کل نماهای صفحه

شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۸



یک مقام امنیتی یمن امروز گفت: از شورشیان شیعه در شمال این کشور، سلاح
های ساخت ایران بدست آمده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه،‌این مقام یمنی که نامش فاش نشده است، گفت:
نیروهای یمنی، در پیشروی ها اخیر خود، شش انبار اسلحه متعلق به شورشیان
شیعه کشف کرده اند که در آن ها جنگ افزارهای ساخت ایران از جمله مسلسل،
موشک های کوتاه برد و انواع مهمات بدست آمده است.
هفته گذشته نیز وزیر اطلاعات یمن، ایران را به حمایت از شورشیان شیعه
متهم کرده بود.
شیعیان زیدی در استان صعده واقع در شمال یمن ، به رهبری خاندان « الحوثی
»، از سال ۲۰۰۴ به نبرد با دولت مرکزی برخاسته اند.
دولت یمن از ۱۲ روز پیش عملیات جدیدی علیه شیعیان زیدی آغاز کرده است .
نبردهای سخت در مناطق کوهستانی شمال یمن همچنان ادامه دارد


اعلام موافقت با بازدید نمایندگان آژانس بین المللی انرژی اتمی از رآکتور
40 مگاواتی آب سنگین اراک محافل آشنا با برنامه های توسعه اتمی ایران را
با شگفتی روبرو ساخته است. بازرسی های یاد شده که بنا بر گزارشهای غیر
رسمی هفته قبل صورت گرفته، حاکی است که عملیات تکمیل و راه اندازی رآکتور
یاد شده با سرعتی بیش از برآورد های اولیه صورت گرفته است.

اعلام موافقت ایران با انجام بازدید از رآکتور در دست احداث آب سنگین
اراک و همزمان، اعمال نظارتهای موثر تر از سوی آژانس در مرکز غنی سازی
اورانیوم نطنز، در فاصله کوتاهی پیش از تدارک گزارش فصلی دبیر کل آژانس
بین المللی انرژی اتمی از وضع موجود فعالیتهای اتمی ایران صورت گرفته و
از این لحاظ میتواند بعنوان اقدام تاکتیکی و تا حدودی اضطراری مورد
ارزیابی قرار گیرد.

مفاد گزارش دبیر کل آژانس که معمولا پیش از مطرح شدن رسمی در اجلاس 35
نفره شورای حکام آژانس،از سوی خبرگزاری ها بصورت غیر رسمی انتشار مییابد،
متعاقبا در اختیار شورای امنیت نیز قرار میگیرد. آنطور که از قول سرگیی
لاوروف وزیر خارجه روسیه نقل شده، در دوم ماه سپتامبر، گروه 1+5 ، مرکب
از پنج عضو دائمی شورای امنیت بعلاوه المان، بمنظور بررسی برنامه اتمی
ایران تشکیل جلسه خواهند داد.

بر گزاری جلسه گروه 1+5 ، همزمان با تاریخ انتشار گزارش دبیر کل آژانس
در همین مورد، بی تردید توجه فوق العاده ای را معطوف برنامه های اتمی
ایران خواهد ساخت. از سوی دیگر، انتهای ماه سپتامبر که با برگزاری جلسه
1+5 در مورد ایران آغاز میشود، پایان ضرب الاجل اعلام شده امریکا برای
شنیدن پاسخ ایران در مورد انجام گفتگوهای بدون پیش شرط با آن کشور و یا
با جامعه اروپا است. در فاصله این دو رویداد، مجمع سالانه 145 کشور عضو
آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز برگزار خواهد شد.

در اجلاس یاد شده قرار است یوکیا آمانو سفیر ژاپن در آژانس بعنوان جانشین
البرادعی و دبیر کل بعدی مورد تایید قرار گرفته و رسما کار خود را آغاز
کند. بجز رویداد های با اهمیت یاد شده، اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان
ملل متحد نیز در همین زمان برگزار میشود. بعلاوه اجلاس تاثیر گذار سران
بیست کشور بزرگ جهان موسوم به گروه 20 نیز در روزهای 24 و 25 سپتامبر
قرار است در شهر پیتسبورک ایالات متحده برگزار شود.

طی جلسه قبلی این گروه در ماه آوریل سال جاری در لندن، بیانیه ای
پیرامون برنامه های اتمی ایران صادر شد و در آن ضمن تاکید بر اهمیت
تلاشهای دیپلماتیک بمنظور یافتن راه حل بن بست اتمی ایران، از جمهوری
اسلامی دعوت بعمل آمد که از این فرصت ها استفاده کرده و با نظام بین
الملل به گفتگو بنشیند.

در آن زمان دولت ایران با بی اعتنایی از کنار بیانیه گروه 20 که دو
همسایه ایران یعنی ترکیه و عربستان نیز در آن حضور داشتند، گذشت و پس از
آن نیز کماکان از افزایش سطح همکاری با آژانس خود داری ورزید. سه ماه پس
از تاریخ یاد شده اینک شرایط داخلی و خارجی حاکم بر نحوه تصمیم گیری و
عملکرد دولت ایران تغییر یافته است . بدلیل وارد آمدن اتهامات مستدل،
دولت کنونی ایران متهم به تقلب در انتخابات شده و تقریبا حمایت افکار
عموی را در داخل از دست داده است.

در خارج نیز دو کشور حامی ایران یعنی روسیه و چین، در مقابل فشار های
فزاینده سیاسی از سوی اروپا، امریکا، اسرائیل و همچنین همسایگان ایران،
بخصوص کشورهای عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس، قرار گرفته اند و در نتیجه خود
را ناگزیر در تجدید نظر در میزان حمایت از تهران میبینند. تاثیر گذاری
این فشار ها را در بیانیه پایانی مذاکرات هفته قبل شیمون پرز رییس جمهور
اسرائیل و دیمیتری مدودف رییس جمهور روسیه میتوان مشاهد کرد.

به این دلیل، حتی در صورت غفلت از اهمیت فوق العاده ماه سپتامبر و بی
توجهی به جزئیات تقویم کامل رویداد های چند هفته آینده در سرنوشت سیاسی
نظام جمهوری اسلامی و امنیت ملی کشور، قرار گرفتن در مسیر یکی از برنامه
های پیش رو نیز ، میتوانست مسئولین دولت جمهوری اسلامی را به واکنشی
متفاوت با گذشته در مناسبات با جهان خارج وادار سازد. به این دلیل موافقت
با انجام بازدید نمایندگان آژانس انرژی اتمی از رآکتور در دست ساختمان
اراک و همچنین اعمال نظارت بیشتر در واحد غنی سازی نطنز بی تردید با این
هدف صورت گرفته که تا حدودی به کاهش فشار های خارجی منجر شود.

در گذشته آژانس ضمن در خواست در یافت نقشه های فنی رآکتور، خواستار
بازدید نزدیک از عملیات احداث آن بوده است. با این وجود ایران نه تنها طی
یک سال و نیم گذشته با انجام هر گونه بازدید از سایت یاد شده، با استناد
به تعهدات مندرج در بند 3 معاهده منع گسترش سلاحهای هسته ای خود داری
میورزیده، بلکه از راه ایجاد یک کلاهک عظیم بر روی ساختمان اصلی، مانع از
ردگیری ماهواره ای و عکس برداری از میزان پیشرفت کار در واحد مزبورنیز
بوده است.

اینک با اعلام موافقت با انجام بازدید از اراک، ایران در حقیقت در تلاشی
قابل ملاحظه، ضمن تعدیل مناسبات بسیار سرد کنونی با آژانس، دبیر کل تازه
آژانس را با هدیه ای چشمگیر غافل گیر کرده است. در طول 5 سال گذشته،
رسیدگی و نظارت بر برنامه های اتمی ایران خبر ساز ترین و شاید مهمترین
برنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی محسوب میشده. بدلیل همین اهمیت، و
حساسیت نقشی که محمد البرادعی دبیر کل مصری آژانس بین المللی انرژی اتمی
در قبال برنامه اتمی ایران ایفا کرد، وی در سال 2005 موفق به دریافت
جایزه صلح نوبل شد.

صدور اجازه بازدید از رآکتور اراک، علیرغم اهمیت فراوان آن، ا قدامی است
که تنها در صورت ادامه همکاری های بیشتر ایران با جامعه بین المللی و
آغاز گفتگو های سازنده با گروه 1+ 5 و متعاقبا انجام گفتگو های مستقیم با
امریکا میتوانند از تبدیل شدن بن بست برنامه اتمی ایران به یک بحران بزرگ
پیش گیری بعمل آورد.

بنمایش گذاشتن پیشرفت کار در رآکتور 40 مگاواتی اراک با توجه به طبیعت
چنین واحدی، تنها میتواند به تشدید فشار های بین المللی علیه ایران
بیانجامد و نه تخفیف آن. اگر تاکنون توجه اصلی و تردید های جهانی از هدف
نهایی برنامه های اتمی ایران متوجه واحد غنی سازی اورانیوم در نطنز بوده،
اینک نگرانی های تازه متوجه اراک خواهد شد.

تنها محصول قابل استفاده واحدی در اندازه های راکتور 40 مگاواتی اراک
پسمانده سوخت آن است. پس مانده اورانیوم طبیعی مصرف شده در چنین راکتوری،
پلوتونیوم 239 است که در طبیعت یافت نمیشود و تنها کار برد آن، پس از
فراوری، استفاده انفجاری و دست یافتن به واکنش زنجیره ای در بمب اتمی
است.

دنیای خارج دعاوی مربوط به انجام تحقیقات پزشکی و تولید رادیو ایزوتوپ
های متفاوت در رآکتور را نیز نمیپذیرد چرا که در چنین حالتی یک رآکتور 1
مگا واتی آزمایشگاهی نیز میتوانست دست یافتن به تحقیقات علمی و تولید
رادیو ایزوتوپ را مهیا سازد. به این ترتیب بنظر میرسد، ایران با اعلام
موافقت با بازدید از رآکتور اراک، حساسیتهای نظام بین الملل در قبال
فوریت و مخاطرات احتمالی برنامه های توسعه اتمی ایران را که مشکوک به
پیگیری هدفهای نظامی است افزایش داده است.

خانواده های دستگیر شدگان اخیر در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین تجمع
اعتراضی بر پا کردند

بنابه گزارشات رسیده از مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین ، خانواده های
دستگیر شدگان اخیر در مقابل این 2 محل تجمع اعتراضی خود را برپا کردند.
خانواده ها خواستار آزادی عزیزان خود هستند
روز شنبه 31 مرداد حدود 80 نفر از خانواده های بازداشت شده ها برای
پیگیری وضعیت عزیزانشان به دادگاه انقلاب مراجعه کردند.برای عده ای قرار
کفالت صادر شده بود که خانواده ها با نگرانی و اضطراب به دنبال تهییه فیش
حقوقی و یا سند برای آزادی عزیزانشان بودند و با دهان روزه در گرما بین
دادگاه انقلاب ٰارزیابی سند ٰواداره ثبت اسناد سرگردان می دویدند تا
بتوانند هر چه زودتر عزیزان خود را آزاد کنند.
تعدادی از بازداشت شده ها که اخیرا آزاد شده اند و با وکیل خود برای
بررسی پرونده به دادگاه انفلاب آمده بودند با خانواده هایی برخورد می
کردند که در این مدت نتوانسته بودند با عزیزان خود ملاقات کنند و نگران
مضطرب ٰعکس عزیزان خود را به آنها نشان می دادند تا بتوانند از وضعیت
سلامتی عزیزان خود خبر بگیرند.ولی نگهبانان جلو درب دادگاه انقلاب مانع
ایستادن آنها می شدند و با داد و بیداد خانواده ها را از مقابل درب
دادگاه انقلاب دور می کردند.

تعدادی از بازداشت شده ها از جمله سامان یاوری ٰسید حسین نظامی و احسان
سعادت امروز در حالیکه خانواده هایشان در مقابل دادگاه انقلاب برای روشن
شدن وضعیت آنها و اینکه بیش از 2 ماه است که در بازداشت بسر می برند و در
این مدت هیچ گونه ملاقات با خانواده خود نداشته و منتظر برگزاری دادگاه
چهارم خود در روز سه شنبه هستند و اینکه به وکلایی که از طرف خانواده ها
برای آنها گرفته شده اجازه حتی ورود به دفتر حداد را نمی دهند تماس
گرفتند و اعلام کردند در حالی که وضعیت جسمی چندان مساعدی ندارند مجبور
به گرفتن روزه با غذای کم و کیفیت بد زندان شده اند که این نگرانی و
اضزاب خانواده ها را در مورد سلامتی عزیزانشان بیشتر کرد .

همچنین تعداد زیادی از خانواده ها نیزدر گرما و بد مسیر بودن زندان اوین
با دهان روزه در مقابل درب دژبانی زندان اوین تجمع کردند و خواهان ملاقات
و آزادی عزیزان خود بودند.


با گذشت بیش از 44 روز از بازداشت آرش صادقی، عضو شاخه جوانان جبهه
مشارکت ایران اسلامی و از اعضای فعال ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی،
وضعیت وی کماکان در هاله ای از ابهام است.
مراجعات مکرر خانواده ی صادقی به نهاد های مربوطه من جمله دادگاه انقلاب،
زندان اوین و سایر نهاد های امنیتی تاکنون بی نتیجه بوده است.

این فعال سیاسی که در تاریخ هجدهم تیر ماه در منزل شخصی خود و بدون ارائه
ی هیچ گونه حکم قضایی بازداشت شده است، تا کنون هیچ تماسی با خانواده ی
خود نداشته و اطلاع دقیقی نیز از محل نگهداری وی در دست نیست. از آن جا
که بسیاری از بازداشت شدگان 18ام تیر ماه به بازداشتگاه کهریزک منتقل شده
بودند، احتمال انتقال وی به کهریزک در تاریخ مذبور نگرانی ها را در رابطه
با وضعیت سلامت وی افزایش داده است.

اگرچه بازداشت گاه کهریزک به دلیل آن چه استاندارد نبودن وضعیت نگهداری
زندانیان! خوانده می شد تعطیل شده است، اما کماکان اطلاعی از باقی
بازداشتی هایی که پیش از تعطیلی بازداشتگاه در آن مکان نگهداری می شدند،
در دست نیست.

روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشته است: امروز ما در فضای
سیاسی جامعه با فاجعه‌ای مواجه هستیم كه دقیقاً خواست دشمن است. به جان
هم افتادن روحانیون و همدیگر را به بدترین اتهامات متهم ساختن خواست اصلی
دشمن است. خدا رحمت كند امام خمینی را كه در مورد این خطر بیشترین
هشدارها را می‌داد و همواره روحانیون را از اینكه فریب معاندان را بخورند
و در مقابل همدیگر قرار بگیرند برحذر می‌داشت. اكنون همان واقعه شومی كه
نمی‌بایست رخ می‌داد متأسفانه رخ داده است. تلخ‌تر آنكه عقلای قوم در
چنین وضعیتی به صحنه نمی‌آیند و مانع ادامه این روند خطرناك نمی‌شوند!

این روزنامه اصولگرا در ادامه می‌آورد: بدون اینكه هیچ یك از طرفین دعوا
را حق و طرف دیگر را باطل بدانیم لازم می‌دانیم نسبت به ادامه این تقابل
خطرناك هشدار بدهیم. هم در داخل و هم در خارج دشمنان انقلاب و نظام
جمهوری اسلامی از این تقابل بسیار خرسند هستند و سود می‌برند كما اینكه
دوستان و علاقمندان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی از این تقابل بشدت رنج
می‌برند و نگرانند. علت هم روشن است چون هم دوستان و هم دشمنان به خوبی
می‌دانند كه این انقلاب با رهبری روحانیت به پیروزی رسیده و این نظام با
همراهی روحانیت است كه می‌تواند به راه خود ادامه دهد. آنها این را هم
خوب می‌دانند كه تقابل روحانیون به سود هیچ یك از دو طرف نیست و به فشل
شدن مجموعه روحانیت منجر خواهد شد چیزی كه زیان آن مستقیماً متوجه نظام
خواهد بود.
======================


نزد یک ترین تحلیل درباره چرایی و چگونگی طرح یک
طرفه کردن خیابان ولیعصر تهران، نه بحث های تخصصی
و فنی است ونه تسهیل در رفت و آمد شهروندان و احیانا
کاستن از بار ترافکی منطقه؛یگانه هدف از عملیاتی کردن
این طرح، همانا اهداف امنیتی و سیاسی است.
خیابان ولیعصر تهران به عنوان شاهراه حمل و نقلی
تهران یکی از خاطره انگیز ترین و مهم ترین خیابان های
پایتخت از دیرباز تاکنون بوده است تا حدی که حتی در
همین وقایع اخیر کشور نیز کمتر روزی بود که نام این
خیابان یا میدانهای ولیعصر و ونک به عنوان مبدایی
برای کانون اعتراضات مطرح نشده باشد و همین امر نیز
هراس نیروهای امنیتی را تاکنون به شدت در پی داشته است.
همه این عوامل دست اندرکاران امر را در اندیشه طرحی
انداخت که هم ظاهری مردم فریب و شهروند مدارانه
داشته باشد هم بتواند اهداف آنها را به طوری صد در
صدی برآورده نماید و در این بین چه طرحی بهتر از یک
طرفه کردن ولیعصر؟ با اجرای این طرح هم آقایان می
توانستند داد شهروند مداری و کاستن از بار ترافیکی
منطقه سر دهند و هم به اهداف استراتژ کی خود درفرونشاندن اعتراضات مردمی
دست یابند؛ اینگونه بود که ولیعصر یکطرفه شد. و اعتراضات مردمی هم به
موازات آن آغاز.

