهار قفس در حدود 4 اتاقک کوچک دقیقا شبیه
قفس های که برای حیوانات مثل یوزپلنگ و شیر و گرگ در باغ وحش تهران
ساختند . پشت سر هم 3 قفس را نصب کردند و جوشکاری کردند که احتمالا این
قفسته ها را در کارخانه های زندان کچوئی ساخته اند .ارتفاع قفس 3 متر است
و هر قفس حدود 25 الی 30 مترمربع مساحت دارد و کف کل سوله موزائیک شده
است که پر از لکه های خون،استفراغ و قی و چرک زندانیان قبلی است . 4
اتاقک که روی قفسها ساختند حدود 20 متر مربع مساحت دارند و در داخل هر
کدام بین 30 تا 40 نفر را انداخته اند درهای فلزی دارند که روی آن توری
کشیده اند و شبها همۀ درها قفل می شد سوله با 3 هواکش ،هوایش عوض می شود .
(سوله بزرگ 400 الی 500 متر مربع و دیوارهای سوله سیمانی هستند. تحمل این
فضا و سر و صداهای آن فن ها خیلی سخت است . دستشوئیها و سرویسهای بهداشتی
به عمد خراب هستند و در انتهای سوله قرار دارند . حمام ندارد ،آب ندارد .
تانکر آبی که برای زندانیان می آورند مخلوطی از آب و گازوئیل است. آبی
لجن و کثیف که ممکن است از چاله ها پر کنند و بیارند و زندانیان مجبور
بودند همان آب را از یک بطری خانواده هر نفر یک قولپ در طول روز یا 2 بار
2 قولپ در طول روز بنوشد تازه این آب را 48 ساعت یکبار یا گاهی 24 ساعت
یکبار نمی آوردند و گاهی جیره نان و سیب زمینی را هم نمی دادند و 24 ساعت
گرسنه و تشنه می ماندیم و زندانیها همیشه نگران بودند که از گرسنگی
نمیرند و نای حرف زدن نداشتند . مجموعه آنجا همراه با سربازهای مسلح و
فضاسازی که از روز اول همراه با کتک زدن و فحاشی ناموسی و لخت و مادر زاد
کردن ما به محض ورود و شلاق زدن و لوله زدن و ایجاد رعب و وحشت بود تا
روح ما را بکشند. متهمی که بیمار و گاها بی گناه است.فضای رعب آور و
وحشتناک در عمق و در دور افتادگی و گرسنگی دلایل مرگ در کهریزک بود هر
رور به چشم خودمان 2 الی 3 تا و گاه 7 الی 8 نفر را می دیدم که کشته می
شدند داخل کیسه و یا پتو می انداختن و زیپ کیسه ها را می کشیدند و داخل
ماشین می انداختند و می بردند گاها مرده ها چند ساعت زیر آفتاب می ماندند
تا باد بکنند و بترکند و صورتشان شناخته نشود یا در آن محوطه پشت سوله
خاک می کردند. کانکسها را چیده بودن و در داخل هر کانکس 60 الی 70 نفر
زندانی بود تپه ای وجود داشت بنام تپه سفید که افراد را با بدنی برهنه
بالای آن می دواندن که زخمی می شدند. پشت همان تپه سفید بسیاری از جسدها
را دفن کردند در زیر خاک و همینطور در دور تپه ماهورهای اطراف. با چشمان
خود دیدم کسی را که حقی سرهنگ نیروی یگان ویژه اردوگاه بود کف اردوگاه
نشاند و با کلت تیر مستقیم از بالا به سرش شلیگ کرد که طرف مرد و خون
دورش را گرفته جسدش را پشت کانکسها بردند. گاهی از دور بوی چوب و دود و
گوشت سوخته یا پشم موی وز کرده به مشاممان می رسید. ما همیشه گرسنه بودیم
وبا یک تکه نان لواش نازگ و یک تکه سیب زمینی در طول 24 ساعته زندگی می
کردیم. بازداشتگاههای مثل داخائو،ماتازن ،آشویتس،ابوغریب و گوانتانامو را
از یاد ببرید. اول اینجا است و کورگاه و قبر شما ،دنیا و آخرت شما همینجا
است. این جملاتی بود که احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی
تهران بزرگ وقتی هفته ای یکبار پنچشنبه ها صبح با هلیکوپتر به اینجا می
آمد و خودش به همراه کشمیری،عامریان،حقی ،کومیجانی، زندی، خمیس آبادی،
حسینی ،موسوی ،سید،حاجی ،مهندس و رئیس اسامی مستعار که بقیه آنها داشتند
و گاردهایی که با عینک دودی و نقاب صورت خود را پوشانده بودند و ما را
کتک می زدند. این شکنجه گران و آدم کشان اسامی مستعار هم داشتند که ما
نمی دانستیم چه کسی هستند روزهای دوشنبه و سه شنبه حقی با گاردیها و
کومیجانی می آمدند و ما را می زدند. روزهای پنجشنبه رادان و عامریان و
کشمیری با هلی کوپتر می آمدند و همینطور ماکان که خانواده های زندانیان
را جلوی در کتک می زد. اگر در طول ماه یا هفته گذر خانواده با هزار
بدبختی به آنجا می افتند و می توانستند از یک قاضی برای زندانی خود نامه
بگیرند با لاستیکهای توپر سفید، با باتون ،با چوب با هر چیزی که باور نمی
کنید می زدند. ما را لخت و مادر زاد و خیس می کردند و می کوبیدن روی زمین
و روی آسفالت داغ وسنجاق قلت می زدیم و می زدند تا توی شیبی که پایین بود
بیهوش شویم و دوباره آب روی ما می ریختند و ما را به هوش می آوردند و به
سربالایی می گفتند بدوید ،یا دیوار را هل بدهید که عقب برود و هر کسی عقب
می ماند بیشتر کتک می خورد. افراد گرسنه از شدت شکنجه ها به استقبال مرگ
می شتافتند و خودکشی می کردند وقتی شخص اضطراب و ترس و گرسنگی و بیماری و
سرکوبگری در پیرامونش باشد به همین جا می رسد زمانی که از شدت گرسنگی و
تشنگی به مرگ راضی می شود و چندین ماه در این شرایط احاطه شده باشد
استقبال از مرگ براش کاملا عادی است .افرادی در اینجا 18 ماه بودند وقتی
بدن هیچ مواد مغذی مثل نمک ویتامین نمی گیرد چگونه می تواند در مقابل
استرس و وحشت و کتک مقابله کند حالا بر این شرایط دائما کرامت انسانی ما
را از بین می برند و ما را لخت و مادر زاد می کردند و در حضور 800 چشم با
باتون به لای پاها و رانها و کفلها و مقعد بمالند و در اتاقکی تجاوز جنسی
نمایند و هتک حرمت بکنند و علاوه بر اینها ضرب و شتم و لوله و شلنگ و
باتون و مشت لگد که هر روز وجود داشت. هر روز وقتی ما را به آمار می
بردند با کتک می بردند و با کتک می آوردند یعنی روزی 2 بار جیره کتک
خوردن داشتیم برای رفتن به آمار و برگشتن از آمار این فجایعی است که هر
ساعت و دقیقه در کهریزک برای زندانیان اتفاق افتاده است. به خانوادۀ
زندانیان می گفتند او را به کهریزک فرستادیم معلوم نبود کجاست وقتی شما
می گویید زندان قصر معلوم،وقتی می گویید اوین ،قزل الحصار،رجائی شهر
معلوم است. اما کهریزک کجاست؟ کسی نمی دانست! عدم اطلاع رسانی به خانواده
ها،عدم دسترسی به بازداشت شدگان، نبودند تلفن برای اطلاع دادن به خانواده
ها ،قطع هرگونه ارتباط با دنیا بیرون از زندان ،غذای ما فقط نان و سیب
زمینی و آب کثیف و تنها ارتباط ما با دنیا فقط شکنجه و توهین و مامورانی
که به تو فحش می دهند .بعضی وقتها جیره کتک تا 5 بار تکرار می شد در ساعت
ورود که لخت و مادر زادمان می کردند دیگر حیثیت و آبرو و غرورمان از بین
می رفت . سئوال و پرسش و نام نشان در یک دفتر ثبت می شد نه کارتکس داشتیم
و نه چیز دیگری ،هیچی فقط آبرویت را می ریزند و کتک می زنند و این فاجعه
ادامه دارد وتمام نمی شود و فکر می کنی دچار یک کابوس شدی که انتهاهی
ندارد . مشکل بیماری جسمی ،روحی،روانی شرایط نامطلوب و تنک هم خوابیدن
100 نفر آدم در 70 مترمربع جا و در صورت در خواست درمان افسر نگهبان ما
را آنقدر کتک می زدند تا دیگر حوس قرص یا دارو نکنی . بیماران که دچار
خونریزی می شوند و آنقدر به آن حالت نگه داشته می شوند تا. محوطه پر از
اقرب ،رتیل و سگهای ولگرد و شغال و موشهایی درشت و عجیب و غریب است گورکن
ها و تشیها شب همه جا به چشم می خوردند و تپه ماهورها را می کنند و دنبال
چی می گردند نمی دانی هر لحظه منتظر چیزی باید بود.کل منطقه نظامی و فنس
کشیده است که حتی این سئوال با وجود آن که ورودی و خروجی حدود 5 کیلومتر
راه است به نظر بی انتها می آیید در طول این 2 سال در حدود شاید 20 هزار
نفر را به اینجا آورده اند و این طور روحیه شان را داغون کردند تا به
جامعه بروند و برای دیگران تعریف کنند تا آنها از شدت ترس هیچوقت اعتراضی
نکنند . اصل و هدف از ایجاد این کهریزک ایجاد رعب و وحشت در بین مردم
بخصوص جوانان ،اینجا آدم های بودند که یک ماه زیر شکنجه در آگاهی بودند و
اعتراف نکردند. اما وقتی به کهریزک می آوردند و 2 ساعت زیر شکنجه آنها را
می گذاشتند هر چیز راست و دروغی را قبول می کردند و از آنها امضاء و اثر
انگشت می گرفتند .حتی مال و اموال مردم را با کتک از آنها می گرفتند و
هیچ مدیریتی بر روح خود و رفتار خود نداشتند یکی از آنها که از هوش رفته
بود انگشتش را گرفتند و زیر ورقه زدند و با همان ورقه رفتند خانه و زندگی
اش را صاحب شدند .سئوالی که همیشه در ذهن داشتم این بود که این اجساد کجا
می برند .پزشک قانونی که بدون هویت و کارتکس جسد قبول نمی کند و ما هم
آنجا مدرک و پرونده ای نداشتیم .پس این اجساد چی شده اند .یادم یک روز
جوانی را زیر شکنجه دچار خونریزی شدید شد. گفت من فرزند شهیدم چرا من را
می زنید .سرهنگ پاسدار کومیجانی که فرمانده کهریزک بود خودش آمد و شخصا
جوان را با لوله سفید توپر آنقدر کوبید تا بی هوش شد .سرهنگ پاسدار
کومیجانی می گفت :پدر سگ حالا که پسر شهید هستی بیشتر باید کتک بخوری تا
آبروی پدرت را نبری . هر وقت کومیجانی می خواست افراد را بزند لباس پلنگی
می پوشید و من به چشم خودم دیدم خمیس آبادی و با قفلی سر محسن روح المینی
کوبید و آنرا جلوی سوله در هواخوری آنقدر آویزان کرد تا خون از سرش رفت و
مرد . 200 نفر شاهد مرگ او بودند دیدن که لای پتو انداختند و بردند .
همین طور محمد کامرانی وامیر جوادی فر لنگرودی و چند نفر دیگر که ما اسم
هایشان را نمی دانستیم که در دفتر اسامی آنها ثبت نشده است و یک دفتر
جداگانه داشتند وقتی آن دانشجوها و جوانان را آوردند ما را از قرنطینه
بیرون کردند و بجای ما آنها را در قرنطینه زیرزمینی کردند .جمعا 20 نفر
از جوانان زیر دست احمد رضا رادان ،حقی عامریان ،کومیجانی ،
کشمیری ،موسوی ،حسینی و خمیس آبادی ،زندی و ماکان کشته شدند. سربازها
خیلی کم زندانیان را می زدند مگر اینکه روسای به آنها دستور بدهند.زندی
این اواخر بهتر شده بود و کمتر می زد و در شیفت خودش اجازه نمی داد حتی
سرگرد کومیجانی وارد میدان شود و بزند و از پشت سر او صحبت می کرد و می
گفت اگر من شما را می زنم بخاطر اینکه اونها نیاند بدتر بزنند و این
فشارهای روانی باعث شده بود که خود زندی بیمار شود و یک هفته نیایید و
حتی می خواست دست به خودکشی بزند وقتی احمد رضا رادان می آمد نهره می زد
که هیچ کس از اینجا بیرون نمی رود با لهجۀ اصفهانی اش می گفت: ها چاق
شدید،گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند ،چرا به اینها غذا میدین مگر
نگفتم هیچی ندین!در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند .می
گفت بایستی اینها مثل خر سوارشون شد. تا صدای خر در نیاوردن صدای سگ در
نیاوردن بیرون از اینجا نباید بروند .رادان خودش از همه بی رحمتر بود
پنجشنبه ها که می آمد .یکبار دیگر هم در آنجا شاهد بودم که در جایی که می
خوابیدیم لابلای هم زندانیان جا نداشتند و شب به همدیگر مشت و لگد می
زدند مجبور شدیم صبح برای آنها صحبت کنیم و بگویم ما همه همدردیم چرا
همدیگر را می زنیم .اینها از خدا می خواهند که ما به جون هم بیفتیم و بعد
زندانیان آرامتر شدندو کمتر همدیگر را می زدند. این فاجعه ای بود که
ماداشتیم تا روزی که بالاخره بازرسها آمدند . روزی که بازرسها آمدند ما
را تهدید کردند اگر بگویید چه بلائی سر شما آمده همتون را می ترکونیم. به
بازرسها بگویید غذا می دهند با ما خوب رفتار می کنند پتو می دهند و پتو
آوردند زیر همۀ ما برای اولین بار پتو انداختند ولی خوشبختانه چندتا از
دانشجوها و 6 نفر از لیسانسه ها که در قرنطینه بودند همۀ حقایق را گفتند
و آبروی آنها را بردند . وقتی فلاح و کومیجانی می خواستند بیایند جلو یکی
از اعضای بازرسی سر آنها داد زد و گفت بروید عقب.بعد این 6 نفر گفتند اگر
ما بگوییم که این چیزها را شما بروید ما را می کشند . اسم این 6 نفر را
بنویسید و سر آنها فریاد زد . یک مو از سر این 6 نفر کم بشود وای به
احوال شما و بالاخره این 6 نفر را با تحت الحفظ به قرنطینه آوردند از آن
روز که بازرسها آمدند تا روزی که کهریزک را بستند و ما را به قزل حصار و
بعد رجائی شهر آوردند 48 ساعت گذشت که برای اولین بار آنشب برای ما برنج
دادند و دیگه کتک نزدند و بعد از ان ما به اینجا آمدیم. ثمرۀ بستن کهریزک
و آزاد شدن ما از کهریزک بخاطر خون شهیدانی بود که این جوانان که در
خیابان برای آزادی کشته شدند و در کهریزک شهید شدند و اسامی آنها در دنیا
منتشر شده است .خون آنها هدر نشد و هزاران انسان مثل ما از کهریزک نجات
پیدا کرد.
به امید روزی که همۀ مردم ایران در آزادی و بدون شکنجه و قول و زنجیر
استبداد زندگی کنند
زندانی ا. ب
27 مرداد 1388


