کل نماهای صفحه

پنجشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۸


ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

گر موج نخستین نبود چاره ی اوضاع

آن موج بود کاره که ...

...از موج دگر خواست

گرگان خوب بدانند...
در این ایل غریب گر پدر مرد ...
تفنگ پدری هست هنوز..
گرچه مردان قبیله همه کشته شدند
،توی گهواره چوبی،پسری هست هنوز.
.آب اگر نیست نترسید که در قافله مان
دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
هزاران بار ما را سوخت
حریق حادثه تا مرز خاکستر
ولی ما نسل سیمرغیم که از خاکستر خود می گشاید پر
طلوع تازه ی سیمرغ در راه است
همین فردا که می آید
سحر پایان تاریکی است
و
این دیری نمی پاید..........

قرن ما

شاعر اگر داشت .........

هوا بهتر بود .

هرگز از مرگ نهراسيده ام
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمينی است که مزد گورکن از آزادی آدمی افزونتر باشد

ESTEGHLAL**** AZADİ****JOMHORİ İRANİ