داوود رحمانی معروف به حاجی داوود رییس بند نسوان سیاسی اوین از حتاکان به نوامیس در حال حاضر معاون حفا ظت اطلاعات سازمان زندانها
************************************************************************************
قاسم عابدینی مسئول ارشیو پروندهای زندانیان سیا سی دهه 60 و مسئول تحویل فرزندان افراد اعدامی به خانواده های حزب اللهی در حال حاضر کارمند زندان اوین و مسئول بایگانی اداره حفاظت اطلاعات اوین
*************************************************************************************
تقی معروف به تقی بی ناموس مسئول از همخوابی و از بین بردن پرده بکارت دختران اعدامی در حال حاضر کارمند زندان اوین و مسئول شیفت اندرزگاه ها
*************************************************************************************
بزرگ نیا مسئول بهداری زنان و از تزریق کنندگان امپول فشار به دختران بی دفاعی که متاسفانه حامله شده بودند در حال حاضر رییس سابق اندرزگاه 350 و 8 اوین
*************************************************************************************


یک دادستان آرژانتین، احمد وحیدی، نامزد احراز وزارت دفاع جمهوری اسلامی
را در ارتباط با حمله ای تروریستی در سال 1994 در آرژانتین، تحت پیگیرد
پلیس بین الملل، اینترپُل دانسته است.
بگزارش خبرگزاری فرانسه، آلبرتو نیسمن Alberto Nisman گفته است، اینترپل
از نوامبر سال 2007، حکم دستگیری احمد وحیدی را در اختیار داشته است.
در انفجار ساختمان انجمن مشترک یهودیان آرژانتین در بوئنوس آیرس در سال
1994، هشتاد و پنج تن کشته و حدود سیصد تن زخمی شدند.


بسیاری از زنان بعد از بدنیا آوردن فرزند خود تمایل داشتند اسم همسر
اعدامیشان را بروی کودک بگذارند. اما بازجوها و پاسدارها ی بند نه تنها
موافقت نمی­کردند، بلکه اسامی مذهبی و اسلامی را بروی کودکان می­گذاشتند.
زن زندانی با غم و درد بی پایان برای از دست دادن همسر اعدامی خود و همین­
طور با فشار روانی مورد اذیت و آزار از طرف زندانبان قرار می­گرفت: شوهرت
که به درک «واصل» شد، «ضد انقلاب» بود، به فکر «خودت» باش، انشاالله
«توبه» کنی و «توبه ات قبول امام زمان و نایب بر حقش» بشه، انشاالله بچه
را «بفرستیش جبهه»، «فتح کربلا» نصیبش بشه.

به گفته شاهدی، یک کودک که پدر و مادرش در درگیری کشته شده بود برای این
کودک پسر شناسنامه جدید صادرشد و به اسم مهدی­«امام زمان» نام گذاری شد.
از کودکان دیگر چیزی به خاطر ندارم. لازم به یادآوری است تیمی از اسدالله
لاجوردی و پدر، محمد کجوئی و برخی از بازجویان؛ کودکان را به خانواده­های
حزب­الهی داده تا بزرگ شوند تا با جبهه «کفار» بجنگند. در یک نمایش
تلویزیونی سال 60 جلاد لاجوردی، کودکی را روی زانو نشانده و می­گفت پدر و
مادرشان به «عناد و نافرمانی» با نظام پرداختند ولی ببینید اسلام به چه
میزان «رحیم» است که فرزندان محاربین در دامن اسلام بزرگ خواهند شد!
البته به گفته شاهدی این نمایش در حسینیه اوین هم تکرار شد.

در این راستا سرنوشت غم بار تحویل کودکانی که به خانواده­های حزب­الهی
سپرده شدند هیچ خبر یا گزارشی از وضیعت آن­ها بدست نیامده است. به کدام
خانواده­ها سپرده شدند؟ آیاکودکان خبر دارند قاتلان پدر و مادرشان
سرپرستی آن­ها را به عهده دارند؟ به چه میزان شستشوی مغزی شده­اند؟ آیا
از خانه فراری شده اند؟ و آیا...؟!

مطمئنا بخشی از این جنایات هولناک به دور از پرده پوشی زندانبانان در
آرشیو زندان اوین موجود می­باشد. آرشیو و جمع آوری مجموع زندان اوین به
دست فردی بنام قاسم عابدینی که در حد وسیعی با رژیم همکاری کرد و از طرف
زندانیان سر موضع خائن نام گرفت، انجام گرفت. آیا این امر «خطیر» را او
یا دگر توابان انجام دادند خبری به دست نیامد یا نگارنده هیچ اطلاعی
ندارد!

در انفرادی­های گوهردشت در سال­های 62-61 جیغ­های مکرر و عجیب و غریب
دختری شنیده می­شد: در را باز کنید! از درد دارم می­میرم! کثافت­ها در را
باز کنید! باز صدا خاموش می­شد. چند لحظه بعد تکرار دردها و جیغ­هایش به
گوش می­رسید ماه­ها بعد در قزلحصار او را دیدم او یکی از صمیمی یارانم
بود برایم گفت که چگونه با داشتن دردهای وحشتناک و عفونت تخمدان پاسدارها
به حرفش توجه­ای نداشتند و اقدامی نمی­کردند، چطور مجبور بود در انفرادی­
های وحشت گوهردشت با مرگ دست و پنجه نرم کند و چاره­ای بر این درد بی­
پایان در پیش نبود.برای عقیم ساختن اجباری کسی از دختر سئوالی نکرده و
خودشان برگه عمل را امضا کرده بودند بعد از سلاخی تخمدان­ها و موقع به
هوش آمدن پاسدارهای زن بالای سرش رفته بودند و از دختر اسم دوستانش و
افراد سر موضعی را می­پرسیدند دختر گفت: دلم می­خواست در موقع بازجوئی
پاسدارها جیغ بکشم و همه آن­ها را خفه کنم. علت درد تخمدان سینه خیز بردن­
های مکرر حاجی داود رحمانی بود که بایستی راهروی دراز و زمین سرد قزلحصار
را سینه خیز طی می­کردی و هر کس سریع­تر نمی­رفت ملیجک ،حاجی داود رحمانی
با شلاق به بالای ران و با پوتین به نقاط حساس بدن می­زد!

یک نمونه دیگر: در دوره­ای در سال 60 در آپارتمان­های زندان اوین
زندانبان با مطرح کردن این که «خودتان اضافی هستید» از دادن نوار بهداشتی
به زنان زندانی خوداری می­کرد، زندانیان به ناچار معدود لباس­های خود را
تکه نموده و از آن به عنوان نوار بهداشتی استفاده می­کردند


بعد از برملا شدن شستشوی مغزی و ویرانگر تابوت­ها در زندان قزلحصاردرسال­
های 63-62 که تماما با روانشناسی وحشت، ناامنی و سرکوب توام بود. با رفتن
حاج داود رحمانی، رئیس زندان قزلحصار و آمدن هیئت رسیدگی به وضعیت
زندانیان شخصی به نام میثم، رئیس زندان و فردی به غایت وحشی به نام
ناصریان، دادیار زندان قزلحصار شدند. این جابجائی و جایگزینی بسیار
ماهرانه انجام گرفت. در این بین شکنجه­ها و مقررات قرون وسطائی و متمرکز
بر چیده شد. اما مقررات جدید و شکنجه­های مدرن غیرمتمرکز یعنی جابجائی،
جدا و تفکیک کردن زنان نوجوان از زنان جوان و فشار و تهدیدبا استفاده از
شگردهای متنوع فرسایشی، در انتظارمان بود.

در این برهه اجباری شدن چادر مشکی، به جای چادر رنگی در ملاقات و بهداری
بود که زندانیان و مشخصأ زنان چپ را با خود درگیر کرد و از بند 7
قزلحصارمحل شروع حرکت، زنان چپ را به بندهای دیگر و جابجائی­های فرسایشی
به سایر بندهای زندان قزلحصار، گوهردشت و به زندان اوین، بند مخوف
زیرزمین 209 کشاندند.

یکی نمونه از این مورد: دختر جوان و کم سن و سالی به علت عدم قبول مقررات
یعنی سرنکردن چادر مشکی برای رفتن به ملاقات، بهداری چون سایرین، ماه­ها
از ملاقات و ... محروم بود هردو هفته یک بار خانواده­ها به جلوی زندان می­
آمدند. میثم و ناصریان، با زرنگی و شیادی بسیار به آنان می­گفتند که
«دختران شما خودشون به ملاقات نمی­آیند» «نمی­خوان ملاقات بیایند»
خانواده دختر جوان خواستار ملاقات شده بود که از فرزند علت را جویا شوند
دختر با چادر رنگی مسافت و طول واحد 3 را به طرف سالن ملاقات طی کرد؛ در
ملاقات حضوری علت نیامدن را برای آنان که راحت­تر و بدون سانسور بود،
توضیح و تشریح کرد. خانواده بعد از ملاقات حضوری از دختر چادر رنگی را
گرفته و چادر مشکی تازه دوخته شده را به او دادند.

مدتی طول نکشید که ناگهان در ورودی بند 3قزلحصار باز شد و دختر بدون هیچ
پوششی نه رنگی نه مشکی وارد بند شد. بهت،خنده و شادی بود که برچهره و
لبان سایر زندانیان نشست. دختر گفت: بعد از رفتن پدر و مادرم چادر را آن­
جا پرت کردم و دوان دوان(که مسیر کوتاهی نبود) به بند آمدم. می­دانم الان
آن­ها سر خواهند آمد، برم دستشوئی که خود را آماده(زدن) کنم. بلافاصله
مسئولین بند که توابین بودند، یاالله یعنی دستور حجاب را دادند. ناصریان،
با چهره عصبانی و خشمناک وارد و همه را به زیر هشت و سالن بند کشاند.
ناصریان، فریاد می­کشید به چه اجازه­ای در راهروی واحد که برادران فنی
کار می­کنند و پسرهای زندانی در رفت و آمد هستند «لخت» به بند آمدی و
دختر را تا آن­جائی که به خاطر دارم در همان محل شلاق زدند این صحنه و
ماجرا هم تراژدی، توهین­آمیز،فشار به خانواده­ها و هم خنده­دار و شجاعانه
و ناباور بود. بارها از دختر خواستیم، ماجرا راتعریف کند و او با تعریف­
های با مزه و حالت شوخ طبعش ماجرا را بازگو می­کرد.

در این دوره دختران کم و سن چادر رنگی را از بقیه جدا کرده و به بند 3
قزلحصار فرستادند که در آن­جا مسئول بند و مسئولین اتاق­ها توابین بودند
که در امر نظارت و گزارش­دهی بسیار فعال و کوشا بودند. در این بند از
زندگی کمونی و یک دست بودن زندانیان خبری نبود و انواعی از تیپ­های مختلف
با رده­های مختلف تشکیلاتی زندانی بودند. بعضی­ها مطیع، منفعل و برخی
فعال و سرموضع که آنان هم تقسیم­بندی می­شدند.

زندگی در این بند، تجربه ارزنده و پرباری برایم در بر داشت. دوستی­های
عمیقی در آن­جا شکل گرفت که هر کدام سرنوشتی داشت. در این بند زنانی
بودند که یا از انفرادی­های کشنده گوهردشت به نام­های اشرف فدائی و
فروزان عبدی...و یا از شکنجه­گاه تابوت­(دستگاه) فردی به نام مریم
پاکباز، که زمینه­های چپ شدنش را طی می­کرد و درونی بزرگ،خلاق، سر سبز و
روحی لطیف و خوشبو چون گل مریم داشت؛ آشنا شدم. این زنان در اعدام­های
دسته­جمعی سال 67، به تفتیش عقاید جمهوری اسلامی دربیدادگاهها نه گفتند و
به چوبه­های دار و اعدام سپرده شده و نامی همیشگی بر یادها گذاشتند...

در اوایل دهه 60 ،در یکی از شهرهای شمال، دختر 17 ساله­ای دستگیر و از
مواضع سیاسی و نظری خود دفاع می­کند. این دختر شوری از مقاومت و شجاعت را
در دادگاه­ها از خود نشان داده و هم­چنین با رئیس دادگاه به مباحثه
ایدئولوژیک می­پردازد. حاکم شرع در بی­دادگاه حکم اعدام را صادر می­کند و
چون اسلام اعدام دختران باکره را تائید نمی­کند. پاسداری قبل از اعدام به
صیغه خود در آورده و به این دختر تجاوزقانونی می­کند. در همین حین رئیس
دادگاه نظرش عوض شده و می­خواهد با این دختر 17 ساله به جر و بحث بپردازد
و او را به اصطلاح به راه راست هدایت کند. دختر زنده می­ماند و بعد از
مدتی متوجه تغییراتی در بدن خود می­شود. لباس­هایش به تن­اش تنگ می­شود و
حس می­کند که حامله است. بعد از قطعی شدن حاملگی­اش، او سعی می­کند در
ملاقات­ها، بدنش را از پدر و مادرش مخفی نگه دارد ولی خانواده­اش متوجه
می­شوند. رئیس دادگاه هم با دانستن این موضوع، مطرح می­کند تا به دنیا
آمدن بچه، به دختر جوان وقت می­دهد که فکر کند و ارشاد شود. دختر برای
چند ماه منتظر تولد فرزند خود و همچنین اعدام خود می­باشد، یعنی تا زاده
شدن طفل مادر حق حیات دارد! بعد از به دنیا آمدن فرزند، دختر جوان هم­
چنان روی مواضع خود باقی می­ماند و تیرباران می­شود.

با تلاش و گریه و زاری خانواده دختر زندانی و طرح این که شما که دخترمان
را از ما گرفتید، حداقل بچه­اش رابه ما بدهید، خانواده، کودک را از آن­ها
تحویل می­گیرند. بعد از مدتی مرد پاسداری با یک قواره پارچه و یک کله قند
و مقداری پول به خانه پدر و مادر دختر اعدام شده می­رود و با برخورد طلب­
کارانه و بد، می­گوید این­هم مهریه دخترتان است!

نمونه دیگر: مرد پاسداری با لباس شخصی به خانه یک دختر اعدامی می­رود و
برای خانواده او یک قواره پارچه و مقداری پول می­برد و می­گوید: این
مهریه دختر شما است، چهره پدر دختر اعدامی* با خنده­ای تلخ و با خشم در
جواب می­گوید، مگر دختر من در موقع اعدام راضی بود که به صیغه شما در آید
که برایمان پارچه و پول آوردید، ارزانی خودتان، شما به او تجاوز کردید!

*در سپتامبر 2006به مناسبت برگزاری سالگرد کشتار زندانیان سیاسی دهه 60
در دانمارک ، شرکت کننده مردی بعد از پایان سخنرانی ام در وقت استراحت
مورد ذکر شده را برایم به طور خصوصی بازگو کرد، از او خواهش کرده که خود
در قسمت بعدی برنامه مطرح کند، او خودداری کرد و گفت بیانش، هم­چنان
تابوست، چرا که همه خواهند فهمید در خانواده آن­ها این اتفاق افتاده است.
اگر این شخص بتواند بگوید این واقعه دردناک در چه سالی و در کجا اتفاق
افتاده است؟ کمک در جهت مستند سازی انجام داده است.