این زندانی به مدت 85 روز در اردوگاه مرگ کهریزک زندانی بوده و بر او
تمامی این جنایتها روا داشته شده است.بنابه اظهارات زندانیانی که از
اردوگاه مرگ کهریزک نجات یافته اند آمار این اردوگاه بیش از 400 نفر بوده
است . دستگیر شدگان قیام را به زندان اوین منتقل کرده اند . و سایر
زندانیان را به شکنجه گاه آگاهی شاهپور،زندان قزل حصار و زندان گوهردشت
منتقل شده اند. اکثر آنها در زندان قزل حصار بسر می برند. این زندانیان
بی دفاع دچار ناراحتیهای متعدد جسمی و روحی هستند و از فرط گرسنگی تا حد
زیادی وزن خود را از دست داده اند.
از طرفی دیگر برای از بین بردن اسناد جنایت واقع شده بخصوص قربانیان آن
سعی دارد زندانیان را اعدام نماید و حتی گفته می شود که 24 نفری را که از
زندان قزل حصار برای اعدام به زندان گوهردشت منتقل و اعدام کردند تعدادی
از آنها از زندانیان کهریزک بودند.

حسین طائب تجاوزگر و قاتل ترانه موسوی است

حسین طائب و ترانه موسوی
در بین بازداشتی ها ترانه موسوی بدلیل تشابه اسمی با میرحسین موسوی مورد
توجه طائب قرار گرفته و از نیروهایش می خواهد که وی را برای بازجویی به
اطاق شکنجه ببرند. محوطه بازداشتگاه از اطاقهای شکنجه و بازجویی جدا است
و زندانی ها در درب ورودی ساختمان بازجویی به بازجویان تحویل داده می
شوند و بجز بازجویان هیچ یک از زندانبانان و پرسنل بازداشتگاه اجازه ورود
به این ساختمان را نداشته و اساساً نمی دانند که در آنجا چه می گذرد و
برای شکنجه از چه تجهیزاتی استفاده می شود.

سرکوب تظاهرات مسجد قبا توسط قرارگاه ثارالله که زیر نظر طائب می باشد
صورت گرفت. دستگیرشدگان آنروز با ون های سیاه رنگی از صحنه منتقل شدند که
این ون های سیاه انحصاراً متعلق به قرارگاه ثارالله می باشد. بازداشتی ها
از محل دستگیری به مرکز قرارگاه ثارالله در خیابان سئول انتقال داده
شدند. در این مرکز یکی از وحشتناک ترین زندانهای حکومت وجود دارد که به
زندان ابوغریب معروف است.
طائب شخصاً بازجویی برخی از این افراد را بر عهده داشته و بقول خودشان
دنبال لیدرهای تظاهرات می گشته اند تا از طریق آنها شبکه سازماندهی کننده
پشت تظاهرات را کشف کنند. در بین بازداشتی ها ترانه موسوی بدلیل تشابه
اسمی با میرحسین موسوی مورد توجه طائب قرار گرفته و از نیروهایش می خواهد
که وی را برای بازجویی به اطاق شکنجه ببرند. محوطه بازداشتگاه از اطاقهای
شکنجه و بازجویی جدا است و زندانی ها در درب ورودی ساختمان بازجویی به
بازجویان تحویل داده می شوند و بجز بازجویان هیچ یک از زندانبانان و
پرسنل بازداشتگاه اجازه ورود به این ساختمان را نداشته و اساساً نمی
دانند که در آنجا چه می گذرد و برای شکنجه از چه تجهیزاتی استفاده می
شود.
ترانه موسوی توسط افرادی که در این مجموعه کار می کنند برای آخرین بار به
هنگام تحویل به ساختمان بازجویی دیده شده است و بر خلاف سایر زندانیان که
بعد از شکنجه و بازجویی دوباره به بازداشتگاه عودت داده می شوند، هرگز به
بازداشتگاه بازگردانده نشد. روز بعد نام وی بدستور طائب از لیست بازداشتی
ها حذف می گردد، در صورتیکه اینکار خلاف بوده و ضرورتی نداشته است، افراد
عادی و ارگانها و نهادهای حکومت دسترسی به این لیست ندارند و فقط اطلاعات
رهبری است که می تواند بنا به ضرورت لیست زندانیان ابوغریب را مطالبه
کند. طائب رد پای خودش را پاک می کرد.
دو چیز مسلم است، طائب دستور داده که ترانه موسوی را برای بازجویی نزدش
ببرند و دیگر اینکه ترانه موسوی بعد از آن ناپدید شده است. حتی اولین
خبرها از این موضوع نیز بطور غیرمستقیم توسط پرسنل همین بازداشتگاه به
بیرون درز داده شد، آنها اطمینان یافته بودند که دلیل برنگشتن ترانه به
بازداشتگاه، سوء استفاده جنسی طائب از این دختر مظلوم است.
بعد از ارسال نامه افشاگرانه کروبی به هاشمی و ارجاع این نامه توسط هاشمی
به شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه، طائب در جریان این پیگیری قرار گرفته و
بشدت وحشت کرده و در صدد چاره جویی بر می آید و به این ترتیب با یاری
گرفتن از خانواده باجناقش بعنوان بازیگر، تلاش می نماید در جمعی خصوصی و
خانوادگی صورت مسئله ای بنام ترانه موسوی را پاک کند. فیلمی که از
تلویزیون پخش شد بسیار احمقانه تدوین شده بود. در ابتدا فردی که در واقع
از پرسنل نیروی انتظامی است ولی بعنوان کارشناس ثبت احوال معرفی می شود
بطور قاطع می گوید که فقط 3 ترانه موسوی وجود دارد، بجز یکی که 2 ساله
است دو نفر دیگر یکی در فرانسه متولد و همانجا زندگی می کند و ترانه
موسوی سوم نیز از کشور خارج و دیگر بازنگشته است. بلافاصله گزارشگر
برنامه را با مصاحبه با مادر ترانه موسوی ادامه می دهد و وی می گوید که
دخترش در کانادا زندگی می کند و آخرین بار نیز سال گذشته به ایران سفر
داشته است. در اثر نادانی خودشان بقدری بینندگان را کم شعور فرض کرده اند
که فکر نکرده اند اظهارات قاطع کارشناس ثبت احوال با گفته های مادر ترانه
در تضاد کامل است. دختر وی نه دو ساله است و نه در فرانسه زندگی می کند و
نه اینکه از کشور خارج و دیگر بازنگشته است، دختر وی هیچکدام از این فقط
3 ترانه نیست، دختر او در کانادا زندگی می کند و مرتباً به ایران رفت و
آمد می نماید، یعنی یک ترانه جدید و چهارم!
طائب همچنین تنها کسی از مسئولین نظام بود که موضع گیری بسیار احمقانه ای
در برابر نامه کروبی از خود نشان داد، در حالیکه همه دیگر افراد، موضوع
تجاوز را از پایه و اساس تکذیب و دامن حکومت را از چنین اتهاماتی مبرا می
دانستند، طائب مطرح کرد که برای اثبات تجاوز در زندان، مدعی باید 4 شاهد
عادل معرفی کند وگرنه بجرم اتهام زنی 80 ضربه شلاق خواهد خورد. تقریباً
بچه های کلاس اول دبستان هم اگر بخواهند نقاشی یک زندانی را بکشند او را
با چشم بند و دست بند می کشند، زندانی که با چشمان و دستان بسته در چنگ
بازجویان بیرحم گرفتار گردیده و برای درهم شکستن شخصیتش از سوی آنان مورد
تجاوز قرار گرفته از کجا باید 4 شاهد عادل برای اثبات جنایتی که بر علیه
اش صورت گرفته بیاورد؟ او حتی نمی داند کجا و توسط چه کسی مورد تجاوز
قرار گرفته است، ولی نظام بدون نیاز به شاهد دقیقاً می داند در مورد کدام
زندانی چنین حکمی را داده است.
طائب با تکیه بر تجربیاتش در وزارت اطلاعات بهترین راه رفع اتهام از خود
را منحرف کردن موضوع از طریق یک سناریوی جایگزین دید. وی که با نام میثم
سالها مسئول بخش ضد جاسوسی وزارت اطلاعات بوده بخوبی با این روش آشنا
است. در زمان تصدی وی بارها از سناریوهای جعلی برای هدایت افکار عمومی
استفاده شده بود. معروفترین آنها در مورد انفجار حرم امام رضا بود که
توسط وزارت اطلاعات طراحی و اجرا و منجر به کشته شدن 26 نفر و مجروح شدن
بیش از 370 نفر شد. این انفجار با هدف ایجاد تنفر عمومی از مجاهدین خلق و
فشار بر کشورهای غربی برای قطع حمایت و اخراج آنها بود. شاید اگر موضوع
قتلهای زنجیره ای و رسیدگی به پرونده آن پیش نمی آمد هرگز این حقیقت
برملا نمی شد. وزارت اطلاعات برای اجرای این سناریو از یک زندانی بنام
مهدی نحوی استفاده کرد. وی تحت فشار و شکنجه برای اعتراف به انفجار حرم
امام رضا قرار گرفت. مهدی نحوی را به صورت فردی مجروح در اثر اصابت گلوله
گریم کردند و سپس در بیمارستان مصاحبه‌ای تصویری با وی انجام دادند و وی،
که گویا در آستانه مرگ بود، بمب‌گذاری در حرم را متقبل ‌شد. سپس، نحوی را
با اتومبیل به تهران پارس بردند و او را آزاد کردند. کمی پس از آزاد
شدنش، او را به محاصره گرفتند و به گلوله بستند. نحوی کشته شد. همان شب
خبر درگیری مسلحانه در تهران پارس و مجروح شدن و اندکی بعد مرگ عامل
بمب‌گذاری در حرم رضوی (ع)، به همراه مصاحبه نحوی، از تلویزیون پخش شد.
مهدی نحوی با اتومبیل افراد سعید امامی به تهرانپارس در یکی از شلوغ
‌ترین نقاط که ایستگاه مسافران نیز هست، آورده می‌شود تا عده زیادی از
مردم تهران شاهد باشند. به او یک قبضه کلت کمری خالی از فشنگ داده و چنین
فریب داده می‌شود که می‌خواهند او را فراری دهند. مهدی نحوی، جوان
بی‌تجربه‌ای که گمان می‌کند فرشته نجات به سراغ او آمده است با خیالی خام
از اتومبیل بیرون فرستاده می‌شود. او چونان محکومی گریزپا به سوی سرنوشتی
نامعلوم، به امید رهایی و بی‌خبر از سناریوی طراحی شده، شتابان می‌دود.
چند لحظه بعد ماموران از اتومبیل بیرون آمده و فرمان ایست می‌دهند. نحوی
همچنان شتابان می‌دود، اما گلوله‌ها امان نمی‌دهند و او نقش بر زمین
می‌شود و در حالیکه عده زیادی از مردم شاهد بودند که او در حال فرار و
ماموران در حال تعقیب بودند و به او ایست دادند اما فرد فراری که
اسلحه‌ای هم نزد خود داشت تسلیم نشد و هدف قرار گرفت. شب همان روز در
اخبار سراسری صدا و سیما گفته شد که عده زیادی از مردم شاهد این درگیری
بوده‌اند. ماجرا به اندازه‌ای طبیعی بود که هیچکس به ساختگی بودن سناریوی
نحوی تردید نمی‌کند. مصاحبه تلویزیونی قبل از کشتن مهدی نحوی انجام شده
بود ولی بعد از کشته شدن وی پخش گردید و گفته شد که لحظاتی پس از مصاحبه
و اعتراف به اینکه بدستور مجاهدین خلق حرم را بمب گزاری کرده در اثر
جراحات وارده مرده است.
مورد بعدی قتل3 کشیش ارمنی بود (كشیش هائیك هوسپیان مهر، كشیش مهدی دیباج
و اسقف میكائیلیان) که بنا به ابتکار شخص طائب انجام و متعاقباً باز هم
یک سناریوی تلویزیونی ساختگی. برای اجرای این نمایش از 3 دختر بنامهای
فرحناز انامی، بتول وافری و مریم شهبازپور برای محاكمه استفاده شد.
رهبرپور (رئیس دادگاههای انقلاب تهران) قاضی پرونده قتل كشیشهای مسیحی
بود. رهبرپور پس از اجرای محاکمه ساختگی و شوی تلویزیونی، در زمان اعلام
حكم آنها گفت: براساس قوانین اسلام حکم اعدام می‌توانست در مورد این 3
منافق اجرا شود اما بلحاظ ارزشی كه اسلام برای زن قائل است با تخفیف