بعد از کشتار تابستان 67، خانواده­ها در اولین ملاقات­ها در مهر و آبان
همان سال به ما در بند 3 آسایشگاه زنان طبقه سوم زندان اوین، خبر تجاوز
زنان قبل از اعدام را دادند! خانواده­ها با حالتی مشوش و با اصطراب و
همدل با خانواده-های اعدامی خبر را به ما انتقال دادند و نگران شدید
وضعیت همگی ما بودند. باز از طریق ملاقات­ها خبر دار شدیم، مرد پاسداری
به خانه یک دختر اعدامی سال 67 رفته و گفته است: «من یک شب با دختر شما
بودم» و پولی به عنوان مهریه به آنان می­دهد. خانواده­ها تاکید بر تصمیم
فردی و مخفیانه این پاسدار، همراه با افشاگری بر علیه جمهوری اسلامی را
بازگو کردند و حالت رسمی و علنی از طرف زندان را نداشت.

به اتفاق تمام زنان که در خانه­ها بسراغشان رفتند و به زندان روانه شدند،
به هنگام خارج شدن از منزل بایستی چادر سر می­کردند. پاسداران برای
سرگذاشتن چادر معمولی، مشکی اجبار و اصرار خاصی را داشتند.

دراوایل سالهای 60، زنانی که در کوچه و خیابان سر قرار لو یا مشکوک
دستگیر می­شدند، اگر بدون چادر بودند، بلافاصله در محل زندان اوین به آن­
ها چادری به رنگ سرمه­ای داده می­شد. با وارد شدن زندانی به دادسرای
زندان، سر کردن چادر اجباری بود(یعنی یا روسری یا تو سری)، یعنی با تو
سری، چادر سرمه­ای را بر سر زنان می­کردند. تمایز رنگ چادر سرمه­ای
دردسرهائی برای زندانیان به وجود می­آورد، غالبا این چادر مناسب و به
اندازه قد زن زندانی نبود و اکثرا زندانی با شنیدن این جملات: «این چه
طرز چادر سر کردنه»، «پاها تو بپوشون»، «نمی­تونستی با چادر بیای بیرون»
و همچنین با بلند، کوتاه یا بی­قواره بودن چادر، زندانی تحقیر و در مسیر
بند تا محل بازجوئی سریعا شناسائی می­شد و اساسا بیش­تر زیر نظر زندانبان
قرار می­گرفت. با تمایز چادر مشکی و سرمه­ای سعی می­شد جایگاه «بهتر و
بدتر» و یکی را از دیگری «با تمایز و خوب» تفکیک دهند و طوری الغاء می­شد
که درد سر چادر مشکی کم­تر از چادر سرمه­ای است. استفاده از چادر با چشم­
بند در طول بازجوئی و کابل، شکنجه و استفاده اجباری چادر در زمان اعدام،
بخشی از این سرکوب­های ارتجاعی علیه زنان زندانی سیاسی دهه 60 بود!

یکی نمونه از این مورد: ناهید محمدی، دختری بذله­گو، شوخ طبع، شاد، زیبا
با چشمانی درشت با کت و دامنی شیک به رنگ آبی تیره، آرایش کرده دستگیر
شد. در هنگام ورود به زندان اوین چادر سرمه­ای به سرش انداخته بودند. با
شیطنت و با طنز می­گفت چادر سرمه­ای را به من دادند که به رنگ لباسم جور
در آید و خبر نداشتم مسئولم، که سر قرار تشکیلاتی نقش نامزدم را بازی
خواهد کرد، با بازجویم سر قرار خواهند آمد. ناهید، به شدت با کابل شکنجه
شد و در دادگاه از افکار و اعتقاداتش دفاع کرد، به همین دلیل یقین داشت
اعدام خواهد شد. کوتاه به بند آورده شد و موقع و داع با دیگر زندانیان
آهنگ مرا ببوس را خواند. دختر زیبا، امشب بر تو میهمانم، بر پیش تو می­
مانم، تا لب گذاری بر لب من....با تک­تک ما روبوسی کرد و هیچ اعتنائی به
فریاد نگهبان زن که جیغ می­کشید سریع، سریع­تر، برادرها بیرون از بند
منتظرند، نکرد. ناهید، جسورانه چادر مسخره سرمه­ای را تا آخرین لحظه به
سر نکرد و نگهبان موقع خروج او از بند چادر را به سرش انداخت!


دستگیری زنان در دهه 60، با فشارهای گوناگون فیزیکی، روانی و فردی صورت
می­گرفت. پاسداران و ماموران رژیم در انظار عمومی با ایجاد جو رعب و وحشت
در میان مردمی که گاها به کمک شتافته بودند و به دستگیری اعتراض داشتند
با استفاده از عباراتی مانند «این زن فاحشه است، بدحجاب است، خراب است و
مسلح است.» از اعتراض مردم جلوگیری کرده و زندانی را به محل بازداشت
انتقال می­دادند ،در محل بازداشتگاه­(زندان موقت) ابتدا به طور چندش­آور
بدن زن زندانی توسط زن پاسداری بازرسی می­شد، گاها سینه، کمر و شکم را
چنگ زده و می­گشتند و با انگشت قسمت حساس بدن را لمس و بازرسی می-کردند
ادامه گشت بدنی و فشار روانی به این­ها محدود نمی­شد. کتک، ضرب و شتم با
آلات قتاله، یعنی اسلحه و چوب­های کلفت که به گفته خودشان "خر کش و سگ
کش" بود و با ضربه زدن پوتین سربازی به اندام تناسلی زن زندانی توسط
پاسدار مرد، انجام می­گرفت. این نمونه آخر به صورت فردی گزارش شده است و
شکل عام به خود نداشت هر چند که آزار و فشار روانی به وفور در زندان
اعمال می­شد.

یک نمونه: در اتاق بازجویی، مرد پاسداری موهای زن زندانی را به دست گرفته
و مدام به میزی می­کوبد؛ یا الله اعتراف کن دوستات کیانند؛ یا الله وصیّت
نامه بنویس؛ موقعی که بازجویی تمام می­شود پاسدار خودکاری به دست زن می­
دهد تا مبادا دست نامحرم زن با دست او تماس پیدا کند.

نمونه دیگر: یا در روی تخت شکنجه بازجوی مرد روی پاهای زندانی زن می­
نشیند تا کابل به درستی و به کفایت به کف پا اصابت کند. وقتی شکنجه به
اتمام می­رسد مرد بازجو از روی پا بلند می­شود و سر شلنگ را به دست زن می­
دهد و می­گوید «دستتو به من نمی­زنی­ها» یعنی فاصله­ای را بایستی زن
زندانی حفظ می­کرد. تا چند لحظه قبل مرد بازجو، روی پا و دهان زن زندانی
نشسته بود!


تردیدی نیست در رژیم­های توتالیتر، هم­چون جمهوری اسلامی امر
سرکوب،زندان، شکنجه به عنوان ابزاری در جهت کنترل اجتماعی برنابودی شبکه­
های اجتماعی، شخصیت و هویت انسان قرار گرفته و می­گیرد. در این سیستم
حکومتی، اراده فردی و جمعی، ابتکار فردی و اجتماعی، همواره تحت فشار و
سرکوب قرار می­گیرد که نهایتا به کنترل پلیسی کل جامعه و تخریب منجر می­
گردد.

جمهوری اسلامی رژیم سرمایه داری/مردسالار با یکانگی در سرکوب و دستگیری و
شکنجه زنان و مردان آنان را در روی تخت های زنجیروشلاق وچوبه های دار
ورگبارمسلسل بر تپه های اوین در سالهای63-60 و آمفی تئاتر گوهردشت
وحسینیه اوین در سال67 وهمچنین درسایر زندانهای ایران... در یک رویاروئی
وجنگ نابرابر، آنان را سرکوب کرد و نسل کشی دهه60رابوجود آورد. در این
فتوا و فرمان در مورد جنسیت زندانیان نه تنها قیدی نشد ونبود،بلکه ابزار
سرکوبگران،کابل ، شلاق، قپان و دستبند بود که بر مقاومت فردی و جمعی،
متشکل فرود می آمد و سعی می شد با شکنجه سیستماتیک ،وحشت و ترس مستمر،
رفتارفرد شکنجه شده تغییرومطابق میل شکنجه گران و بازجویان درآید.

اما در این رویاروئی نابرابر، زنان و مردان بی­شماری نشان دادند که به
رغم شکنجه بر جسم و روان، اراده و اعتقاداتشان غلبه ناپذیر است!

در این حین بر زنان، علاوه بر شکنجه جسمی کابل، شلاق، قپان ، فشار روانی
و بدرفتاری­های جنسی، اعمال شد که آسیب و فشارهای ماندگاری نیز دربر داشت
که توانست زخم­های جانگاهی بر جان و جسم آنان باقی گذارد! بدین معنا در
نظام جمهوری اسلامی، شکنجه و بد رفتاری­های جنسی مجازات و اعلام جنگی بود
بر علیه نیمی از نیروی جامعه، که جرات کرده بودند از نقش سنتی خود خارج
شوند و به پستوی خانه­ها کشیده نشوند و در برابر تبدیل نشدن به اندیشه
فرو دستی که جامعه مردسالار رابطه فرا دست و فرودست را نهادینه کرده بود،
مقاومت کردند. طبق قوانین ارتجاعی مردسالار تنها انتظار از زنان اطاعت،
ایثار و زایش است. به او مانند مایملک شخصی و شیئی جنسی نگاه می­کنند که
بتوانند کنترل کامل روی اراده و سرنوشت زنان را به عهده گیرند. با فرهنگ
اسلامی و رساله­های قرون وسطایی جمهوری اسلامی، کنترل تمام زندگی زنان
یعنی، پرهیز از بی­بند و باری، اصول دینی و اخلاقی و وفاداری به پیمان
زناشوئی در دستور کار قرار گرفت و آموزش مسایل جنسی تابو شمرده شد.

با فتوای خمینی، مبنی بر لغو قانون حمایت از خانواده و حجاب اجباری و
گرفتن حق وکالت و قضاوت به شکل مجاز و قانونی سرکوب حقوق جنسی زنان آغاز
گردید.

حجاب و پوشش در مدارس، دانشگاه­ها، کارخانه­ها، در معابد و انظار عمومی
اجباری گردید و به بهانه نوع پوشش و بدحجابی مورد بازخواست و بازخرید
واخراج قرار گرفتند. زنان بایستی یا با روسری یا توسری به سینماها،
تتاترها، مراکز هنری و ادارات وارد می­شدند.

اما ده­ها و صدها زنان مبارز و شورشگر با برگزاری تظاهرات اعتراضی بر
علیه حجاب اجباری در سال 1357 فریاد زدند: "ما انقلاب نکردیم تا به عقب
برگردیم"، مبادرت به طرح خواسته­ها و مطالبات خود کردند.

با این وصف متاسفانه از جانب جنبش توده­ای و سازمان­های متشکل سیاسی آن
زمان، علیه فرهنگ سرکوب زنان اعتراضات جدی صورت نگرفت و به شایستگی از
حرکت زنان علیه حجاب اجباری حمایت نگردید و به جنبش زنان به عنوان یک هم­
پیمان اعتنائی نشد. خود جنبش­های مستقل زنان آن زمان هم نتوانست سرکوب
زنان و مبارزه علیه نابرابری جنسی را به درون جامعه ببرد. چرا که تمامی
جامعه گرفتار جنگ تحمیلی و سرکوب دستاوردهای قیام 57 شده بود. بدین
ترتیب، زنان جزء اولین گروه­های اجتماعی تحت پیگرد، ستم و سرکوب رژیم
جمهوری اسلامی قرار گرفتند.

زنانی که در قیام توده­ای سال 57، درفعالیت­های سیاسی و مبارزاتی متشکل،
با رنجی پر تلاش و مضاعف فرهنگی(کنترل بیش­تر والدین و قید وبندهای
خانوادگی بر فعالین زن) و در امور سیاسی­(نادیده گرقتن هویت جنسی و
مداخله بیش­تر بر فعالین زن در بستر فعالیت­های سازمانی) را به همراه
داشت، با این وجود در صحنه سیاسی ایران شرکت جسته بودند و همکاری پیگیر،
قاطع و مسئولیت­پذیر در فعالیت­های سیاسی و مبارزاتی با نیروهای
اپوزیسیون را داشتند.

زنان با هویت فردی خود و با جمع گرائی در تمامی صحنه­های درگیری، تسخیر
پادگان­ها و تسخیر زندان­ها، آزاد­سازی زندانیان و برای سرنگونی رژیم
پهلوی در میتنگ­ها حضور فعال و گسترده داشتند. شرکت در تظاهرات بعد از
قیام و مداخله­گری زنان در صحنه سیاسی به مثابه یک چالشگر معتبر بر علیه
نظام جمهوری اسلامی گردیده بود. بنابراین، عقوبتی بس سترگ در انتظار زنان­
(مردان) بود. در نتیجه این نیروی اجتماعی به خاطر در گیر شدن با نظم
موجود و شرکت در فعالیت­ها ی سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی موجود دستگیر و
زندانی می­شد. دختران و زنان جوان مبارز در میانگین سنی 22-18 قرار
داشتند. در بین این فعالین سیاسی، زنانی هم بودند که با فرزندان خردسال
خود دستگیر و یا حین دستگیری حامله بودند و یا مادرانی که به اتهام هم­
دستی برای فرار و دستگیر نشدن فرزند مبارزه خود دستگیر و همین­طور همسران
و خواهران فعالین به عنوان طعمه و کنترل و شناسائی جا و مکان فرد فراری
به گروگان گرفته می­شدند... بدین ترتیب، این نیمه جنسی به نام دختر،
همسر، خواهر، مادر و در کل به عنوان موجودیتی به نام زن دستگیر و روانه
زندان­ها می­گردید و به علت سرپیچی از قوانین نظم موجود پدرسالار و مرد
سالاری سرمایه­داری دو تاوان را بایستی پرداخت می­کرد که به موازات هم
عمل می­کرد:

با مبارزه سیاسی متشکل، رژیم جمهوری اسلامی را به چالش طلبیده بود و برای
موجودیت و ارزش نهادن به موقعیت خود و کسب برابری در زندگی اجتماعی، در
مقابل تعرضات رژیم مقاومت نموده بود که ویژه­گی­ها و تمایزات جنسی
غیرقابل انکار و فشار مضاعفی را در زندان و محل بازداشتگاه­ها به همراه
داشت، که بدین ترتیب می­باشد:

- فشار روانی و فردی در حین دستگیری؛ شکنجه مضاعف در زیر بازجوئی به
زنان!

- چگونگی اعدام زنان و استفاده اجباری چادر در زمان اعدام!

- تجاوز جنسی به دختران؛ ترس و خطر همیشگی تجاوز جنسی!

- برخوردهای مالیخو لیائی با زنان باردار؛ سرنوشت گره خورده زنان با
کودکان!

- گروگان­گیری مادران تحت نام هم­دستی برای فرار فرزندانشان و دیکته کردن
اخلاق، نرم و فرهنگ!

- پوشش حجاب، ناموس نظام جمهوری اسلامی، یعنی چادر سیاه، سرمه­ای و
رنگی!

- عیب و عار جسمی زنان هم­چون عادت ماهیانه زنان و خونریزی به دلیل ضرب و
شتم!

اخلاقی و فرهنگی، امکاناتی هم­چون خواست دستشوئی، حمام و نیاز به نوار
بهداشتی ...

بنابراین، علاوه بر کابل و بازجوئی و شکنجه، آزار و کنترل مضاعف، تنبیه و
دیکته کردن اخلاق جنسی، چشم چرانی، لحن گفتاری کثیف و هیز، امنیت و آرامش
جسمی و جنسی زن توسط زندانبانان مرد و بازجویان و پاسداران به هم زده می­
شد که دو زندان در درون زندان برای زنان بوجود آمد­...