اعدام، مورد تبعید و زندان در خصوص این منافقین صادر شد.
همچنین در مورد قتل نویسنده نامدار سعیدی سیرجانی موضع رسمی نظام این بود
که وی به مرگ طبیعی درگذشته است تا آنکه سعید امامی در جریان بازجویی
هایش گفت: «سیرجانی در اواخر کار واقعا بریده و بیمار شده بود. شاید هم
تیم فنی در تعزیر وی بسیار زیاده روی نموده بود. حال سیرجانی خوب نبود و
ضبط ویدئویی نیز دیگر موثر نبود. یک ماه دیگر وی را در خانه نگهداری
کردیم تا که قرار بر حذف وی گرفته شد. آقای محسنی خود از آیت الله خوشوقت
حکم حذف سیرجانی را گرفت که همان شب پس از آن که به اطلاعم رسید با اکبر
خوش کوش و یدالله رفتیم به خانه ی امن. پرسنل عملیات را فرستادیم. آن ها
که از خانه رفتند، یدالله قرص آرام بخشی به وی داد و بعد با آمپول هوا
کارش را تمام کرد».
وکلای مقتولین قتلهای زنجیره ای با چشمانی از حدقه درآمده این واقعیات را
در پرونده هایی که اشتباهاً و در اثر سهل انگاری بجای پرونده های آماده
شده در اختیارشان قرار گرفته بود خواندند. فقط اینها نبود، اعترافات
دقیقی در مورد نحوه ترور سرلشگر صیاد شیرازی و نسبت دادن آنها به مجاهدین
خلق و همچنین تعویض یکی از قرصهای مورد مصرف احمد خمینی با قرصی مرگ آور
که سبب سکته مغزی می شد بقصد از بین بردن او که منجر به کشته شدن احمد
خمینی شد و دهها ترور دیگر مخالفین و روشنفکران و مبارزین سیاسی در داخل
و خارج از کشور در معرض دید این وکلا قرار گرفت. حکومت بمحض اطلاع، وکلا
را زندانی نمود و در مرحله بعد حتی وکلای همین وکیلان را هم دستگیر و
زندانی کرد تا از لو رفتن این اطلاعات جلوگیری کند.
البته با لو رفتن این اطلاعات و تقاضای جمعی از مسئولین کشور برای ملاقات
با سعید امامی و شنیدن جزئیات بیشتر این مطالب از زبان وی، ناگهان سعید
امامی خودکشی شد و برای همیشه خاموش گردید.
موارد متعدد سناریوهای ساختگی تلویزیونی و آخرین آنها که ناشیانه به
کارگردانی طائب در مورد ترانه موسوی ساخته و پخش گردید فقط این واقعیت را
اثبات می کند که حکومت کوچکترین ارزشی برای افکار عمومی و مردم قائل نیست
و خود را در مقامی می بیند که با تغییر دادن واقعیات و جایگزین نمودن یک
مشت جعلیات بجای حقایق، افکار عمومی را هدایت نماید. هدایت افکار عمومی
ریشه اصلی اقدام حکومت در انتخابات 84 و بیرون آوردن احمدی نژاد از صندوق
رای و نهایتاً کودتایی تمام عیار در انتخابات 88 است. مردمی که از دید
حکومت اینقدر کم مقدارند که باید افکار آنها را بدلخواه و با دروغ و
جعلیات هدایت نمود، مردمی هستند که هنوز به بلوغ عقلی نرسیده اند و لذا
نمی توانند واقعیات را درک کرده و تصمیم درست بگیرند و رای صحیح بدهند.
این مردم نابالغ تحت تاثیر تبلیغات دشمنان قادر به درک این واقعیت نیستند
که ریاست جمهوری کدام فرد بصلاح مملکت خواهد بود. میلیاردها خرج پروژه
های موشکی و هسته ای شده و درست در آستانه به نتیجه رسیدن آنها این مردم
نابالغ می خواهند با انتخاب میرحسین همه این پروژه ها را در دست انداز
انداخته و سبب شادی دشمنان شوند. میلیاردها هم بین متصدیان این پروژه ها
تقسیم شده تا بکار خود دلگرم و به حکومت وفادار بمانند و ناغافل غریبه ای
بنام میرحسین می خواهد بیاید و با لجاجت و یکدندگی که بر سر اصول خود
دارد همه چیز را زیر سئوال برده و از ادامه آن جلوگیری کند. از دید حکومت
ریاست جمهوری میرحسین بمعنای این است که دشمن از پشت مرزها بر روی صندلی
ریاست جمهوری منتقل شده و حکومت بجای اینکه بر روی پیشبرد پروژه های خود
تمرکز کند مجبور شود با رئیس جمهور و وزرای وی بجنگد. از دید حکومت این
یک جهاد مقدس است که نباید در آن شکست خورد و لذا اگر عین 40 میلیون نفر
هم به موسوی رای می دادند باز هم احمدی نژاد با 24 میلیون رایی که قبل از
انتخابات تصمیم گیری و اعلام شده بود بعنوان رئیس جمهور اعلام می شد.
بقول استالین مهم نیست که تو به چه کسی رای می دهی، مهم این است که چه
کسی رای تو را می شمارد.
آنچنان حجم پولی در دستان گردانندگان حکومت در گردش است و آنچنان سودهای
بی حساب و کتابی از این حکومت خصوصی می برند که حتی تصور از دست دادن
آنرا نیز نمی توانند بکنند. توقیف یک میلیارد و ششتصد میلیون پوند در
انگلیس که در حساب شخصی مجتبی خامنه ای بود و اخیراً کشف شش میلیارد یورو
در حسابهای مخفی بنام چند تن از سران رژیم در بانک BHF فرانکفورت توسط
دولت آلمان فقط جزئی از این ثروت بادآورده و نامشروع سران حکومت است.
توقع دارید همه اینها را به احترام رای مردمی که از دید آنها توان تشخیص
صلاح خود را ندارند از دست بدهند؟
هم کروبی و هم مردم می دانند که تجاوز و آزار جنسی در زندانهای حکومت
امروز شروع نشده است و این جنایت سالها است که وجود دارد ولی تاکید بر
روی آن در شرایط حاضر بسیار مهم است زیرا با افشای این واقعیت تلخ برای
مردم، سلسله اعصاب حکومت نشانه گرفته شده است.
خامنه ای و اطافیانش می دانند که میلیونها ایرانی که روز دوشنبه 25 خرداد
از میدان امام حسین تا آزادی را پر کردند از بین نرفته اند، تغییر موضع
هم نداده اند، آنها در ستون فقرات جامعه جریان یافته اند و هر کدام با
تمام قوا در تلاشند تا نقاب از چهره این حکومت برکشند. این چند میلیون،
ساکت و خاموش نشده اند، آنها رفته اند تا با میلیونها میلیون دیگر
بازگردند و برای اینکه دیگر هموطنان خود را با چهره واقعی حکومت آشنا
کنند در حال فعالیتند.
حکومت تحت فشار قرار گرفته و ناچار از واکنش است، این واکنشها هر چه باشد
بیشتر آنها را در باتلاق فرو می برد. طائب مجبور می شود ادای سعید امامی
را درآورده و یک گزارش مضحک تلویزیونی را کارگردانی کند و نتیجه آن تلفات
بیشتر حکومت است. حسین شاهمرادی در کسوت یک روحانی با ارسال نامه ای بر
علیه کروبی می تازد و رسماً از زبان یک روحانی اعلام می کند که بخاطر حفظ
منافع نظام حاضر شده در این سناریوی دروغ شرکت کند. تعبیری که او در مورد
ترانه موسوی و دیگر ترانه های جان باخته و مورد تجاوز قرار گرفته بکار می
برد انسانیت را شرمنده می کند و آدمی آرزو می کند هرگز از مادر زاده نشده
بود تا چنین رذالتی را بشنود. وی می گوید: « نباید برای اثبات رای و نظر
خود یا بازگرداندن اعتبار سیاسی هر موضوعی را بازگفت و بانگ برآورد. در
دیداری كه دریافته بودید كه برنامه تلویزیونی خانم ترانه موسوی به طریقی
با خانواده ما ارتباطی دارد ماجرا را از بنده جویا شدید و عرض كردم كه
بنا به مسائل و مصالحی كه باور داریم این قصه را برای هیچ یك از بزرگان
نگفته‌ام و نخواهم گفت، چرا كه توطئه رسانه‌های بیگانه را می‌دانم.
فتنه‌انگیزی دشمنان را دیده‌ام و ناصبوری دوستان را چشیده‌ام. آبی بود و
از جوی برفت، تیری بود و از چله گذشت. لیكن این سوال باقی است كه گفته
شما، دوا بود یا درد؟ با این كار، كمكی به انقلاب شد یا جریان‌های سیاسی
این سو و آن سو، كام خود از آن گرفتند؟ حریم انسان پاس داشته شد یا اصول
اخلاق مراعات گردید؟».
هزاران هزار افسوس بر این طرز فکر غیرانسانی و شرم آور که برای حفظ مصالح
نظام و دفع توطئه رسانه های بیگانه و برای کمک به انقلاب، شخصی در لباس
روحانیت بخود حق می دهد که خانواده اش را وادار به شرکت در نمایش دروغین
تلویزیونی نموده و آنها را در گندی که خود در آن غرق است آلوده نموده و
ذهن میلیونها بیننده ایرانی را فریب دهد و آنقدر وقیح باشد که از افشای
این ناجوانمردی گلایه کند. این موجودی که نمی دانم چه نامی بر آن نَهَم،
با همان ادبیات طلبگی، ترانه موسوی را آبی می نامد که از جوی رفته و تیری
می خواند که از چله گذشته و دیگر بازنخواهد گشت!! جان یک انسان از دید وی
آبی بوده که از جوی رفته است.
حسین شاهمرادی باجناق حسین طائب و نماینده طرز تفکر حاکمین کنونی این
سرزمین است. حفظ قدرت و حکومت و منافع و ثروت ناشی از آن به هر قیمت و با
هر دروغ و با هر آلودگی و نجاستی.
اگر نبود نامه کروبی، برنامه تلویزیونی ترانه موسوی روی آنتن نمی رفت و
حسین شاهمرادی این نامه را نمی نوشت. مبارزه ما و ادامه فشار بر حکومت
سبب خواهد شد که طائب و طائب ها برنامه های بیشتری را کارگردانی و پخش
کنند و شاهمرادی های بیشتری نامه نوشته و چهره واقعی حکومت را نشان دهند.