مخابرات ایران از بیستم ابانماه به بعد به تمام افرادی که از یاهو در ایران استفاده میکنند یک ایمیل زده با عنوان کارت اینترنت مجانی زمانی که شما این ایمیل را باز کنید یک برنامه 32 کیلو بایتی براتون اینستال میشه و شما هر چیزی رو تایپ کنید و در ایمیل شما باشه بلافاصله رد گیری و ظبط خواهد شد لطفا مواظب باشید و تحت هیچ شرایطی از ان استفاده نکنید
ادرس این ایمیل
mailto:research@irantelecom.ir

جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۸


گزارشات رسیده از بند 4 زندان گوهردشت کرج،وضعیت جسمی زندانی سیاسی علی
معزی 57 ساله وخیم می باشد. بطوری که قاضی ناظر بر زندان و بهداری زندان
خواستار انتقال فوری او به بیمارستانی در خارج از زندان هستند.
زندانی سیاسی علی معزی از زندانیان سیاسی دهۀ 60 می باشد و در اثر شکنجه
های آن دوران کلیه های او دچار آسیب دیدگی شدید شده بود. وضعیت و شرایط
جسمی او از 20 روز پیش به وخامت گراییده است.کلیه های او دچار مشکل جدی
شده است بطوری که صورت و بدن او متورم است و به راحتی قادر به خوردن غذا
نیست و تنها آب می نوشد.احتمال داده می شود که دچار هیدرو نفروز شده
باشدوضعیت این زندانی سیاسی به حدی وخیم است که بهداری زندان درخواست
اعزام اورژانسی او به بیمارستان هاشمی نژاد تهران کرده است . همچنین قاضی
اجرای احکام و دادیار زندان وسایرین بخاطر وخیم بودن وضعیت جسمی اقای
معزی با اعزام فوری او موافقت کرده اند.
ولی علیرغم گذشت 20 روز و وخیم تر شدن وضعیت جسمی آقای معزی هنوز به
بیمارستان اعزام نشده است.
پیگیری آقای معزی و سایر زندانیان سیاسی همبند وی نسبت به علل عدم اعزام
وی به بیمارستان را جویا شدند. به آنها گفته شد که وزارت اطلاعات با
اعزام آقای معزی به بیمارستان مخالفت می کند.
خانواده اقای معزی بشدت نگران وضعیت ایشان هستند و بخصوص مادر پیر او که
75 سال سن دارد بخاطر نگرانی از وضعیت فرزندش در شرایط بد جسمی قرار
گرفته است.
لازم به یادآوری است که آقای معزی برای دیدار با فرزندانش، که در قرارگاه
اشرف بسر می برند بصورت قانونی عازم عراق شد.پس از دیدار و بازگشت به
ایران در تاریخ 21 آبان 1387 بایورش مامورین وزارت اطلاعات به منزلش در
تهران دستگیر و به سلولهای انفرادی بند 8 معروف به بند سپاه که در کنترل
بازجویان وزارت اطلاعات است انتقال داده شد. زندانی سیاسی علی معزی مدت 7
ماه را در سلولهای انفرادی بند سپاه گذراند . او در طی این مدت تحت شکنجه
های جسمی و روحی قرار گرفت. و هنگامی که در این بند مخوف بسر می برد به
دادگاه انقلاب کرج برده شد و در شعبۀ1 دادگاه انقلاب توسط فردی بنام عاصف
حسینی از قاضیان وزارت اطلاعات با رفتارهای غیر انسانی بدون اینکه حق
دفاع از خود داشته باشد به 5 سال زندان که 3 سال آن تعلیقی و 2 سال تحمل
حبس محکوم شد. او تنها به جرم دیدن فرزندانش علیرغم بیماری حاد به حکم
سنگین و غیر انسانی محکوم شد .

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، عدم درمان زندانی که در شرایط وخیم
جسمی بسر می برد و سوق دادن او به سوی مرگ تدریجی به عنوان یک جنایت
محکوم می کند و از دبیر کل سازمان ملل و کمیسر عالی حقوق بشر و سایر
سازمانهای حقوق بشری خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت این رژیم به
شواری امنیت سازمان ملل است

برخی مطالب بدلیل کمی وقت از سایتهای مختلف اخذ و منتشر میگردد که بدینوسیله تشکر مینمایم

احمدی نژاد محسنی اژه ای وزیر اطلاعات را مسئول کشتار مردم دانست

بی بی سی:محمود احمدی نژاد برای اولین بار در ارتباط با برکناری بحث
انگیز غلامحسین محسنی اژه ای وزیر اطلاعات، سخن گفته و تلویحا آن را به
ناآرامی های پس از انتخابات ارتباط داده است.

احمدی نژاد که اعلام پیروزی او در انتخابات 22 خرداد، تظاهرات و اعتراضات
گسترده ای را درپی داشت روز چهارم مرداد ماه درحالی که تنها چند روز به
پایان کار دولت نهم باقی مانده بود آقای اژه ای را برکنار کرد.

او اکنون برای اولین بار در مصاحبه با تلویزیون دولتی ایران درباره آن
برکناری چنین اظهار نظر کرده است: "جناب آقای محسنی اژه ای انسان خوبی
بودند و زحمت کشیدند که تشکر می کنم اما در این وزارتخانه به تحول نیاز
داشتیم."

او افزود: "اگر وزارت اطلاعات ماموریتش را درست انجام می داد این آسیب ها
را در سطح خیابان نداشتیم، یک تعدادی از مردم از دست رفتند."

با این حال او سعی کرد از انتقاد مستقیم از آقای اژه ای خودداری کند:
"البته مقصر آقای محسنی نیست اما باید آنجا تغییرات اساسی اتفاق می افتاد
که البته کار آغاز شده و آقای مصلحی از انسان های شایسته، دلسوز، عالم
دینی و انسان عالمی است."

آقای احمدی نژاد حیدر مصلحی را به عنوان نامزد سکانداری وزارت اطلاعات
پیشنهاد کرده است که باید از سوی مجلس تایید شود.

آقای مصلحی که نماینده آیت الله خامنه ای در نیروی زمینی سپاه و نیروی
مقاومت بسیج بوده، تنها روحانی فهرست وزرای پیشنهادی دولت دهم است.
منتقدان آقای مصلحی می گویند که او تجربه لازم امنیتی برای عهده دار شدن
وزارت اطلاعات را ندارد.

برکناری آقای محسنی اژه ای در بحبوحه ناآرامی های پس از انتخابات بسیاری
از ناظران و حتی محافظه کاران حامی احمدی نژاد را شگفت زده کرد و
انتقاداتی را در پی داشت.

همچنین گفته شد که آقای احمدی نژاد نه تنها وزیر، بلکه شمار دیگری از
مدیران ارشد و قدیمی این وزارتخانه را برکنار کرده است که به "پاکسازی"در
وزارت اطلاعات تشبیه شد.

آن جابجایی ها به انتشار گزارش هایی در مطبوعات ایران و سطح اینترنت
درباره هویت برکنار شدگان منجر شد.

از جمله حسن یونسی، فرزند علی یونسی وزیر سابق اطلاعات در دوره محمد
خاتمی، و وب سایت الف وابسته به احمد توکلی از نمایندگاه محافظه کار
مجلس، از برکناری دو معاون اطلاعات داخلی و فناوری اطلاعات این وزارتخانه
خبر دادند و نوشتند که معاون پارلمانی و معاون حفاظت این وزارتخانه هم به
زودی تغییر خواهند کرد.

آن افشاگری ها هشدار وزارت اطلاعات را به دنبال داشت. این وزارتخانه روز
19 مرداد در اطلاعیه ای از "همه افراد" به ویژه روزنامه نگاران خواست از
انتشار اخبار درباره اسناد، هویت کارمندان و ساختار این وزارتخانه، که به
نوشته این اطلاعیه محرمانه هستند، خودداری کنند.

احمد آوایی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز در انتقاد از
آن برکناری ها گفت: "متاسفانه آقای احمدی نژاد بدجوری دارند با دلسوزان و
وفاداران وزارت اطلاعات تسویه حساب می کنند و این گونه مظلومانه آنها را
کنار می گذارند که مطمئنا نمایندگان مجلس به راحتی در مقابل این گونه
برخورد ها سکوت نخواهند کرد."

غلامحسین محسنی اژه ای رئیس پیشین دادگاه ویژه روحانیت و از چهره های
محافظه کار مذهبی در ایران است که از مخالفان جریان اصلاح طلبی محسوب می
شود. در جریان برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که اخیرا برگزار
شد، آقای محسنی اژه ای شماری از چهره های اصلاح طلب دستگیر شده را به
اقدام برای براندازی نرم و انقلاب مخملی متهم کرد.

برخی از ناظران و تحلیلگران مسائل ایران، از آقای محسنی اژه ای به عنوان
شخصی نام می برند که در سال های حضورش در وزارت اطلاعات، تئوری انقلاب
مخملی و براندازی نرم و مبارزه با برنامه ریزی احتمالی با آن را به یکی
از دلمشغولی های اصلی در ایران بدل کرده است.

در جریان سرکوب ناآرامی های پس از انتخابات تعداد زیادی دستگیر، زخمی و
کشته شدند. مقام های دولتی تعداد کشته ها را حدود 30 نفر اعلام می کنند
اما مخالفان شمار آنها را حداقل 69 نفر می دانند.

حدس و گمان هایی وجود داشت که آقای محسنی اژه ای به دلیل مخالفت با سپردن
پست معاونت ریاست جمهوری به اسفندیار رحیم مشائی برکنار شده است.

آقای مشائی بعدا به دستور رهبر جمهوری اسلامی از معاونت ریاست جمهوری
استعفا داد.

علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی هر وقت گذارش به اجتماعات دانشجویی
می‌افتد و در پاسخ به سؤالات دانشجویان درمی‌ماند، بحث را به دوران پیش
از انقلاب می‌کشاند و سعی می‌کند دانشجویان را قانع کند که رژیم جمهوری
اسلامی در مقایسه با ایران شاهنشاهی جای بهتری برای زندگی است. او برای
اثبات ادعایش دلیل می‌آورد که محمدرضا شاه پست‌های کلیدی را به بستگانش
می‌بخشید در حالی که این جور پارتی‌بازی‌ها در حکومت عدل علی (جمهوری
اسلامی) جایی ندارد! بنابر این آنچه در باره دوران طلایی ایران در سالهای
پیش از انقلاب می‌شنوید ساخته و پرداختۀ رسانه‌های ضد انقلاب است.

لاریجانی قاعدتاً تا این اندازه معلومات عمومی و حافظه دارد که بداند
تنها عضو خاندان پهلوی شاغل در دولت آن زمان، مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و
هنر بود که او نیز در واقع عضو سببی خانواده سلطنتی و فرزند یک موسیقیدان
و خودش هم اهل هنر بود.

علی لاریجانی هفته پیش در دیدار با خبرنگاران از آنها خواست دنبال خبرهای
جنجالی نباشند و با قانون حرکت کنند. لاریجانی حوادث اخیر را نیز بخشی از
پروژه قدرت‌های غربی و رسانه‌های بین‌المللی برای براندازی حکومت ولایت
فقیه دانست. او در این جلسه دقیقا همان تحلیلی را از جنبش اخیر مردم
ایران به دست داد که محمد جواد و سیّد صادق برادرانش در مصاحبه با
رسانه‌ها ارائه داده بودند و به این ترتیب گفتۀ چند روز پیش صادق
لاریجانی که هفته‌ای یک بار من و برادرانم مسایل مملکتی را در حضور مادرم
مرور می‌کنیم، می‌تواند درست باشد.

علی لاریجانی برای آنکه علت نارضایی عمومی و اعتراضات مردم را بداند کافی
است به سهم بزرگ قبیله لاریجانی هنگام تقسیم مشاغل و سمت‌های مهم میان
فرزندان آخوندها در قبایل مختلف جمهوری اسلامی نگاه کند.

سال گذشته دانشجویان دانشگاه شیراز با علی لاریجانی به‌عنوان نمایندۀ
هزار فامیل جدید ایران رو در رو شدند. آنها در عین حال به او به‌عنوان
یکی از پایه‌گذاران رژیم نگاه می‌کردند که به آنان و به نسل پیش از آنها
دروغ گفته است. علی لاریجانی از سن 24 سالگی تاکنون مهمترین سمت‌های
مملکتی از جمله وکالت مجلس، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیریت عامل صدا
و سیما، دبیر شورایعالی امنیت ملی و مذاکره‌کنندۀ مسائل هسته‌ای، ریاست
مجلس شورای اسلامی را در اختیار داشته و مدتی نیز از فرماندهان نظامی در
سپاه پاسداران بوده و مانند برخی دیگر از آقازاده‌ها استادی دانشگاه را
نیز به‌عنوان یک سرگرمی یدک کشیده است.

او داماد آیت‌الله مرتضی مطهری است که با مجله زن روز از انتشارات مؤسسه
کیهان در ایران قبل از انقلاب همکاری داشت و در دانشکده الهیات دانشگاه
تهران درس می‌داد و از کارکنان زن این دو سازمان هم انتظار نداشت از او
رو بگیرند.

علی لاریجانی همراه حداد عادل در درس فلسفه شاگرد دکتر سید حسین نصر نایب
التولیه دانشگاه آریامهر و رئیس دفتر علیاحضرت فرح و از پیروان مکتب اوست
و برای تهیه مقدمات سفر دکتر نصر به ایران نیز در این سالها خیلی تلاش
کرد.

محمد جواد لاریجانی، برادر علی، بعد از پایان تحصیل در پلی‌تکنیک تهران
با بورس دولت به آمریکا رفت و پس از بازگشت به ایران مدتی معاون وزارت
خارجه، چندی نماینده و رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس، معاون و مشاور رئیس قوه
قضائیه، رئیس مؤسسۀ تحقیقات ریاضی و فیزیک و استاد دانشگاه.... بود. محمد
جواد لاریجانی همیشه از تنبیهات خشن اسلامی ازجمله سنگسار و اعدام دفاع
کرده است. او در مورد حوادث اخیر نیز گفته است این که جنبش سبز می‌خواهد
ریشه‌های کژی و دروغ و بدی را اصلاح کند یعنی انقلاب مخملی.

علی و محمدجواد سالها سعی داشتند دست سید صادق برادر دیگر خود را که
تحصیلات عالی ندارد و پرورش یافتۀ حوزه است، در جایی بند کنند. آنها چند
سال پیش او را وارد مجمع تشخیص مصلحت کردند تا آنکه روز شنبه تاج ریاست
قوه قضائیه بر سر او گذاشته شد.

علی لاریجانی هفته گذشته در پاسخ خبرنگاری که از او پرسید شنیده‌ایم شما
سه برادر هفته‌ای یک بار درباره مسایل مملکتی با یکدیگر تبادل نظر
می‌کنید، گفت اطلاعات شما درباره خانواده ما ضعیف است. ما 5 برادر هستیم.

به‌هرروی تجربه سی سال گذشته نشان داده برادران لاریجانی لزوماً
قابلیت‌های خاصی ندارند بلکه بوروکرات‌هایی هستند با توانایی‌های متوسط و
افکار و عقاید دُگم که معمولاً در فرزندان روحانیون دیده می‌شود. اما
آنچه این برادران دارند وجه مشترک آنها با سرکردگان رژیم درتأیید
بیرحمی‌ها و اعمال خشونت‌های رایج در ایران است.

و اما درباره سید صادق لاریجانی رئیس جدید قوه قضائیه: ظاهراً قرار است
رئیس این قوه فردی باشد سالم، خوش‌فکر، درستکار، بی‌طرف و دور از
دسته‌بندی‌های سیاسی و جناحی. اما سید صادق هفته پیش در گفتگو با روزنامه
اعتماد ملی در حالی که می‌دانست به‌زودی به‌عنوان رئیس قوه قضائیه معرفی
می‌شود، حتی زحمت حفظ ظاهر را هم به خود نداد و مردمی را که هفته‌هاست در
خیابانها شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» سر
می‌دهند، بازیچه دست کشورهای غربی خواند و خیره‌سرانه چشم خود را بر
واقعیات ملموسی که این روزها در ایران می‌گذرد، بست.

حال سؤال این است: بالاترین مرجع قضائی کشور که جنبش میلیونی مردم را
تحریک خارجی می‌داند و اصالت آن را به شدت رد می‌کند، چگونه می‌خواهد در
موارد بسیار حساس رأی عادلانه صادر کند.

صادق لاریجانی می‌گوید: «طیف‌های وسیعی از کمپ تبلیغات انتخاباتی جناح
اصلاح طلب طمع کرده بودند. دشمنان نظام هم به دنبال آن بودند که نظام را
به چالش بکشند.» او می‌افزاید «به‌عقیده من، این استراتژی در میان
اصولگرایان طرفدار داشت و عناصر افراطی حزب مشارکت هم از آن استقبال
کردند تا به نظام ضربه بزنند چون در این نظام نمی‌توانستند ایده‌آل‌های
خود را پیدا کنند.»

خبرنگار می‌گوید مردم حتماً به وضع موجود اعتراض داشتند که به خیابانها
ریختند. صادق لاریجانی پاسخ می‌دهد آنها به خیابانها نیامدند بلکه کسانی
آنها را به خیابان آوردند. دیگر این که کمپین انتخاباتی میرحسین موسوی
توسط کسانی اداره می‌شد که هدف آنان گسیل مردم به خیابان بود. والا مگر
به خاطر یک نامزد انتخاباتی که از نتیجه انتخابات راضی نبوده می‌شود در
مملکت جنبش ایجاد کرد و اگر قرار است جنبش سبز به‌خاطر تظاهرات خیابانی
آقای موسوی اتفاق بیفتد این همان پروژه‌ای است که دشمنان جمهوری اسلامی
کلید زده‌اند.

خبرنگار به سیدصادق می‌گوید: بعد از اين جريانات از يک نقطه‌اي به بعد،
مردم میرحسین موسوي را کنار گذاشتند و خودشان شروع به اعتراض کردند، آيا
اين يک پيغام براي حکومت نيست؟

لاریجانی جواب می‌دهد: اکثر مردم ايران موافق اين جمعبندي آقاي موسوي
نبودند و موسوي بايد به‌عنوان يک چهره ملي فقط طرفداران خودش را نبيند.
موسوي بايد تو دهن آمريکا و همه کساني مي‌زد که از اين ماجرا نفع
مي‌برند. او باید به مردم مي‌گفت کساني که طرفدار من هستند حق ندارند از
فردا به خيابانها بيايند. اما ايشان آمدند و گفتند مردم، در صحنه باشيد،
مبادا از صحنه کنار برويد. همه را زير سؤال ببريد و حرف رهبري را زير پا
بگذاريد.

خبرنگار سؤال می‌کند: شما مي‌گوييد اوباما و سارکوزي طمع کرده بودند.
فرداي انتخابات اوباما و کلينتون از مشارکت گسترده مردم حمايت و از آن
استقبال کردند. اوباما هم پيش از انتخابات اعلام کرد اين چهار نامزد با
هم فرقي ندارند چون در موضوع هسته‌اي همه يک موضع دارند. اصولاً شما چرا
مي‌کوشيد آقاي موسوي را هوادار غرب معرفي کنيد. اين چه نامزد هوادار غرب
است که تمام شعارهايش، نمادهايش و سمبل‌هاي انتخاباتي‌اش برآمده از
باورهاي مذهبي و هم‌پوشان با گفتمان حاکميت است؟

صادق لاریجانی می‌گوید: نه، به اين صراحت نيست. روزنامه اعتماد ملي از
نظر حرفه‌اي يکي از بهترين روزنامه‌هاي کشور است اما همين روزنامه از
نگاه فکري، پايگاه معلم سکولاريسم است. اين روزنامه مبلّغ فکري است که در
بهترين لطف به اسلام، اسلام را براي حوزه خصوصي مي‌داند و براي جامعه و
اداره آن اسلام را تأييد نمی‌کند. برخي افراد که خود را نوانديش ديني
مي‌دانند و آنقدر متکبرند که افلاطون را هم قبول ندارند وقتي از آقاي
کروبي دفاع مي‌کنند طبيعي است که يک مزاح در آن است. اين روزنامه يک بخش
از کمپين اصلاح‌طلب است.

صادق لاریجانی در پاسخ به این سؤالات خبرنگار که چرا به خانواده ندا
آقاسلطان اجازه برگذاری مجلس ترحیم ندادند، یا اینکه چرا تلویزیون
اعترافات مردم را سانسور می‌کند، دربارۀ افرادی که در زندان کتک می‌خورند
و مثل محسن روح‌الامینی کشته می‌شوند چه می‌گوئید؟ اصولا چه کسانی این
کارها را می‌کنند، جواب داده است: اجازه برگذاری مجلس ختم به خانواده ندا
داده نشد چون جناح اصلاح طلب از هر فرصتی از جمله برگذاری مراسم ترحیم
برای برپایی اعتراضات استفاده می‌کند. به‌نظر من تلویزیون باید نمایش این
گونه مراسم را سانسور کند چون جناح اصلاح طلب از آن برای روشن نگاه‌داشتن
شعله این حوادث بهره‌برداری می‌کند و اما اینکه اگر کسی در زندان بمیرد
دلیل ظلم حکومت نیست چون ممکن است مریض بوده باشد! ضمناً قوه قضائیه
معتقد است کسانی مانند سعید حجاریان از درون زندان این برنامه‌ها را
هدایت می‌کرده‌اند.

به‌هرحال نظرات یکسان و یکدست و ضد مردمی برادران لاریجانی این ظنّ را که
آنها هفته‌ای یک روز در حضور والده به شور و غور می‌نشینند و تصمیم
می‌گیرند به رسانه‌ها چه بگویند تقویت می‌کند.

لابد داستان برادران کارامازوف از داستایوسکی نویسنده نامدار روسیه را
خوانده‌اید. آنها چهار برادر بودند که انسان‌های مفید، مطبوع، مقبول و
قابل اطمینانی از آب درنیامدند و لذا مقایسه آنها با برادران لاریجانی
می‌تواند تصویر درستی از اعضای این قبیله در اختیار خواننده قرار دهد.


خبرگزاری مهر به نقل از وزارت نفت جمهوری اسلامی می‌گوید در حال حاضر
میزان ذخایر استراتژیک بنزین کشور حدود یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون لیتر است
که نسبت به مدت مشابه در سال گذشته حدود ۲۵۰ میلیون لیتر افزایش را نشان
می‌دهد.
ایران در سال‌های گذشته به دلیل نگرانی از احتمال تحریم‌های بین‌المللی
با انجام اقداماتی نظیر سهمیه‌بندی بنزین و دوگانه‌سوز کردن خودروها از
میزان مصرف این فرآورده تاحدودی کاسته است.

میزان کنونی متوسط مصرف روزانه بنزین در ایران حدود ۶۷ میلیون لیتر است و
در همین حال میزان تولید پالایشگاه‌های داخلی ۴۴ تا ۴۵ میلیون لیتر اعلام
شده است. به این ترتیب ایران باید روزانه بیش از ۲۰ میلیون لیتر بنزین
وارد کند.

با احتساب این میزان واردات بنزین، و با فرض فعال‌بودن تمام ظرفیت
پالایشگاه‌های داخلی، آن چه از آن با عنوان «ذخایر استراتژیک بنزین» نام
برده می‌شود تنها برای ۷۰ روز کفایت می‌کند.

این در حالی است که محمود احمدی‌نژاد گفته است که ایران می‌‌تواند در عرض
یک هفته با تغییراتی در خط تولید، «تمام بنزین مورد نیاز خود را تأمین
کند».

در حال حاضر ایران به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کشورهای تولیدکننده نفت
جهان مجبور است حدود ۴۰ درصد از نیاز داخلی خود به بنزین را از طریق
واردات تأمین کند.

حدود سه هفته پیش مجلس سنای ایالات متحده لایحه‌ای را تصویب کرد که بر
اساس آن کمپانی‌هایی که به جمهوری اسلامی بنزین می‌فروشند توسط وزارت
انرژی این کشور تحریم خواهند شد.

در این میان محمود احمدی‌نژاد روز پنج‌شنبه در سخنانی در بندرعباس در
واکنش به طرح سنای آمریکا برای تحریم فروشندگان بنزین به ایران اظهار
داشت: «آنهایی که شعار تحریم را سر می‌دهند نمی‌دانند دنیا چه خبر است و
امروز تحریم بنزین را مطرح می‌کنند که این نشان می‌دهد چقدر عقب‌افتاده
سیاسی هستند.»

وی افزود: «ما اكنون در صنعت خود به آن چنان ظرفيتي رسيده‌ايم كه در ظرف
يك هفته با تغيير خط توليد می‌توانيم كل بنزين خود را تامين كنيم و با
بهره‌برداری از پالايشگاه ستاره بندرعباس ظرف يكی، دو سال آينده ما خود
توليدكننده بنزين خواهيم بود.»

پیشتر نیز غلامحسین نوذری، وزیر نفت دولت نهم، با «استقبال از تحریم نفت
ایران توسط کشورهای غربی» گفته بود ایران می‌تواند در عرض ۴۸ ساعت بنزین
موردنیاز خود را تولید کند.

در حال حاضر بر اساس قانون مصوب سال ۱۹۹۶ شرکت‌هایی که بیش از ۲۰ میلیون
دلار در نفت و گاز ایران سرمایه‌گذاری کنند، با تحریم‌های آمریکا روبه‌رو
خواهند شد.

==================
1.4میلیارد لیتر موجودی ذخایر بنزین/ واردات 300میلیون لیتر بنزین
در5ماه
در حال حاضر موجودی فعلی ذخایر استراتژیک بنزین کشور حدود یک میلیارد و
400 میلیون لیتر است که نسبت به مدت مشابه سال گذشته حدود 250 میلیون
لیتر افزایش نشان می دهد.
خبرنگار مهر از وزارت نفت کسب اطلاع کرد طی پنج ماه نخست سال میزان ذخایر
استراتژیک این فرآورده نفتی در انبارهای شرکت ملی نفت ایران حدود 250
میلیون لیتر نسبت به مدت مشابه سال گذشته افزایش یافته است.

هم اکنون موجودی ذخایر استراتژیک بنزین کشور در انبارهای شرکت ملی نفت
ایران حدود یک میلیارد و 400 میلیون لیتر است.

واردات بیش از 300 میلیون لیتر بنزین در سالجاری

به گزارش مهر، در سالهای گذشته اقدامات متعددی توسط وزارت نفت برای
جلوگیری از رشد مصرف بنزین در کشور انجام گرفته است.

اجرای طرح سامانه هوشمند ، حذف کارت های سوخت اضافه، افزایش تعداد جایگاه
هایCNG و رشد مصرف این حامل انرژی و کاهش سهمیه های ماهانه بنزین خودروها
از 120 به 100 لیتر از مهمترین عوامل کاهش مصرف بنزین در کشور بوده است.

از ابتدای سالجاری تاکنون نیز متوسط مصرف بنزین کشور حدود 67 میلیون لیتر
در روز بوده که با احتساب تولید 44 تا 45 میلیون لیتری پالایشگاه های
داخلی باید روزانه برای تامین سوخت کشور بیش از 20 میلیون لیتر واردات
صورت گرفته است.

معاوضه نفت خام با بنزین وارداتی

با توجه به اینکه بر اساس قانون بودجه سالجاری مصوب مجلس شورای اسلامی
ردیف بودجه ای برای واردات بنزین در نظر گرفته نشده است، از این رو وزارت
نفت از طریق معاوضه نفت خام با بنزین اقدام به واردات این فرآورده نفتی
به داخل کشور کرده است.

مهم ترین فروشندگان بنزین به ایران کشورهای هند، سوئیس و یکی از همسایگان
حاشیه خلیج فارس بوده است.

همچنین بر اساس گزارشهای منتشر شده از سوی مدیر امور بین الملل شرکت ملی
نفت ایران، متوسط قیمت هر لیتر بنزین در بازار خلیج فارس از ابتدای
سالجاری تاکنون حدود 500 توان بوده است.

بر اساس برآوردهای انجام شده، پیش بینی می شود از ابتدای سالجاری تاکنون
بیش از 300 میلیون لیتر بنزین به داخل کشور وارد شده است.

احمدی نژاد:قادر هستیم ظرف يک هفته بنزین تولید کنیم

حدود 300 هزار نفر برای براندازی سازماندهي شده بودند

سایت حکومتی ایرنا وابسته به باند احمدی نژاد،مینویسد:فرمانده سپاه محمد
رسول الله تهران بزرگ گفت: حدود 300 هزار نفر در سازمان راي "اغتشاشات
"سازماندهي شده بودند و همين افراد جريانات خياباني را بعد از انتخابات
رياست جمهوري به راه انداختند.

به گزارش خبرنگار سياسي ايرنا، پاسدار "عبدالله عراقي" در همايش ناگفته
هاي پس از انتخابات رياست جمهوري سال 88 با حضور در جمع بسيج جامعه زنان
با بيان اينکه اغتشاشات اخير سازمان يافته بوده است ادامه داد: حضور پر
قدرت بسيج براي مقابله با اغتشاشات باعث شد تا اين اغتشاشات مهار و ادامه
پيدا نکند.
وي با اشاره به تشکيل "سازمان رأي" قبل از انتخابات اظهار داشت: حدود 300
هزار نفر در اين سازمان سازماندهي شده بودند و همين افراد جريانات
خياباني را بعد از انتخابات رياست جمهوري به راه انداختند.
سردار عراقي تأکيد کرد: ما به عنوان پاسداران انقلاب اسلامي در مقابل اين
اغتشاشات احساس مسئوليت کرديم و نتوانستيم ساکت بنشينيم.
وي در پايان گفت: بسيجيان توانستند اين توطئه و فتنه عميق را خنثي و
اقتدار و آرامش را به جامعه بازگردانند

جنتی:چرا سران "اغتشاشات" هنوز دستگير نشده
اند
سیرک نماز جمعه:سایت حکومتی ایرنا:امام جمعه موقت تهران با طرح اين سوال
که چرا سران اغتشاشات اخير هنوز دستگير نشده اند و آزادانه به فعاليت خود
ادامه مي‌دهند، از رييس قوه قضاييه خواست تا با دستگيري سران آشوب‌‌هاي
اخير که ريشه فتنه و ام الفساد بودند، با آنها با عدالت برخورد کند.

آخوند "احمد جنتي" در خطبه دوم نماز جمعه اين هفته تهران از تلاش عده‌اي
براي ايجاد اغتشاش در کشور با عنوان "براندازي" ياد کرد و خطاب به رييس
جديد قوه قضاييه گفت: عده‌اي در اين ماجراها دستگير و عده‌اي نيز هنوز
دستگير نشده اند. چرا عده‌اي دستگير و سران اين اغتشاشات دستگير نشدند؟
جنتي تاکيد کرد: چرا کساني که همه مي دانند که ريشه فتنه و ام الفساد
بودند اما چون به جايي وصل هستند، دستگير نشدند و بايد آزاد باشند؟

وی گفت: جواناني که در اين ماجراها دستگير شدند، اعلام کرده‌اند که فريب
خورده هستند و چرا فريب دهندگان آنان را دستگير و محاکمه نمي شوند. اين
نخستين کاري است که بايد براي اجراي عدالت انجام شود.

وي با اشاره به اظهارات رييس جديد قوه قضاييه گفت: وي اعلام کرد که در
راستاي مجازات تضييع کنندگان حقوق شهروندان و سلب کنندگان آرامش و امنيت
مردم نسبت به احدي گذشت نخواهد کرد و به کمک خداوند خاطيان را به دستگاه
عدالت خواهد سپرد.
وی خطاب به لاريجاني گفت: اين تکبيرها براي شما خيلي پيام دارد انتظار
اين است که کمر ببنديد و پاي عدالت بايستيد و عواقب آن را تحمل کنيد.


آخوند جنتی:"اغتشاشات" اخیر ظلم به بچه های حزب اللهی و بسیجی بود/این
ظلم بالاترین ظلم ها "و ظلم براندازی" بود
آخوند جنتی در سیرک نماز جمعه گفت:"اغتشاشات" اخیر ظلم به فرد نیست بلکه
ظلم به یک نظام است به گونه ای که این ظلم می خواست به بچه های حزب اللهی
و بسیجی ظلم کند و این ظلم بالاترین ظلم ها "و ظلم براندازی" بود که بر
این اساس عده ای دستگیر شدند و عده ای به دام نیفتادند که باید دید علت
آن چیست؟
جنتی اضافه کرد: کسانی که ریشه فتنه و ام الفساد بودند ولی به جایی وصل
هستند، چرا باید آزاد باشند و همان گونه که مشاهده کردید یک بچه جوان در
دادگاه می گفت که ما فریب خورده ایم و چرا آنان دستگیر نمی شوند. لذا
باید به محل اتصال گفت اجازه بده او را محاکمه کنند تا به این ترتیب
آبروی تو هم حفظ شود.

وی ادامه داد: من دست آن عزیز را می بوسم که وقتی دید فرزندش قابل هدایت
نیست رسما نامه نوشت و اعلام کرد که این بچه منحرف است و خود را حفظ کرد.