جنبش سبز و پاک مردم ایران به این خودزنی های حکومت نیاز دارد و تا هر
زمانی که ما راهمان را ادامه دهیم از این خودزنی ها فراوان خواهیم دید.

پناهندگان سیاسی قربانیان دوستی کثیف و معاهده امنیتی ایران و ترکیه هستند که هر از چند گاهی با عقد قرار دادهای کثیف امنیتی بین ایران و ترکیه و ان هم بین سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی دو کشور روزگاری سخت ر را میگذرانند و با توجه به این قرار داد ها که صرفا به منظور تبادل افراد سیاسی و تحت تعقیب در دو کشور است به نا گاه یا از سر میز غذا غیب میشوند و یا در مسیر ترددشان به یکباره سر از ایران در میاورند و از انطرف هم دولت ایران اعضای گروه ای (پ.ک.ک ) و (پژاک) را تحویل مقامات ترک میکند و در این خصوص هیچ نهاد بین المللی از این موضوع که با جان و زندگی افراد در دولت ترکیه این قدر راحت بازی میشود اعتراض نکرده و پیامی صادر نمیکند و هیچ رسانه ای هم اخبار این مسایل را پخش نمیکند !!! براستی چرا ؟
افراد زیادی هستند که این موضوع برایشان پیش امده و تعدادی از انها پس از اطلاع از این موضوع خاک ترکیه را ترک کرده اند و الان هم در اروپا زندگی میکنند عده ای هم به ایران تحویل شده و متاسفانه اعدام شده اند . جالب اینجاست سازمان ملل از این موضوع اطلاع دارد و هیچ کاری نمیکند !!! اصلا اجازه دخالت کردن ندارد !!!! اخر این چه سازمانی است که اجازه میدهد افراد دارای پرونده پناهندگی سیاسی اینقدر راحت به ایران تحویل شوند !!!! چرا هیچ کس کاری نمیکند ؟
پس نهادهای حقوق بشری کجا هستند ؟ پس این همه سازمان کجاست تا از حقوق پناهنده دفاع کند ؟! سازمان ملل در امور پناهندگان در ترکیه با ابلاغ تاریخهای واقعا دور از ذهن به پناهندگان سیاسی ایرانی و عدم هر گونه فعالیت قانونی برای انها به سیستم امنیتی ترکیه اجازه میدهد تا در غیب کردن پناهندگان سیاسی ایران و تحویل انها به ایران فرصت بیشتری داشته باشند !!!! این کجای قوانین بین المللی نوشته شده ؟

پنجشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۸

برکناری فرماندهان و مقامات ارشد ارتش
تغییر گسترده مسئولین امنیتی و نظامی
درحالی که نگاه و توجه بیشتر احزاب و گروه های سیاسی به اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری و بازداشت های گسترده معترضان، فعالان سیاسی و روزنامه نگاران معطوف شده، در پس زمینه این اتفاقات تغییرات گسترده ای در سطح مدیران و فرماندهان امنیتی، نظامی و انتظامی کشور درحال انجام است.

در همین ارتباط برخی از نمایندگان مجلس روز گذشته خبردادند که یک هفته پس از دستور برکناری غلامحسین محسنی اژه ای از وزارت اطلاعات توسط محمود احمدی نژاد، رییس دولت نهم دوتن از مدیران ارشد و با سابقه این وزارتخانه را نیز برکنار کرده است.

روزنامه اعتماد هم به نقل از رییس کمسیون امنیت ملی وسیاست خارجی مجلس، ضمن تایید این خبر اعلام کرد که: "معاون ویژه وزارت اطلاعات و معاون ضد جاسوسی این وزارتخانه پس از دو دهه فعالیت از کار خود برکنار شده اند."

بنا به گفته علاالدین بروجردی "اعضای کمسیون امنیت ملی از اخبار رسانه ها از برکناری حاج حبیب الله از معاونت ویژه و خزایی از معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات مطلع شده اند و درباره برکناری این دو مدیر ارشد مسایل امنیتی کشور هیچ مشورتی با مجلس صورت نگرفته است."

نایب رییس کمسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هم با تایید اینکه دستور برکناری این مدیران از سوی محمود احمدی نژاد صادر شده، گفته است: "محمود احمدی نژاد چند روز پیش با انتقاد از محسنی اژه یی، گفته بود از دو معاونش راضی نیست و دو سال است که وزیر اطلاعات با اخراج آنها مخالفت می کند، اما هیچ کس تصور نمی کرد این دو معاون، حاج حبیب الله و خزایی باشند."

حسن سبحانی نیا همچنین گفته: "این دو سمت هم در وزارت اطلاعات با نظر مقام رهبری طی دو دهه گذشته انتخاب می شدند و برکناری آنها به دستور احمدی نژاد و بدون مشورت با مقامات ارشد نظام همگان را متعجب کرده است."

پیش از طرح انتقاد نمایندگان مجلس در مورد تغییرات در وزارت اطلاعات و خواسته آنان مبنی بر اینکه محمود احمدی نژاد باید در این باره توضیح بدهد، قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اسبق اطلاعات و دادستان کنونی کشور نسبت به تغییرات در این وزارت خانه هشدار داده بود.

دادستان کل کشور در نامه خود با ابراز نگرانی نوشته بود: "نقش و جایگاه کلیدی وزارت اطلاعات در تأمین امنیت پایدار در سطح کشور و ارائه خدمات اطلاعاتی-امنیتی به کل نظام ایجاب می‌کند که نگاهی فراگیر و کلان به این حوزه معطوف شده و مسئولان امر خصوصاً در عزل و نصب‌ها و انتظارات خود، ملاحظات ملی و فرا‌قوه‌ای را مدنظر قرار دهند."

بنا بر گزارش ها حاج حبیب الله معاون ویژه وزارت اطلاعات و همچنین خزایی معاون ضد جاسوسی این وزارت خانه هرکدام بیش از 20 سال سابقه حضور در پست ها و مدیریت های مختلف این وزارتخانه را داشته اند.



برکناری فرماندهان و مقامات ارشد ارتش

برکناری وزیر اطلاعات و برخی از مدیران ارشد این وزارتخانه در حالی انجام شده که پس از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، تغییرات گسترده ای نیز در سطوح بالای ارتش صورت گرفته است.

آیت الله خامنه ای در اولین گام پس از حوادث بعد از انتخابات، طی حکمی در تاریخ 30 تیرماه نماینده خود در ارتش و رییس عقیدتی سیاسی این نهاد نظامی را تغییر داد و حجت الاسلام محمد علی آل هاشم را به جای حجت الاسلام محمود علوی به عنوان نماینده ولی فقیه در ارتش و رییس عقیدتی سیاسی منصوب کرد.

هرچند بنا برگفته محمد محمدی گلپایگانی درمراسم تودیع نماینده قبلی و معارفه نماینده جدید رهبری در ارتش "این تغییر به دلیل آغاز نمایندگی محمود علوی در مجلس خبرگان رهبری صورت گرفت" اما انتقادات رییس دفتر آیت الله خامنه ای از محمود علوی در این جلسه حکایت از نارضایتی رهبر از نماینده قبلی اش در ارتش داشت.

محمد محمدی گلپایگانی در این مراسم گفته بود: "ارتش باید تلاش بیشتری برای کسب رضایت آیت الله علی خامنه ای انجام دهد...کارهای انجام شده در سازمان عقیدتی سیاسی ارتش بسیار ارزشمند است اما هنوز هم کافی نیست."

درهمین حال محمد علی آل هاشم، نماینده جدید آیت الله خامنه ای همزمان با آغاز به کار در ارتش با تاکید بر اینکه قصد دارد "روحیه ایثار، شهادت و ایجاد بصیرت سیاسی كاركنان" ارتش را افزایش دهد اعلام کرد: "در ارتش فقط یك خط و جناح وجود دارد و آن خط و جناح فقط مسیر ولایت و رهبری است. ارتش باید در خدمت رهبری باشد".

درست چند روز پس از تغییر نماینده آیت الله خامنه ای در سازمان سیاسی ـ عقیدتی ارتش، دوتن از فرماندهان ارشد ارتش کشور نیز از کار خود برکنار شدند تا تغییر نماینده رهبر سرآغازی برای تغییر فرماندهان این نهاد نظامی و گامی در جهت جلب رضایت بیشتر وی از ارتش باشد.

درهمین ارتباط دو روز پس از این تغییر، بنا بر حکم فرمانده نیروی زمینی ارتش، سرتیپ محمد کاظم بیضاوی فرمانده ارتش در جنوب کشور و همچنین سرتیپ دوم حسینعلی مصوری فرمانده ارتش در غرب کشور از مقام خود برکنار شدند.