خطیب جمعه تهران تاکید کرد: ما عدالت می خواهیم و بدنبال چیزی به غیر از
آن نیستیم لذا نه با کسی غرض و نه با کسی دوستی شخصی داریم.

وی گفت: در حال حاضر گفته می شود قضاتی که آشوبگران را محاکمه می کنند
تحت فشار قرار دارند ولی باید خطاب به آنان گفت که ای قاضی! از خدا بپرس
چون اگر خداوند بخواهد تو را حفظ می کند و در غیر این صورت امکان دارد
هنگامی که در رختخواب خانه هستی بمیری. باید خداوند را در نظر گرفت.

جنتی گفت: افرادی که نقشه براندازی کشیده بودند و می خواستند کودتای
مخملی را بوجود آورند فکر کردند که امروز هم آن روز است با وجود اینکه در
18 تیر تجربه کرده بودند که اینجا، جای این کارها نیست و نظام و مردم ما
درس فراموش نشدنی به آنان می دهند و امیدواریم آنان هرچه سریعتر نابود
شوند.

آخوند جنتی، با اشاره به سخنان رئیس جدید قوه قضائیه مبنی بر اینکه
خاطیان را به دستگاه عدالت خواهد سپرد و از سلب کنندگان امنیت و آرامش
مردم نخواهد گذشت ، خطاب به وی گفت: انتظار داریم که محکم کمر ببندید در
پای عدالت بایستید اما باید بدانید که اجرای عدالت خیلی ارزان تمام نمی
شود، مخصوصا اگر بخواهید جلوی کسانی بایستید که گردن کلفت هستند و باید
اول آنها را گرفت.
===


من ا. ب. هستم لیسانس روانشناسی دارم و در یک کلینک پزشکی در خیابان ج.
کار می کنم با دکتر ص. و کار ما پزشکی و تهیه دارو برای مردم است.
مامورین پلیس ما را به دلیل داشتن یک جعبه آرسنو موتون و پیش بازرس شعبۀ
6 تخلافات پزشکی خیابان مطهری بردند و او بعد از این مرا به آگاهی و پس
از آن به کهریزک فرستاد در صورتیکه من سوء سابقه ای نداشتم و هیچ تخلفی
نداشتم .کابوس از اینجا شروع شد برادرم مفقود اثر است و خودم در جنگ
ایران و عراق در اوایل جنگ در کردستان شرکت کردم و جزوه خانبازان می
باشم. موقعی که من را به آگاهی فرستادند بعد از شکنجه هایی که در آگاهی
مثل کابل و کتک خوردن ،دستبند و پا بند و بازجوئیهای شدید مشت و لگد در
آگاهی شاپور بعد از چند روز به دستور همان دادیار شعبۀ 6 تخلافات پزشکی
مرا به آدرس کهریزک بازداشتگاه کهریزک فرستادند .ما را با یک ون به آنجا
بردند . وقتی که بطرف قم می روید از سه راهی کهریزک می پیچید به سمت جنوب
شرق تهران و کاملا نظامی است و تپه ماهور دارد با سیم خاردار و پادگان
کهریزک در لابلای تپه ماهورها است، که دسترسی آن برای افراد عادی سخت است
بعد از گذشتن از یک فضای نظامی و عجیب و غریب به فنس اول می رسیم که کلاه
سبزها هستند از گارد نیروی انتظامی و بعد از فنس دوم 3 کیلومتر بعد به یک
پایگاه نظامی میرسیم که تا بازداشتگاه فاصله ای ندارد بعد از فنس دوم
وارد ورودی می شویم. این تابلو نصب شده است که روی آن نوشته است، تحت
نظرگاه 210 کهریزک فنس دوم پایگاه نظامی بود که تمام سربازها مسلح بودند
و در وسط یک منطقۀ کاملا نظامی که بعضا صدای گلوله از میدان تیر شنیده می
شد. در داخل این پایگاه شاهد مجموعه ای بودیم که زندانبانان در بالای
دیوار نگهبانی می دادند و زندانیان در کف آن ،قسمتی داشت بنام زیر زمین
که قرنطینۀ 1 و 2 آنجا بود و بالای آن دفتر امور اداری آن و سوله ای که
داخل آن چند قفس ساخته بودند جهار قفس در حدود 4 اتاقک کوچک دقیقا شبیه
قفس های که برای حیوانات مثل یوزپلنگ و شیر و گرگ در باغ وحش تهران
ساختند . پشت سر هم 3 قفس را نصب کردند و جوشکاری کردند که احتمالا این
قفسته ها را در کارخانه های زندان کچوئی ساخته اند .ارتفاع قفس 3 متر است
و هر قفس حدود 25 الی 30 مترمربع مساحت دارد و کف کل سوله موزائیک شده
است که پر از لکه های خون،استفراغ و قی و چرک زندانیان قبلی است . 4
اتاقک که روی قفسها ساختند حدود 20 متر مربع مساحت دارند و در داخل هر
کدام بین 30 تا 40 نفر را انداخته اند درهای فلزی دارند که روی آن توری
کشیده اند و شبها همۀ درها قفل می شد سوله با 3 هواکش ،هوایش عوض می شود .
(سوله بزرگ 400 الی 500 متر مربع و دیوارهای سوله سیمانی هستند. تحمل این
فضا و سر و صداهای آن فن ها خیلی سخت است . دستشوئیها و سرویسهای بهداشتی
به عمد خراب هستند و در انتهای سوله قرار دارند . حمام ندارد ،آب ندارد .
تانکر آبی که برای زندانیان می آورند مخلوطی از آب و گازوئیل است. آبی
لجن و کثیف که ممکن است از چاله ها پر کنند و بیارند و زندانیان مجبور
بودند همان آب را از یک بطری خانواده هر نفر یک قولپ در طول روز یا 2 بار
2 قولپ در طول روز بنوشد تازه این آب را 48 ساعت یکبار یا گاهی 24 ساعت
یکبار نمی آوردند و گاهی جیره نان و سیب زمینی را هم نمی دادند و 24 ساعت
گرسنه و تشنه می ماندیم و زندانیها همیشه نگران بودند که از گرسنگی
نمیرند و نای حرف زدن نداشتند . مجموعه آنجا همراه با سربازهای مسلح و
فضاسازی که از روز اول همراه با کتک زدن و فحاشی ناموسی و لخت و مادر زاد
کردن ما به محض ورود و شلاق زدن و لوله زدن و ایجاد رعب و وحشت بود تا
روح ما را بکشند. متهمی که بیمار و گاها بی گناه است.فضای رعب آور و
وحشتناک در عمق و در دور افتادگی و گرسنگی دلایل مرگ در کهریزک بود هر
رور به چشم خودمان 2 الی 3 تا و گاه 7 الی 8 نفر را می دیدم که کشته می
شدند داخل کیسه و یا پتو می انداختن و زیپ کیسه ها را می کشیدند و داخل
ماشین می انداختند و می بردند گاها مرده ها چند ساعت زیر آفتاب می ماندند
تا باد بکنند و بترکند و صورتشان شناخته نشود یا در آن محوطه پشت سوله
خاک می کردند. کانکسها را چیده بودن و در داخل هر کانکس 60 الی 70 نفر
زندانی بود تپه ای وجود داشت بنام تپه سفید که افراد را با بدنی برهنه
بالای آن می دواندن که زخمی می شدند. پشت همان تپه سفید بسیاری از جسدها
را دفن کردند در زیر خاک و همینطور در دور تپه ماهورهای اطراف. با چشمان
خود دیدم کسی را که حقی سرهنگ نیروی یگان ویژه اردوگاه بود کف اردوگاه
نشاند و با کلت تیر مستقیم از بالا به سرش شلیگ کرد که طرف مرد و خون
دورش را گرفته جسدش را پشت کانکسها بردند. گاهی از دور بوی چوب و دود و
گوشت سوخته یا پشم موی وز کرده به مشاممان می رسید. ما همیشه گرسنه بودیم
وبا یک تکه نان لواش نازگ و یک تکه سیب زمینی در طول 24 ساعته زندگی می
کردیم. بازداشتگاههای مثل داخائو،ماتازن ،آشویتس،ابوغریب و گوانتانامو را
از یاد ببرید. اول اینجا است و کورگاه و قبر شما ،دنیا و آخرت شما همینجا
است. این جملاتی بود که احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی
تهران بزرگ وقتی هفته ای یکبار پنچشنبه ها صبح با هلیکوپتر به اینجا می
آمد و خودش به همراه کشمیری،عامریان،حقی ،کومیجانی، زندی، خمیس آبادی،
حسینی ،موسوی ،سید،حاجی ،مهندس و رئیس اسامی مستعار که بقیه آنها داشتند
و گاردهایی که با عینک دودی و نقاب صورت خود را پوشانده بودند و ما را
کتک می زدند. این شکنجه گران و آدم کشان اسامی مستعار هم داشتند که ما
نمی دانستیم چه کسی هستند روزهای دوشنبه و سه شنبه حقی با گاردیها و
کومیجانی می آمدند و ما را می زدند. روزهای پنجشنبه رادان و عامریان و
کشمیری با هلی کوپتر می آمدند و همینطور ماکان که خانواده های زندانیان
را جلوی در کتک می زد. اگر در طول ماه یا هفته گذر خانواده با هزار
بدبختی به آنجا می افتند و می توانستند از یک قاضی برای زندانی خود نامه
بگیرند با لاستیکهای توپر سفید، با باتون ،با چوب با هر چیزی که باور نمی
کنید می زدند. ما را لخت و مادر زاد و خیس می کردند و می کوبیدن روی زمین
و روی آسفالت داغ وسنجاق قلت می زدیم و می زدند تا توی شیبی که پایین بود
بیهوش شویم و دوباره آب روی ما می ریختند و ما را به هوش می آوردند و به
سربالایی می گفتند بدوید ،یا دیوار را هل بدهید که عقب برود و هر کسی عقب
می ماند بیشتر کتک می خورد. افراد گرسنه از شدت شکنجه ها به استقبال مرگ
می شتافتند و خودکشی می کردند وقتی شخص اضطراب و ترس و گرسنگی و بیماری و
سرکوبگری در پیرامونش باشد به همین جا می رسد زمانی که از شدت گرسنگی و
تشنگی به مرگ راضی می شود و چندین ماه در این شرایط احاطه شده باشد
استقبال از مرگ براش کاملا عادی است .افرادی در اینجا 18 ماه بودند وقتی
بدن هیچ مواد مغذی مثل نمک ویتامین نمی گیرد چگونه می تواند در مقابل
استرس و وحشت و کتک مقابله کند حالا بر این شرایط دائما کرامت انسانی ما
را از بین می برند و ما را لخت و مادر زاد می کردند و در حضور 800 چشم با
باتون به لای پاها و رانها و کفلها و مقعد بمالند و در اتاقکی تجاوز جنسی
نمایند و هتک حرمت بکنند و علاوه بر اینها ضرب و شتم و لوله و شلنگ و
باتون و مشت لگد که هر روز وجود داشت. هر روز وقتی ما را به آمار می
بردند با کتک می بردند و با کتک می آوردند یعنی روزی 2 بار جیره کتک
خوردن داشتیم برای رفتن به آمار و برگشتن از آمار این فجایعی است که هر
ساعت و دقیقه در کهریزک برای زندانیان اتفاق افتاده است. به خانوادۀ
زندانیان می گفتند او را به کهریزک فرستادیم معلوم نبود کجاست وقتی شما
می گویید زندان قصر معلوم،وقتی می گویید اوین ،قزل الحصار،رجائی شهر
معلوم است. اما کهریزک کجاست؟ کسی نمی دانست! عدم اطلاع رسانی به خانواده
ها،عدم دسترسی به بازداشت شدگان، نبودند تلفن برای اطلاع دادن به خانواده
ها ،قطع هرگونه ارتباط با دنیا بیرون از زندان ،غذای ما فقط نان و سیب
زمینی و آب کثیف و تنها ارتباط ما با دنیا فقط شکنجه و توهین و مامورانی
که به تو فحش می دهند .بعضی وقتها جیره کتک تا 5 بار تکرار می شد در ساعت
ورود که لخت و مادر زادمان می کردند دیگر حیثیت و آبرو و غرورمان از بین
می رفت . سئوال و پرسش و نام نشان در یک دفتر ثبت می شد نه کارتکس داشتیم
و نه چیز دیگری ،هیچی فقط آبرویت را می ریزند و کتک می زنند و این فاجعه
ادامه دارد وتمام نمی شود و فکر می کنی دچار یک کابوس شدی که انتهاهی
ندارد . مشکل بیماری جسمی ،روحی،روانی شرایط نامطلوب و تنک هم خوابیدن
100 نفر آدم در 70 مترمربع جا و در صورت در خواست درمان افسر نگهبان ما
را آنقدر کتک می زدند تا دیگر حوس قرص یا دارو نکنی . بیماران که دچار
خونریزی می شوند و آنقدر به آن حالت نگه داشته می شوند تا. محوطه پر از
اقرب ،رتیل و سگهای ولگرد و شغال و موشهایی درشت و عجیب و غریب است گورکن
ها و تشیها شب همه جا به چشم می خوردند و تپه ماهورها را می کنند و دنبال
چی می گردند نمی دانی هر لحظه منتظر چیزی باید بود.کل منطقه نظامی و فنس
کشیده است که حتی این سئوال با وجود آن که ورودی و خروجی حدود 5 کیلومتر
راه است به نظر بی انتها می آیید در طول این 2 سال در حدود شاید 20 هزار
نفر را به اینجا آورده اند و این طور روحیه شان را داغون کردند تا به
جامعه بروند و برای دیگران تعریف کنند تا آنها از شدت ترس هیچوقت اعتراضی
نکنند . اصل و هدف از ایجاد این کهریزک ایجاد رعب و وحشت در بین مردم
بخصوص جوانان ،اینجا آدم های بودند که یک ماه زیر شکنجه در آگاهی بودند و
اعتراف نکردند. اما وقتی به کهریزک می آوردند و 2 ساعت زیر شکنجه آنها را
می گذاشتند هر چیز راست و دروغی را قبول می کردند و از آنها امضاء و اثر
انگشت می گرفتند .حتی مال و اموال مردم را با کتک از آنها می گرفتند و
هیچ مدیریتی بر روح خود و رفتار خود نداشتند یکی از آنها که از هوش رفته
بود انگشتش را گرفتند و زیر ورقه زدند و با همان ورقه رفتند خانه و زندگی
اش را صاحب شدند .سئوالی که همیشه در ذهن داشتم این بود که این اجساد کجا
می برند .پزشک قانونی که بدون هویت و کارتکس جسد قبول نمی کند و ما هم
آنجا مدرک و پرونده ای نداشتیم .پس این اجساد چی شده اند .یادم یک روز
جوانی را زیر شکنجه دچار خونریزی شدید شد. گفت من فرزند شهیدم چرا من را
می زنید .سرهنگ پاسدار کومیجانی که فرمانده کهریزک بود خودش آمد و شخصا
جوان را با لوله سفید توپر آنقدر کوبید تا بی هوش شد .سرهنگ پاسدار
کومیجانی می گفت :پدر سگ حالا که پسر شهید هستی بیشتر باید کتک بخوری تا
آبروی پدرت را نبری . هر وقت کومیجانی می خواست افراد را بزند لباس پلنگی
می پوشید و من به چشم خودم دیدم خمیس آبادی و با قفلی سر محسن روح المینی
کوبید و آنرا جلوی سوله در هواخوری آنقدر آویزان کرد تا خون از سرش رفت و
مرد . 200 نفر شاهد مرگ او بودند دیدن که لای پتو انداختند و بردند .
همین طور محمد کامرانی وامیر جوادی فر لنگرودی و چند نفر دیگر که ما اسم
هایشان را نمی دانستیم که در دفتر اسامی آنها ثبت نشده است و یک دفتر
جداگانه داشتند وقتی آن دانشجوها و جوانان را آوردند ما را از قرنطینه
بیرون کردند و بجای ما آنها را در قرنطینه زیرزمینی کردند .جمعا 20 نفر
از جوانان زیر دست احمد رضا رادان ،حقی عامریان ،کومیجانی ،
کشمیری ،موسوی ،حسینی و خمیس آبادی ،زندی و ماکان کشته شدند. سربازها
خیلی کم زندانیان را می زدند مگر اینکه روسای به آنها دستور بدهند.زندی
این اواخر بهتر شده بود و کمتر می زد و در شیفت خودش اجازه نمی داد حتی
سرگرد کومیجانی وارد میدان شود و بزند و از پشت سر او صحبت می کرد و می
گفت اگر من شما را می زنم بخاطر اینکه اونها نیاند بدتر بزنند و این
فشارهای روانی باعث شده بود که خود زندی بیمار شود و یک هفته نیایید و
حتی می خواست دست به خودکشی بزند وقتی احمد رضا رادان می آمد نهره می زد
که هیچ کس از اینجا بیرون نمی رود با لهجۀ اصفهانی اش می گفت: ها چاق
شدید،گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند ،چرا به اینها غذا میدین مگر
نگفتم هیچی ندین!در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند .می
گفت بایستی اینها مثل خر سوارشون شد. تا صدای خر در نیاوردن صدای سگ در
نیاوردن بیرون از اینجا نباید بروند .رادان خودش از همه بی رحمتر بود
پنجشنبه ها که می آمد .یکبار دیگر هم در آنجا شاهد بودم که در جایی که می
خوابیدیم لابلای هم زندانیان جا نداشتند و شب به همدیگر مشت و لگد می
زدند مجبور شدیم صبح برای آنها صحبت کنیم و بگویم ما همه همدردیم چرا
همدیگر را می زنیم .اینها از خدا می خواهند که ما به جون هم بیفتیم و بعد
زندانیان آرامتر شدندو کمتر همدیگر را می زدند. این فاجعه ای بود که
ماداشتیم تا روزی که بالاخره بازرسها آمدند . روزی که بازرسها آمدند ما
را تهدید کردند اگر بگویید چه بلائی سر شما آمده همتون را می ترکونیم. به
بازرسها بگویید غذا می دهند با ما خوب رفتار می کنند پتو می دهند و پتو
آوردند زیر همۀ ما برای اولین بار پتو انداختند ولی خوشبختانه چندتا از
دانشجوها و 6 نفر از لیسانسه ها که در قرنطینه بودند همۀ حقایق را گفتند
و آبروی آنها را بردند . وقتی فلاح و کومیجانی می خواستند بیایند جلو یکی
از اعضای بازرسی سر آنها داد زد و گفت بروید عقب.بعد این 6 نفر گفتند اگر
ما بگوییم که این چیزها را شما بروید ما را می کشند . اسم این 6 نفر را
بنویسید و سر آنها فریاد زد . یک مو از سر این 6 نفر کم بشود وای به
احوال شما و بالاخره این 6 نفر را با تحت الحفظ به قرنطینه آوردند از آن
روز که بازرسها آمدند تا روزی که کهریزک را بستند و ما را به قزل حصار و
بعد رجائی شهر آوردند 48 ساعت گذشت که برای اولین بار آنشب برای ما برنج
دادند و دیگه کتک نزدند و بعد از ان ما به اینجا آمدیم. ثمرۀ بستن کهریزک
و آزاد شدن ما از کهریزک بخاطر خون شهیدانی بود که این جوانان که در
خیابان برای آزادی کشته شدند و در کهریزک شهید شدند و اسامی آنها در دنیا
منتشر شده است .خون آنها هدر نشد و هزاران انسان مثل ما از کهریزک نجات
پیدا کرد.
به امید روزی که همۀ مردم ایران در آزادی و بدون شکنجه و قول و زنجیر
استبداد زندگی کنند
زندانی ا. ب
27 مرداد 1388