سرتیپ احمدرضا پوردستان، فرمانده نیروی زمینی ارتش در احکامی که پس از برکناری این دو فرمانده ارشد ارتش صادر کرد ابتدا سرتیپ دوم علی مهرابی از زیر دستان فرمانده سابق ارتش جنوب در لشکر 92 زرهی خوزستان را به جای وی منصوب کرد و سپس سرتیپ دوم منوچهر کاظمی را به فرماندهی ارشد ارتش غرب کشور به کار گمارد.



تغییر فرماندهان نیروی انتظامی

از سوی دیگر پیش از این تغییرات، برخی از فرماندهان نیروی انتظامی کشور در استانهای زنجان، قزوین، چهارمحال و بختیاری و مازندران از مقام خود برکنار شده بودند.

اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی همزمان با گسترش اعتراضات به نتیجه انتخابات در کشور، طی احکام مختلفی از میانه ی تیرماه فرماندهان این استانها را برکنار و اشخاص جدیدی را بجای آنها منصوب کرد.

او ابتدا سردار غلامحسین آقاگلزاده را از سمت خود برکنار و بجای او محسن حسن‌خانی را به عنوان فرمانده نیروی انتظامی استان زنجان منصوب کرد. سپس در حکم مشابهی سردار هدایتی را از سمت فرماندهی نیروی انتظامی قزوین برکنار و سرهنگ پاسدار "مسعود جعفری نسب" را به جای او منصوب کرد که این برکناری واکنش های فراوانی در این استان در پی داشت.

پس از آن، فرمانده نیروی انتظامی کشور و باجناق محمود احمدی نژاد در احکامی که در روزهای ابتدایی مهرماه صادر کرد به ترتیب سرهنگ پاسدار عبدالرضا آقاخانی را به عنوان فرمانده جدید انتظامی استان چهارمحال و بختیاری منصوب و در آخرین تغییر سردار توکلی را از سمت فرماندهی انتظامی استان مازندران برکنار و سرهنگ پاسدار مسکنی را به عنوان فرمانده جدید انتظامی این استان معرفی کرد.

این تغییرات در حالی انجام و در برخی موارد با واکنش مقامات و نمایندگان این استانها مواجه شده که فرمانده نیروی انتظامی پاسخی قانع کننده در این باره ارایه نکرده و تنها آنرا امری عادی خوانده و گفته است: "به طور طبیعی هر مسئولیتی یك دوره‌ای دارد یك زمانی آغاز می‌شود و یك زمانی به پایان می‌رسد."














هزینه های بمب اتمی جمهوری اسلامی

سخنان اخیر وزیر امور خارجۀ امریکا در حاشیۀ یک کنفرانس امنیتی در خاور دور، دایر بر اینکه " دست یافتن ایران به بمب اتمی، امنیت ملی آن کشور را افزایش نخواهد داد "، از سوی بعضی از رسانه های داخلی، بعنوان نشانۀ پذیرش ایران اتمی از سوی امریکا معرفی شد. در انعکاس این برداشت خوش بینانه، بازدارنده ها و هزینه هایی که ایران پیش و پس از دست یافتن به بمب اتمی ناگزیر به پرداخت خواهد شد مورد اشاره قرار نگرفت.

تمامی گزارشهای رسمی سه سال گذشته مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی، پیرامون فعالیتهای اتمی ایران و همچنین قطعنامه های شماره 1696-1737 – 1747 – 1803 – و 1835 که از سال 2006 تاکنون علیه ایران به تصویب رسیده، حاکی از وجود تردیدهای عمیق نسبت به هدفهای واقعی برنامه های توسعه اتمی جمهوری اسلامی است.

گزارشهای منتشر شده پیرامون مدارک غیر رسمی که گفته میشود امریکا و چین در اختیار آژانس قرار داده اند نیز به تقویت این گمانه کمک میکند که ایران در صدد فراهم ساختن امکانات و تدارک تمامی اجزاء مورد نیاز برای تولید بمب هسته ای است.

هیچیک از تاسیسات اتمی ایران نیز، بجز راکتور آب سبک 1000 مگاواتی بوشهر، علیرغم دعاوی مکرر مقامات رسمی ایران دایر بر غیر نظامی بودن هدفهای توسعه اتمی آن کشور، یا مطلقا در مسیر تولید برق اتمی قرار ندارند و یا تا آینده ای دور دست قادر به فعالیت موثر و مقرون بصرفۀ اقتصادی در این زمینه نخواهند بود.

منجمله تاسیسات غنی سازی اورانیوم در نطنز با بکار گرفتن حدود 5000 سانتریفیوژ در طول چهار سال گذشته موفق به غنی سازی بیش از 13000 کیلوگرم اورانیوم با غلظت حدود 3.5 در صد شده که در بهترین شرایط تنها برای تامین سوخت یک ماه راکتوری در اندازه های راکتور بوشهر کافی است.

در صورت ادامۀ روند افزایش تعداد سانتریفیوژها در نطنز به نسبت سه سال گذشته، تنها بعد از ده سال ایران فرصت خواهد داشت که با استفاده از 50.000 سانتریفیوژ دیگر، سوخت مورد نیاز یک سال راکتوری در اندازه های کارخانه بوشهر را تولید کند.

ایران فاقد منابع کافی اورانیوم خام است و در صورت افزایش تعداد سانتریفیوژ ها از میزان کنونی، ناگزیر خواهد بود به خرید اورانیوم طبیعی و یا کیک زرد از خارج اقدام کند. انجام این خرید ها در شرایط کنونی بدلیل اعمال تحریم های شورای امنیت تنها از راههای غیر قانونی و بصورت قاچاق ممکن خواهد بود.

در عین حال میزان کنونی اورانیوم غنی شدۀ ایران، در صورت افزایش غلظت، کافی برای تولید 3 بمب اتمی است. ادامه استفاده از همین تعداد سانتریفیوژ ها به ایران امکان خواهد داد که هر ساله تا 3 بمب اتمی دیگر را به زرادخانه خود بیافزاید.

سایر تاسیسات اتمی ایران نیز از این شرایط مستثنی نیستند. منجمله مورد مصرف اصلی محصول تولیدی کارخانه آب سنگین اراک، خنک کردن کوره اتمی راکتور آب سنگین است. راکتور آب سنگین ایران با ظرفیت 40 مگاوات، بطور مطلق فاقد ظرفیت تولید برق و محصول عمده آن بعد از سوزاندن اورانیوم خام، تولید پلوتونیم 239 است. تنها مورد مصرف پلوتونیم 239 نیز که در طبیعت یافت نمیشود، استفاده در یک انفجار اتمی است.

محصولات کارخانه تولید سوخت اورانیوم طبیعی و زیرکونیوم ایران که چند ماه قبل در اصفهان آغاز بکار کرد، تنها در راکتور آب سنگین ( اراک) مصرف خواهد شد. راکتور 40 مگاواتی آب سنگین اراک بعد از آغاز بکار قادر خواهد بود سالانه پلوتونیم 239 کافی برای تولید 3 بمب اتمی را تولید کند.

به این ترتیب ایران برای دست یافتن به بمب اتمی هم اکنون مواد خام کافی در اختیار دارد و این ذخیره بتدریج افزایش نیز خواهد یافت. در روند دست یافتن به بمب اتمی بر پایه اورانیوم غنی شده، تکمیل چرخه سوخت، پیچیده ترین مرحله است.

ساختن ماشه انفجاری، طراحی بمب و مهارت فنی اقدام به انفجار آزمایشی بمب هسته ای، در صورت فراهم بودن اورانیوم و یا پلوتونیوم کافی، از عهده تمام کشور هایی که قصد ورود به این عرصه را دارند بر میاید. کره شمالی و پاکستان، در عین محروم بودن از زیر بنای صنعتی شاهد های زندۀ این امرند.

به این ترتیب، تمامی قرائن حاکی از حرکت ایران بسوی فراهم کردن امکانات و در اختیار گرفتن اجزاء لازم برای تولید بمب اتمی است. این هدف را ایران در دو مسیر متفاوت تولید پلوتونیوم و تولید اورانیوم تاکنون دنبال کرده است. وسیله پرتاب موشکی آن را نیز هم اکنون در اختیار دارد.

مسیر دست یافتن ایران به بمب پلوتونیومی هنوز آماده نشده ولی با استفاده از اورانیوم غنی شده ایران میتواند به بمب اتمی دست یابد. راه دست یافتن به بمب اتمی از راه تولید پلوتونیوم به نسبت آسانتر و بسیار ارزانتر است. آخرین چهار کشوری که تاکنون مبادرت به تولید بمب اتمی کرده اند، یعنی به ترتیب، اسرائیل، هند، پاکستان و در سال 2007 کرۀ شمالی، از این مسیر عبور کرده اند.

آنچه ایران تا کنون از آن پرهیز کرده، اقدام به تولید بمب اتمی و دست زدن به اولین انفجار آزمایشی اتمی است. با توجه به موفق بودن تمامی انفجار های آزمایشی گذشته، حتی آزمایش کامپیوتری نیز میتواند شرط دست یافتن به بمب اتمی را تکمیل کند. اما دست یافتن به این مرحله، از زمان اتخاذ تصمیم تا فراهم ساختن شرایط لازم و کافی، ممکن است از سه تا 6 ماه بطول بیانجامد.