این زندانی به مدت 85 روز در اردوگاه مرگ کهریزک زندانی بوده و بر او
تمامی این جنایتها روا داشته شده است.بنابه اظهارات زندانیانی که از
اردوگاه مرگ کهریزک نجات یافته اند آمار این اردوگاه بیش از 400 نفر بوده
است . دستگیر شدگان قیام را به زندان اوین منتقل کرده اند . و سایر
زندانیان را به شکنجه گاه آگاهی شاهپور،زندان قزل حصار و زندان گوهردشت
منتقل شده اند. اکثر آنها در زندان قزل حصار بسر می برند. این زندانیان
بی دفاع دچار ناراحتیهای متعدد جسمی و روحی هستند و از فرط گرسنگی تا حد
زیادی وزن خود را از دست داده اند.
از طرفی دیگر برای از بین بردن اسناد جنایت واقع شده بخصوص قربانیان آن
سعی دارد زندانیان را اعدام نماید و حتی گفته می شود که 24 نفری را که از
زندان قزل حصار برای اعدام به زندان گوهردشت منتقل و اعدام کردند تعدادی
از آنها از زندانیان کهریزک بودند.

حسین طائب تجاوزگر و قاتل ترانه موسوی است

حسین طائب و ترانه موسوی
در بین بازداشتی ها ترانه موسوی بدلیل تشابه اسمی با میرحسین موسوی مورد
توجه طائب قرار گرفته و از نیروهایش می خواهد که وی را برای بازجویی به
اطاق شکنجه ببرند. محوطه بازداشتگاه از اطاقهای شکنجه و بازجویی جدا است
و زندانی ها در درب ورودی ساختمان بازجویی به بازجویان تحویل داده می
شوند و بجز بازجویان هیچ یک از زندانبانان و پرسنل بازداشتگاه اجازه ورود
به این ساختمان را نداشته و اساساً نمی دانند که در آنجا چه می گذرد و
برای شکنجه از چه تجهیزاتی استفاده می شود.

سرکوب تظاهرات مسجد قبا توسط قرارگاه ثارالله که زیر نظر طائب می باشد
صورت گرفت. دستگیرشدگان آنروز با ون های سیاه رنگی از صحنه منتقل شدند که
این ون های سیاه انحصاراً متعلق به قرارگاه ثارالله می باشد. بازداشتی ها
از محل دستگیری به مرکز قرارگاه ثارالله در خیابان سئول انتقال داده
شدند. در این مرکز یکی از وحشتناک ترین زندانهای حکومت وجود دارد که به
زندان ابوغریب معروف است.
طائب شخصاً بازجویی برخی از این افراد را بر عهده داشته و بقول خودشان
دنبال لیدرهای تظاهرات می گشته اند تا از طریق آنها شبکه سازماندهی کننده
پشت تظاهرات را کشف کنند. در بین بازداشتی ها ترانه موسوی بدلیل تشابه
اسمی با میرحسین موسوی مورد توجه طائب قرار گرفته و از نیروهایش می خواهد
که وی را برای بازجویی به اطاق شکنجه ببرند. محوطه بازداشتگاه از اطاقهای
شکنجه و بازجویی جدا است و زندانی ها در درب ورودی ساختمان بازجویی به
بازجویان تحویل داده می شوند و بجز بازجویان هیچ یک از زندانبانان و
پرسنل بازداشتگاه اجازه ورود به این ساختمان را نداشته و اساساً نمی
دانند که در آنجا چه می گذرد و برای شکنجه از چه تجهیزاتی استفاده می
شود.
ترانه موسوی توسط افرادی که در این مجموعه کار می کنند برای آخرین بار به
هنگام تحویل به ساختمان بازجویی دیده شده است و بر خلاف سایر زندانیان که
بعد از شکنجه و بازجویی دوباره به بازداشتگاه عودت داده می شوند، هرگز به
بازداشتگاه بازگردانده نشد. روز بعد نام وی بدستور طائب از لیست بازداشتی
ها حذف می گردد، در صورتیکه اینکار خلاف بوده و ضرورتی نداشته است، افراد
عادی و ارگانها و نهادهای حکومت دسترسی به این لیست ندارند و فقط اطلاعات
رهبری است که می تواند بنا به ضرورت لیست زندانیان ابوغریب را مطالبه
کند. طائب رد پای خودش را پاک می کرد.
دو چیز مسلم است، طائب دستور داده که ترانه موسوی را برای بازجویی نزدش
ببرند و دیگر اینکه ترانه موسوی بعد از آن ناپدید شده است. حتی اولین
خبرها از این موضوع نیز بطور غیرمستقیم توسط پرسنل همین بازداشتگاه به
بیرون درز داده شد، آنها اطمینان یافته بودند که دلیل برنگشتن ترانه به
بازداشتگاه، سوء استفاده جنسی طائب از این دختر مظلوم است.
بعد از ارسال نامه افشاگرانه کروبی به هاشمی و ارجاع این نامه توسط هاشمی
به شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه، طائب در جریان این پیگیری قرار گرفته و
بشدت وحشت کرده و در صدد چاره جویی بر می آید و به این ترتیب با یاری
گرفتن از خانواده باجناقش بعنوان بازیگر، تلاش می نماید در جمعی خصوصی و
خانوادگی صورت مسئله ای بنام ترانه موسوی را پاک کند. فیلمی که از
تلویزیون پخش شد بسیار احمقانه تدوین شده بود. در ابتدا فردی که در واقع
از پرسنل نیروی انتظامی است ولی بعنوان کارشناس ثبت احوال معرفی می شود
بطور قاطع می گوید که فقط 3 ترانه موسوی وجود دارد، بجز یکی که 2 ساله
است دو نفر دیگر یکی در فرانسه متولد و همانجا زندگی می کند و ترانه
موسوی سوم نیز از کشور خارج و دیگر بازنگشته است. بلافاصله گزارشگر
برنامه را با مصاحبه با مادر ترانه موسوی ادامه می دهد و وی می گوید که
دخترش در کانادا زندگی می کند و آخرین بار نیز سال گذشته به ایران سفر
داشته است. در اثر نادانی خودشان بقدری بینندگان را کم شعور فرض کرده اند
که فکر نکرده اند اظهارات قاطع کارشناس ثبت احوال با گفته های مادر ترانه
در تضاد کامل است. دختر وی نه دو ساله است و نه در فرانسه زندگی می کند و
نه اینکه از کشور خارج و دیگر بازنگشته است، دختر وی هیچکدام از این فقط
3 ترانه نیست، دختر او در کانادا زندگی می کند و مرتباً به ایران رفت و
آمد می نماید، یعنی یک ترانه جدید و چهارم!
طائب همچنین تنها کسی از مسئولین نظام بود که موضع گیری بسیار احمقانه ای
در برابر نامه کروبی از خود نشان داد، در حالیکه همه دیگر افراد، موضوع
تجاوز را از پایه و اساس تکذیب و دامن حکومت را از چنین اتهاماتی مبرا می
دانستند، طائب مطرح کرد که برای اثبات تجاوز در زندان، مدعی باید 4 شاهد
عادل معرفی کند وگرنه بجرم اتهام زنی 80 ضربه شلاق خواهد خورد. تقریباً
بچه های کلاس اول دبستان هم اگر بخواهند نقاشی یک زندانی را بکشند او را
با چشم بند و دست بند می کشند، زندانی که با چشمان و دستان بسته در چنگ
بازجویان بیرحم گرفتار گردیده و برای درهم شکستن شخصیتش از سوی آنان مورد
تجاوز قرار گرفته از کجا باید 4 شاهد عادل برای اثبات جنایتی که بر علیه
اش صورت گرفته بیاورد؟ او حتی نمی داند کجا و توسط چه کسی مورد تجاوز
قرار گرفته است، ولی نظام بدون نیاز به شاهد دقیقاً می داند در مورد کدام
زندانی چنین حکمی را داده است.
طائب با تکیه بر تجربیاتش در وزارت اطلاعات بهترین راه رفع اتهام از خود
را منحرف کردن موضوع از طریق یک سناریوی جایگزین دید. وی که با نام میثم
سالها مسئول بخش ضد جاسوسی وزارت اطلاعات بوده بخوبی با این روش آشنا
است. در زمان تصدی وی بارها از سناریوهای جعلی برای هدایت افکار عمومی
استفاده شده بود. معروفترین آنها در مورد انفجار حرم امام رضا بود که
توسط وزارت اطلاعات طراحی و اجرا و منجر به کشته شدن 26 نفر و مجروح شدن
بیش از 370 نفر شد. این انفجار با هدف ایجاد تنفر عمومی از مجاهدین خلق و
فشار بر کشورهای غربی برای قطع حمایت و اخراج آنها بود. شاید اگر موضوع
قتلهای زنجیره ای و رسیدگی به پرونده آن پیش نمی آمد هرگز این حقیقت
برملا نمی شد. وزارت اطلاعات برای اجرای این سناریو از یک زندانی بنام
مهدی نحوی استفاده کرد. وی تحت فشار و شکنجه برای اعتراف به انفجار حرم
امام رضا قرار گرفت. مهدی نحوی را به صورت فردی مجروح در اثر اصابت گلوله
گریم کردند و سپس در بیمارستان مصاحبه‌ای تصویری با وی انجام دادند و وی،
که گویا در آستانه مرگ بود، بمب‌گذاری در حرم را متقبل ‌شد. سپس، نحوی را
با اتومبیل به تهران پارس بردند و او را آزاد کردند. کمی پس از آزاد
شدنش، او را به محاصره گرفتند و به گلوله بستند. نحوی کشته شد. همان شب
خبر درگیری مسلحانه در تهران پارس و مجروح شدن و اندکی بعد مرگ عامل
بمب‌گذاری در حرم رضوی (ع)، به همراه مصاحبه نحوی، از تلویزیون پخش شد.
مهدی نحوی با اتومبیل افراد سعید امامی به تهرانپارس در یکی از شلوغ
‌ترین نقاط که ایستگاه مسافران نیز هست، آورده می‌شود تا عده زیادی از
مردم تهران شاهد باشند. به او یک قبضه کلت کمری خالی از فشنگ داده و چنین
فریب داده می‌شود که می‌خواهند او را فراری دهند. مهدی نحوی، جوان
بی‌تجربه‌ای که گمان می‌کند فرشته نجات به سراغ او آمده است با خیالی خام
از اتومبیل بیرون فرستاده می‌شود. او چونان محکومی گریزپا به سوی سرنوشتی
نامعلوم، به امید رهایی و بی‌خبر از سناریوی طراحی شده، شتابان می‌دود.
چند لحظه بعد ماموران از اتومبیل بیرون آمده و فرمان ایست می‌دهند. نحوی
همچنان شتابان می‌دود، اما گلوله‌ها امان نمی‌دهند و او نقش بر زمین
می‌شود و در حالیکه عده زیادی از مردم شاهد بودند که او در حال فرار و
ماموران در حال تعقیب بودند و به او ایست دادند اما فرد فراری که
اسلحه‌ای هم نزد خود داشت تسلیم نشد و هدف قرار گرفت. شب همان روز در
اخبار سراسری صدا و سیما گفته شد که عده زیادی از مردم شاهد این درگیری
بوده‌اند. ماجرا به اندازه‌ای طبیعی بود که هیچکس به ساختگی بودن سناریوی
نحوی تردید نمی‌کند. مصاحبه تلویزیونی قبل از کشتن مهدی نحوی انجام شده
بود ولی بعد از کشته شدن وی پخش گردید و گفته شد که لحظاتی پس از مصاحبه
و اعتراف به اینکه بدستور مجاهدین خلق حرم را بمب گزاری کرده در اثر
جراحات وارده مرده است.
مورد بعدی قتل3 کشیش ارمنی بود (كشیش هائیك هوسپیان مهر، كشیش مهدی دیباج
و اسقف میكائیلیان) که بنا به ابتکار شخص طائب انجام و متعاقباً باز هم
یک سناریوی تلویزیونی ساختگی. برای اجرای این نمایش از 3 دختر بنامهای
فرحناز انامی، بتول وافری و مریم شهبازپور برای محاكمه استفاده شد.
رهبرپور (رئیس دادگاههای انقلاب تهران) قاضی پرونده قتل كشیشهای مسیحی
بود. رهبرپور پس از اجرای محاکمه ساختگی و شوی تلویزیونی، در زمان اعلام
حكم آنها گفت: براساس قوانین اسلام حکم اعدام می‌توانست در مورد این 3
منافق اجرا شود اما بلحاظ ارزشی كه اسلام برای زن قائل است با تخفیف
اعدام، مورد تبعید و زندان در خصوص این منافقین صادر شد.
همچنین در مورد قتل نویسنده نامدار سعیدی سیرجانی موضع رسمی نظام این بود
که وی به مرگ طبیعی درگذشته است تا آنکه سعید امامی در جریان بازجویی
هایش گفت: «سیرجانی در اواخر کار واقعا بریده و بیمار شده بود. شاید هم
تیم فنی در تعزیر وی بسیار زیاده روی نموده بود. حال سیرجانی خوب نبود و
ضبط ویدئویی نیز دیگر موثر نبود. یک ماه دیگر وی را در خانه نگهداری
کردیم تا که قرار بر حذف وی گرفته شد. آقای محسنی خود از آیت الله خوشوقت
حکم حذف سیرجانی را گرفت که همان شب پس از آن که به اطلاعم رسید با اکبر
خوش کوش و یدالله رفتیم به خانه ی امن. پرسنل عملیات را فرستادیم. آن ها
که از خانه رفتند، یدالله قرص آرام بخشی به وی داد و بعد با آمپول هوا
کارش را تمام کرد».
وکلای مقتولین قتلهای زنجیره ای با چشمانی از حدقه درآمده این واقعیات را
در پرونده هایی که اشتباهاً و در اثر سهل انگاری بجای پرونده های آماده
شده در اختیارشان قرار گرفته بود خواندند. فقط اینها نبود، اعترافات
دقیقی در مورد نحوه ترور سرلشگر صیاد شیرازی و نسبت دادن آنها به مجاهدین
خلق و همچنین تعویض یکی از قرصهای مورد مصرف احمد خمینی با قرصی مرگ آور
که سبب سکته مغزی می شد بقصد از بین بردن او که منجر به کشته شدن احمد
خمینی شد و دهها ترور دیگر مخالفین و روشنفکران و مبارزین سیاسی در داخل
و خارج از کشور در معرض دید این وکلا قرار گرفت. حکومت بمحض اطلاع، وکلا
را زندانی نمود و در مرحله بعد حتی وکلای همین وکیلان را هم دستگیر و
زندانی کرد تا از لو رفتن این اطلاعات جلوگیری کند.
البته با لو رفتن این اطلاعات و تقاضای جمعی از مسئولین کشور برای ملاقات
با سعید امامی و شنیدن جزئیات بیشتر این مطالب از زبان وی، ناگهان سعید
امامی خودکشی شد و برای همیشه خاموش گردید.
موارد متعدد سناریوهای ساختگی تلویزیونی و آخرین آنها که ناشیانه به
کارگردانی طائب در مورد ترانه موسوی ساخته و پخش گردید فقط این واقعیت را
اثبات می کند که حکومت کوچکترین ارزشی برای افکار عمومی و مردم قائل نیست
و خود را در مقامی می بیند که با تغییر دادن واقعیات و جایگزین نمودن یک
مشت جعلیات بجای حقایق، افکار عمومی را هدایت نماید. هدایت افکار عمومی
ریشه اصلی اقدام حکومت در انتخابات 84 و بیرون آوردن احمدی نژاد از صندوق
رای و نهایتاً کودتایی تمام عیار در انتخابات 88 است. مردمی که از دید
حکومت اینقدر کم مقدارند که باید افکار آنها را بدلخواه و با دروغ و
جعلیات هدایت نمود، مردمی هستند که هنوز به بلوغ عقلی نرسیده اند و لذا
نمی توانند واقعیات را درک کرده و تصمیم درست بگیرند و رای صحیح بدهند.
این مردم نابالغ تحت تاثیر تبلیغات دشمنان قادر به درک این واقعیت نیستند
که ریاست جمهوری کدام فرد بصلاح مملکت خواهد بود. میلیاردها خرج پروژه
های موشکی و هسته ای شده و درست در آستانه به نتیجه رسیدن آنها این مردم
نابالغ می خواهند با انتخاب میرحسین همه این پروژه ها را در دست انداز
انداخته و سبب شادی دشمنان شوند. میلیاردها هم بین متصدیان این پروژه ها
تقسیم شده تا بکار خود دلگرم و به حکومت وفادار بمانند و ناغافل غریبه ای
بنام میرحسین می خواهد بیاید و با لجاجت و یکدندگی که بر سر اصول خود
دارد همه چیز را زیر سئوال برده و از ادامه آن جلوگیری کند. از دید حکومت
ریاست جمهوری میرحسین بمعنای این است که دشمن از پشت مرزها بر روی صندلی
ریاست جمهوری منتقل شده و حکومت بجای اینکه بر روی پیشبرد پروژه های خود
تمرکز کند مجبور شود با رئیس جمهور و وزرای وی بجنگد. از دید حکومت این
یک جهاد مقدس است که نباید در آن شکست خورد و لذا اگر عین 40 میلیون نفر
هم به موسوی رای می دادند باز هم احمدی نژاد با 24 میلیون رایی که قبل از
انتخابات تصمیم گیری و اعلام شده بود بعنوان رئیس جمهور اعلام می شد.
بقول استالین مهم نیست که تو به چه کسی رای می دهی، مهم این است که چه
کسی رای تو را می شمارد.
آنچنان حجم پولی در دستان گردانندگان حکومت در گردش است و آنچنان سودهای
بی حساب و کتابی از این حکومت خصوصی می برند که حتی تصور از دست دادن
آنرا نیز نمی توانند بکنند. توقیف یک میلیارد و ششتصد میلیون پوند در
انگلیس که در حساب شخصی مجتبی خامنه ای بود و اخیراً کشف شش میلیارد یورو
در حسابهای مخفی بنام چند تن از سران رژیم در بانک BHF فرانکفورت توسط
دولت آلمان فقط جزئی از این ثروت بادآورده و نامشروع سران حکومت است.
توقع دارید همه اینها را به احترام رای مردمی که از دید آنها توان تشخیص
صلاح خود را ندارند از دست بدهند؟
هم کروبی و هم مردم می دانند که تجاوز و آزار جنسی در زندانهای حکومت
امروز شروع نشده است و این جنایت سالها است که وجود دارد ولی تاکید بر
روی آن در شرایط حاضر بسیار مهم است زیرا با افشای این واقعیت تلخ برای
مردم، سلسله اعصاب حکومت نشانه گرفته شده است.
خامنه ای و اطافیانش می دانند که میلیونها ایرانی که روز دوشنبه 25 خرداد
از میدان امام حسین تا آزادی را پر کردند از بین نرفته اند، تغییر موضع
هم نداده اند، آنها در ستون فقرات جامعه جریان یافته اند و هر کدام با
تمام قوا در تلاشند تا نقاب از چهره این حکومت برکشند. این چند میلیون،
ساکت و خاموش نشده اند، آنها رفته اند تا با میلیونها میلیون دیگر
بازگردند و برای اینکه دیگر هموطنان خود را با چهره واقعی حکومت آشنا
کنند در حال فعالیتند.
حکومت تحت فشار قرار گرفته و ناچار از واکنش است، این واکنشها هر چه باشد
بیشتر آنها را در باتلاق فرو می برد. طائب مجبور می شود ادای سعید امامی
را درآورده و یک گزارش مضحک تلویزیونی را کارگردانی کند و نتیجه آن تلفات
بیشتر حکومت است. حسین شاهمرادی در کسوت یک روحانی با ارسال نامه ای بر
علیه کروبی می تازد و رسماً از زبان یک روحانی اعلام می کند که بخاطر حفظ
منافع نظام حاضر شده در این سناریوی دروغ شرکت کند. تعبیری که او در مورد
ترانه موسوی و دیگر ترانه های جان باخته و مورد تجاوز قرار گرفته بکار می
برد انسانیت را شرمنده می کند و آدمی آرزو می کند هرگز از مادر زاده نشده
بود تا چنین رذالتی را بشنود. وی می گوید: « نباید برای اثبات رای و نظر
خود یا بازگرداندن اعتبار سیاسی هر موضوعی را بازگفت و بانگ برآورد. در
دیداری كه دریافته بودید كه برنامه تلویزیونی خانم ترانه موسوی به طریقی
با خانواده ما ارتباطی دارد ماجرا را از بنده جویا شدید و عرض كردم كه
بنا به مسائل و مصالحی كه باور داریم این قصه را برای هیچ یك از بزرگان
نگفته‌ام و نخواهم گفت، چرا كه توطئه رسانه‌های بیگانه را می‌دانم.
فتنه‌انگیزی دشمنان را دیده‌ام و ناصبوری دوستان را چشیده‌ام. آبی بود و
از جوی برفت، تیری بود و از چله گذشت. لیكن این سوال باقی است كه گفته
شما، دوا بود یا درد؟ با این كار، كمكی به انقلاب شد یا جریان‌های سیاسی
این سو و آن سو، كام خود از آن گرفتند؟ حریم انسان پاس داشته شد یا اصول
اخلاق مراعات گردید؟».
هزاران هزار افسوس بر این طرز فکر غیرانسانی و شرم آور که برای حفظ مصالح
نظام و دفع توطئه رسانه های بیگانه و برای کمک به انقلاب، شخصی در لباس
روحانیت بخود حق می دهد که خانواده اش را وادار به شرکت در نمایش دروغین
تلویزیونی نموده و آنها را در گندی که خود در آن غرق است آلوده نموده و
ذهن میلیونها بیننده ایرانی را فریب دهد و آنقدر وقیح باشد که از افشای
این ناجوانمردی گلایه کند. این موجودی که نمی دانم چه نامی بر آن نَهَم،
با همان ادبیات طلبگی، ترانه موسوی را آبی می نامد که از جوی رفته و تیری
می خواند که از چله گذشته و دیگر بازنخواهد گشت!! جان یک انسان از دید وی
آبی بوده که از جوی رفته است.
حسین شاهمرادی باجناق حسین طائب و نماینده طرز تفکر حاکمین کنونی این
سرزمین است. حفظ قدرت و حکومت و منافع و ثروت ناشی از آن به هر قیمت و با
هر دروغ و با هر آلودگی و نجاستی.
اگر نبود نامه کروبی، برنامه تلویزیونی ترانه موسوی روی آنتن نمی رفت و
حسین شاهمرادی این نامه را نمی نوشت. مبارزه ما و ادامه فشار بر حکومت
سبب خواهد شد که طائب و طائب ها برنامه های بیشتری را کارگردانی و پخش
کنند و شاهمرادی های بیشتری نامه نوشته و چهره واقعی حکومت را نشان دهند.