ایران اکنون عملا در چنین مرحله ای قرار دارد و لی برای گذر از این مرحله و تولید بمب اتمی ابتدا ناگزیر به اعلام خروج از معاهده منع گسترش سلاحهای هسته ای و اخراج بازرسان آژانس است.

در صورت اعلام خروج از معاهده ان پی تی، ایران بلافاصله در شرایط بحران با نظام جهانی قرار خواهد گرفت. مبادرت اسرائیل و یا امریکا به حمله نظامی علیه ایران در فاصله کوتاهی بعد از اعلام خروج از ان پی تی کاملا قابل پیش بینی است. چنانکه این گزینه حتی قبل از ورود ایران به مرحله نهائی تولید بمب نیز همواره مطرح بوده است.

در کنار رویاروئی با خطر هجوم نظامی، کشورهای جهان آزاد بی تردید به قطع روابط سیاسی، معلق نهادن مناسبات تجاری با ایران اقدام کرده و سفرای خود را از تهران فرا خواهند خواند. قطع صادرات نفت ایران و منع فروش فراورده های نفتی منجمله بنزین و گازوئیل به آن کشور در دستور شورای امنیت قرار خواهد گرفت.

کشورهای همسایه ایران در رابطه با تهران وضعیت فوق العاده اعلام خواهند کرد و مبادلات مسافری با ایران قطع خواهد شد. محاصره بنادر ایران با هدف اجرای قطعنامه های شورای امنیت از سوی نیروهای چند ملیتی بموقع اجری گذاشته خواهد شد.

عوارض اجرای تصمیمات یاد شده علیه ایران، آغاز یک بحران اقتصادی با نتایج غیر قابل پیشبینی است. 90 در صد از بضاعت و حرکت اقتصاد ایران وابسته به صادرات نفت و واردات کالا از خارج است. قطع صادرات نفت و واردات کالا از خارج در کمتر از شش ماه، و شاید قبل از دست زدن به یک انفجار آزمایشی اتمی، به افزایش سریع تورم، خروج سرمایه ها، تعطیل کارخانه ها، افزایش چشمگیر بیکاری و در نهایت فلج اقتصادی خواهد انجامید. این هزینه ها تنها بخشی از هزینه های قابل پیشبینی است، و دقیقا به همین علت است که دولت ایران ضمن رد اتهامات پیگیری هدفهای نظامی در برنامه های توسعه اتمی خود، در شرایط کنونی تنها به فراهم ساختن امکانات و گرداوری اجزاء ساختن بمب اتمی قناعت خواهد کرد.آنچه وزیر خارجه آمریکا در مورد کاهش ضریب امنیت ملی ایران پس از دست یافتن به بمب اتمی مورد اشاره قرار داده، اعلامیه پذیرفتن ایران در باشگاه دارندگان بمب اتمی نیست، ذکر واقعی بخشی از خطرهایی است که متوجه ایران خواهد شد.


این تصویر نیازی به گزارش ندارد


درگذشت دانشجوی دانشگاه اصفهان چند ماه پس از آزادی
ایران ب ب ب
علیرضا داوودی دانشجوی دانشگاه اصفهان چند ماه پس از آزادی درگذشت

خبرنامه امیرکبیر: علیرضا داوودی دانشجوی دانشگاه اصفهان روز دوشنبه پنج مردادماه و به فاصله چند ماه پس از آزادی از زندان در سن 26 سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.

داوودی دانشجوی رشته حسابداری دانشگاه اصفهان و سردبیر نشریه دانشجویی خاک و از دانشجویان طیف چپ آزادیخواه و برابری طلب در اصفهان بود.

وی طی فعالیت در دانشگاه از تحصیل محروم شده و در 24 بهمن ماه 87 همزمان با بازداشت محمد پورعبدالله در تهران، در شهر شاهین شهر اصفهان بازداشت می شود. هنگام بازداشت مآمورین امنیتی محل زندگی او را مورد تفتیش قرار داده و وسایل شخصی وی را نیز ضبط کردند. داوودی در تاریخ 5 اردیبهشت 88 با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی از زندان آزاد شد.

علیرضا داوودی پس از آزادی از زندان به دلیل شکنجه و آزار روحی و جسمی در زندان، دچار افسردگی شده بود. وی از حدود 20 روز پیش به دلیل مشکلات جسمی و روحی در بیمارستان بستری شده بود که بر اثر ایست قلبی فوت کرد.
فرمانده سپاه اعتراف کرد که کشتار و سرکوب مردم به فرمان شخص خامنه ای است

سپاه و بسيج براساس فرمان رهبری وارد صحنه مي شوند.
فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ در جمع تعدادي از دانشجويان دانشگاه هاي تهران، پس از ذكر خاطراتي از اجراي عمليات بيت المقدس و رمضان در سال 61 به سوالات آنها كه عمدتا معطوف به حضور و نقش آفريني نيروهاي بسيج در ناآرامي هاي اخير تهران بود، پاسخ گفت. به گزارش خبرگزاري فارس، سردار عبدالله عراقي در پاسخ به سوال دانشجويي كه پرسيد نقش سپاه در برخوردهاي پس از انتخابات رياست جمهوري چه بود، گفت: »سپاه پاسداران و بسيج براساس تعريف قانون اساسي، حافظ انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن هستند و هر كجا انقلاب تهديد شود، سپاه و بسيج براساس فرمان رهبري وارد صحنه مي شوند.« وي تاكيد كرد: ما با كسي تعارف نداريم و هر كس كه جلوي نظام بايستد با او برخورد مي كنيم. عراقي در ادامه به وارونه جلوه دادن حقايق در رسانه هاي خارجي پرداخت و گفت: با توجه به گسترش ماهواره ها، دشمن به راحتي اراده اش را در خانه هاي ما اعمال مي كند در حالي كه متاسفانه ميزان روشنگري رسانه هاي ما ناكارآمد و عمليات رواني دشمن قوي است.

شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۸









به نظر شما این عکسها چه چیزی را ثابت میکند ؟ !

سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۸


سلام امروز خبر جالبی برایتان دارم بهتر است بخوانید این خبر امروز به دستم رسیده است

عزیزانمان در ۲۵ خرداد۸۸ در خیابان آزادی با شلیک اسلحه کمری به دست حیوانی با نام سرهنگ سید جواد عباسی رسولی انجام شده که حداقل سه نفر با زخم گلوله این حیوان شهید میشوند . سرهنگ سید جواد عباسی رسولی جانشین فرمانده عملیات بسیج مقداد درغرب تهران بود. (ناحیه بسیج ۲۱۳ و ۲۱۷ و ۲۱۵ ). (این افراد معمولا بعد از ماموریت کثیفشان به شهری دیگر با پست جدید مشغول کاری میشوند مثلا شکنجه گر زندان یا قاتل زندانیان ٬شهردار شهر یا استاندار شهر دیگری یا وکیل دادگاه. آدرس زندان و بازداشتگاهی که بعد از بازداشتگاه کهریزک٬ بتازگی لو رفته:. بازداشتگاه علی آباد در جاده قم. بازداشتگاه شهید کی وند در جاده کرج. بازداشتگاه پاسارگاد در جنوب غرب تهران. بازداشتگاه بید زار در جاده تهران قزوین. و ۳ بازداشتگاه و محل دیگر ۷۷ و ۴۲ و ۶۶ در اتوبان تختی- سعید حجاریان و بهزاد نبوی در قسمت ۶۶ زیر شکنجه و بازجویی هستند. دو شکنجه گر و بازجو که( در قتلهای زنجیره ای دست داشتند) ٬جواد عباسی کنگوری (که به جواد آزاد معروف است) و محمدرضا عامری که ماموریت
دارند تا با شکنجه٬ از زندانیان اعتراف بگیرند.

دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸


خیلی جالب است پس از ارسال 3نامه از سه دفتر مهم در اروپا در خصوص پرونده من به دفتر نخست وزیر ترکیه هنوز هیچ جوابی داده نشده است و من هنوز منتظر دریافت جواب نامه ام هستم جالب است در دفتر نخست وزیر این مملکت هیچ ارزشی برای هیچ چیز قایل نیستند و اصلا جواب نمیدهن امروز تصمیم گرفتم که خودم هم برای ایشان یعنی نخست وزیر ترکیه نامه بنویسم و این کار خودم را انجام دادم و به دفتر ایشان از طریق فاکس ارسال کردم تا ببینم جوابی داده میشود یا خیر ؟ متن نامه من انقدر پر است ازایراداتی که به نحوه سیستم مدیریتی این کشور وارد شده و اگر جوابی نگیرم معلوم میشود که این کشور اصلا ماهیت پیگری مکاتباتی در ان معنا و مفهومی ندارد و اصلا کلمه ارزش هیچ جایگاهی در این کشور ندارد حالا اینها با این نحوه سیستم مدیریتی میخواهند وارد اتحادیه اروپا بشوند (الله اعلم)اینها نرفته اینطورند اگر بروند چه خواهد شد ؟! حتما مثنوی هفتادمن کاغذ!!

چهارشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۸



مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد هم برگزار شد و رهبر هم در حکم خودش گفت خوشحال است از انتخاب مردم!!!!!! کدام انتخاب ؟! کدام انتخاب مردم؟!اینها مردم را چه فرض میکنند؟اگر احمدی نژاد را انتخاب کرده بودند پس این همه تظاهرات و خون و خونریزی برای چه بود؟خلاصه که کارخودشان را کردند و ....... تا بعد حالا به این نامه نگاه کنید تا کثیف بودن سیاست ایران را درک کنید برای اینها اسم بردن از مردم فقط بهانه و راهکار سیاسی است.

یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۸


طی روزهای گذشته از هر چیزی سخن گفتیم الان باید از این سخن گفت که امروز حکم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد از طرف رهبر داده میشود و خدا به داد آنهایی برسد که در طول انتخابات بر علیه او سخن گفتند چه بلایی سرشان خواهد آمد خدا بداند.و از همه مهمتر اینکه طی چهار سال آینده وضعیت ایران چگونه خواهد شد؟وچه اتفاقاتی خواهد افتاد؟...اینها همه سوالاتی است که بوجود آمده و برای همگان جای تحقیق و پژوهش دارد.اما نکته مهم اینجاست که آیا در آینده ای نه چندان دور با اتفاقاتی که در ایران افتاد و مسایلی که بوجود آمد و درگیریهایی که شد و افرادی که با احمدی نژاد مخالفت کرده و رو در روی او ایستادند و بر علیه او حرف زدند و بعضآ سند و مدرک هم ارایه دادند آیا از موجهای سنگینی که پس از تنفیذ حکم ریاست جمهوری توسط رهبر ایران به احمدی نژاد به سوی آنها خواهد رفت جان سالم بدر خواهند برد یا خیر؟بهر حال باید دید که چه اتفاقاتی میفتد و اصولاو قانونا اتفاقات خوبی نخواهد افتاد چون این رییس جمهور بیشتر از آنکه نشان میدهد کینه توز و انتقامجو است.این را نه تنها من..بلکه کسانی که این آدم را از زمانی که او را بعنوان دکتر میرزایی در دهه 60 در زندان اوین مثلا در خدمت اسلام و انقلاب و در اصل بعنوان یک بازجوی خون آشام فعالیت میکرده میشناسند و خوب میدانند که این آدم چقدر انتقامجو و کینه توز است و حتی همکاران این شخص در آن زمان هم خوب میدانند که او چطور موجودی است وبا این همه سر به مخالفت با او گذاشتند و حالا او پس از انتخابات صبر کرد تا نتایج به نفعش اعلام شود حکم ریاست جمهوری را کتبا از رهبر بگیرد و آنوقت شروع کند به قلع و قمع کردن آنهایی که بر علیهش حرف زدند و او را آزار دادند .حال در این میان خدا بداد مردم ایران برسد که قرار است در لابلای این تصویه حسابهای کینه توزانه چقدر دیگر تاوان حساب و کتاب این آقا را پس بدهند؟..و تا کی باید بنشینند و نظاره کنند که کدام وزیر آمد؟کدام وزیر رفت؟نرخ تورم تا کجا بالا رفته؟و از این دست مسایل که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است.براستی که فقط خدا باید بداد این مردم برسد و بس از مقامات فعلی ایران که کاری جز تصویه حسابهای شخصی ندارند که کاری بر نمیایدهر کس هم که حرفی بزند سر از زندان 209 درمیاوردو فردایش به اتهام اقدام علیه امنیت ملی چند سالی باید قدم رنجه کرده و زندان تشریف ببردپس فقط خدا میماند که به داد این مردم برسد تا پایان دولت دهم... بعد از پایان دولت دهم که باز خدا بزرگ است!!!!!!

شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۸













تصاویر اول تا سوم مربوط به ضرب و شتم من در استانبول است
تصاویر بعدی مربوط به حضور 30 ماهه من در زندان 209 امنیتی وزارت اطلاعات ایران میباشد که هنوز پس از سپری شدن نزدیک به 6 سال از آن دوران سیاه هنوز آثار و شواهدش کاملا معلوم و واضح است. این تصاویر نمونه بارز رافت اسلامی ورفتارهای انسان دوستانه در زندان 209 وزارت اطلاعات است .....؟؟؟؟؟!!!! عجبا انسان دوستی تا چه حد!!! احترام به قوانین حقوق بشر تا کجا؟
از شکستگی انگشت دست،شکستگی آرنج،جای کابل بروی کمر و پا،جای میخ بروی پیشانی،شکستگی کتف،جای پا بند در پشت پا،جای مشت و آسیب دیدگی چشم،اینها همه و همه یادگارهای زندان 209 امنیتی وزارت اطلاعات ایران است و سند محکم نقض کامل حقوق بشر در ایران در کشوری که میگویند تحت هیچ شرایطی اصول اسلامی و انسانی در رابطه با متهمان زیر پا گذاشته نمیشود.حال شما قضاوت کنید که آیا این آثار با احترام به حقوق بشر در ایران همخوانی دارد یا خیر؟
با سلام و عرض ادب و احترام
من نمیدانم این مسولان دولت ترکیه کجا هستند. اخر این چه حکومتی است که یک جواب درست و حسابی به یک نفر نمیدهد؟ مگر میشود یک سیستم دولتی به خواسته های قانونی یک انسان توجه نکند؟ شما نمیدانید در این مملکت چه میگذرد.این جاهر کسی برای خودش تصمیم میگیرد.و اصلا به هیچ چیز سر جای خودش نیست. اینجا اگر زبان ترکی بلد نباشی اصلا به تو جواب نمیدهند.اخر دنیا که میگویند همین جا است!!! اینجا هیچ کس به هیچ کس رحم نمیکند
خدا به همه پناهندها رحم کند. علی الخصوص پناهندگان سیاسی که هم باید از دولت ایران بترسندوهم دولت ترکیه.

چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۸



در شرایط بسیار بد دوستان خوب همیشه یاور و همراهند از جمله آقای فرد صابری , امیر فرشاد ابراهیمی , فرشاد محمودی , عزیز قدمی که جا دارد از این عزیزان هم کمال تشکر و سپاسگذاری را انجام داده و آرزومند آرزوهای خوبشان باشم

چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۸


من نمیدانم که ترکیه چطور میخواهد وارد اتحادیه اروپا بشود؟؟!! اینجا کوچک ترین قوانین حقوق بشری به راحتی آب خوردن نقض میشود.. بلاهایی که بر سر پناهندگان آورده میشود واقعا در زمان حال غیر قابل بیان است پلیس ترکیه اصلا به هیچ کاری رسیدگی نمیکند- هیچ مسئولی هم نیست که بشود آدم نزد او از پلیس شکایت کند - پلیس اینجا وحشیانه ترین رفتار را با پناهندگان علی الخصوص پناهندگان سیاسی دارد آخر این کجای قوانین بین المللی و حقوق بشری است که به یک حکومت اجازه میدهد به صرف داشتن روابط دوستانه و فراتر از سیاست با یک دولت دیگر افرادی را که در کشور خود دچار مشکل بوده و تامین امنیت جانی ندارند و بر اساس قوانین حقوق بشری از کشور خود به هر نحو خارج شده و قانونا پناهنده میشوند و در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد پرونده تشکیل داده و به عنوان پناهنده شناخته میشوند آیا این رفتار درست است ؟؟؟ پلیس ترکیه به بهانه رابطه سیاسی عالی با ایران کارهایی انجام میدهد که در هیچ جای قوانین بین المللی نمیتوان تعریفی برای آن پیدا کرد -اینجا همه چیز برخلاف جریان آب شنا میکند -پلیس برای خود دولت جداگانه ای است و حتی جالب اینجاست که سازمان ملل هم از پلیس حساب میبرد - این قبول هر کشوری قانون دارد ولی بحث پناهندگی و افرادی که تحت حمایت سازمان ملل هستند باید دارای یک سری امتیازات باشند ولی در ترکیه این مسئله اصلا وجود ندارد و وقتی به پلیس هم این حرفها را میگویی زیبا ترین جوابی که برای تو دارند اگر کتک نباشد فحش است و این است قانون زیبایی که پلیس برای دولت نوشته و نه دولت برای پلیس !!!!.....حال خدا بداد برسد مملکتی که پلیسش برای دولت قانون وضع میکند میخواهد وارد اتحادیه اروپا بشود !!!!!...هنوز وارد اتحادیه اروپا نشده ماجرا این است !؟ اگر برود چه خواهد شد ؟!؟!؟!؟!؟!...آنقدر از بی عدالتیهای پلیس ترکیه مدارک مستند دارم که هر کدام نمایانگر ظلمهای مشهود آنان است و این مدارک را به پاس 17 سال خبرنگار بودنم دارم و جمع آوری این مدارک فقط مرهون شغلم بوده و بس روزی خواهم گفت و نشان خواهم داد البته اگر توسط دولت ایران کشته نشده و یا بپاس لطف پلیس ترکیه به ایران دیپورت نشدم فعلا منتظر هستم ببینم آقای نخست وزیر دولت ترکیه جواب مکاتباتی را که در خصوص بنده با ایشان شده را جواب میدهد یا خیر فعلا که هم من هستم و دولت ترکیه هم هست و همچنین پلیس اینجا
((( عجبا و حیرتا اینجا کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ )))
طی روزهای گذشته مجدد لطف دوستان بسیاری شامل حال من شد که بر خود وظیفه میدانم از از این عزیزان سپاسگذاری نمایم:جناب آقای منوچهر شفیعی از کشور آلمان-جناب آقای دکتر محسن حمزئیان از کشور ایتالیا-آریای عزیز از کشور بلژیک-سرکار خانم آزیتا افشار و همکاران محترمشان در بنیاد نوروز که تلاشهای این عزیزان مرحمی بود بر آلام دلم....... بدین وسیله از همه این دوستان تقدیر و تشکر مینمایم