جنبش سبز و پاک مردم ایران به این خودزنی های حکومت نیاز دارد و تا هر
زمانی که ما راهمان را ادامه دهیم از این خودزنی ها فراوان خواهیم دید.

پناهندگان سیاسی قربانیان دوستی کثیف و معاهده امنیتی ایران و ترکیه هستند که هر از چند گاهی با عقد قرار دادهای کثیف امنیتی بین ایران و ترکیه و ان هم بین سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی دو کشور روزگاری سخت ر را میگذرانند و با توجه به این قرار داد ها که صرفا به منظور تبادل افراد سیاسی و تحت تعقیب در دو کشور است به نا گاه یا از سر میز غذا غیب میشوند و یا در مسیر ترددشان به یکباره سر از ایران در میاورند و از انطرف هم دولت ایران اعضای گروه ای (پ.ک.ک ) و (پژاک) را تحویل مقامات ترک میکند و در این خصوص هیچ نهاد بین المللی از این موضوع که با جان و زندگی افراد در دولت ترکیه این قدر راحت بازی میشود اعتراض نکرده و پیامی صادر نمیکند و هیچ رسانه ای هم اخبار این مسایل را پخش نمیکند !!! براستی چرا ؟
افراد زیادی هستند که این موضوع برایشان پیش امده و تعدادی از انها پس از اطلاع از این موضوع خاک ترکیه را ترک کرده اند و الان هم در اروپا زندگی میکنند عده ای هم به ایران تحویل شده و متاسفانه اعدام شده اند . جالب اینجاست سازمان ملل از این موضوع اطلاع دارد و هیچ کاری نمیکند !!! اصلا اجازه دخالت کردن ندارد !!!! اخر این چه سازمانی است که اجازه میدهد افراد دارای پرونده پناهندگی سیاسی اینقدر راحت به ایران تحویل شوند !!!! چرا هیچ کس کاری نمیکند ؟
پس نهادهای حقوق بشری کجا هستند ؟ پس این همه سازمان کجاست تا از حقوق پناهنده دفاع کند ؟! سازمان ملل در امور پناهندگان در ترکیه با ابلاغ تاریخهای واقعا دور از ذهن به پناهندگان سیاسی ایرانی و عدم هر گونه فعالیت قانونی برای انها به سیستم امنیتی ترکیه اجازه میدهد تا در غیب کردن پناهندگان سیاسی ایران و تحویل انها به ایران فرصت بیشتری داشته باشند !!!! این کجای قوانین بین المللی نوشته شده ؟

پنجشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۸

برکناری فرماندهان و مقامات ارشد ارتش
تغییر گسترده مسئولین امنیتی و نظامی
درحالی که نگاه و توجه بیشتر احزاب و گروه های سیاسی به اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری و بازداشت های گسترده معترضان، فعالان سیاسی و روزنامه نگاران معطوف شده، در پس زمینه این اتفاقات تغییرات گسترده ای در سطح مدیران و فرماندهان امنیتی، نظامی و انتظامی کشور درحال انجام است.

در همین ارتباط برخی از نمایندگان مجلس روز گذشته خبردادند که یک هفته پس از دستور برکناری غلامحسین محسنی اژه ای از وزارت اطلاعات توسط محمود احمدی نژاد، رییس دولت نهم دوتن از مدیران ارشد و با سابقه این وزارتخانه را نیز برکنار کرده است.

روزنامه اعتماد هم به نقل از رییس کمسیون امنیت ملی وسیاست خارجی مجلس، ضمن تایید این خبر اعلام کرد که: "معاون ویژه وزارت اطلاعات و معاون ضد جاسوسی این وزارتخانه پس از دو دهه فعالیت از کار خود برکنار شده اند."

بنا به گفته علاالدین بروجردی "اعضای کمسیون امنیت ملی از اخبار رسانه ها از برکناری حاج حبیب الله از معاونت ویژه و خزایی از معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات مطلع شده اند و درباره برکناری این دو مدیر ارشد مسایل امنیتی کشور هیچ مشورتی با مجلس صورت نگرفته است."

نایب رییس کمسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هم با تایید اینکه دستور برکناری این مدیران از سوی محمود احمدی نژاد صادر شده، گفته است: "محمود احمدی نژاد چند روز پیش با انتقاد از محسنی اژه یی، گفته بود از دو معاونش راضی نیست و دو سال است که وزیر اطلاعات با اخراج آنها مخالفت می کند، اما هیچ کس تصور نمی کرد این دو معاون، حاج حبیب الله و خزایی باشند."

حسن سبحانی نیا همچنین گفته: "این دو سمت هم در وزارت اطلاعات با نظر مقام رهبری طی دو دهه گذشته انتخاب می شدند و برکناری آنها به دستور احمدی نژاد و بدون مشورت با مقامات ارشد نظام همگان را متعجب کرده است."

پیش از طرح انتقاد نمایندگان مجلس در مورد تغییرات در وزارت اطلاعات و خواسته آنان مبنی بر اینکه محمود احمدی نژاد باید در این باره توضیح بدهد، قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اسبق اطلاعات و دادستان کنونی کشور نسبت به تغییرات در این وزارت خانه هشدار داده بود.

دادستان کل کشور در نامه خود با ابراز نگرانی نوشته بود: "نقش و جایگاه کلیدی وزارت اطلاعات در تأمین امنیت پایدار در سطح کشور و ارائه خدمات اطلاعاتی-امنیتی به کل نظام ایجاب می‌کند که نگاهی فراگیر و کلان به این حوزه معطوف شده و مسئولان امر خصوصاً در عزل و نصب‌ها و انتظارات خود، ملاحظات ملی و فرا‌قوه‌ای را مدنظر قرار دهند."

بنا بر گزارش ها حاج حبیب الله معاون ویژه وزارت اطلاعات و همچنین خزایی معاون ضد جاسوسی این وزارت خانه هرکدام بیش از 20 سال سابقه حضور در پست ها و مدیریت های مختلف این وزارتخانه را داشته اند.



برکناری فرماندهان و مقامات ارشد ارتش

برکناری وزیر اطلاعات و برخی از مدیران ارشد این وزارتخانه در حالی انجام شده که پس از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، تغییرات گسترده ای نیز در سطوح بالای ارتش صورت گرفته است.

آیت الله خامنه ای در اولین گام پس از حوادث بعد از انتخابات، طی حکمی در تاریخ 30 تیرماه نماینده خود در ارتش و رییس عقیدتی سیاسی این نهاد نظامی را تغییر داد و حجت الاسلام محمد علی آل هاشم را به جای حجت الاسلام محمود علوی به عنوان نماینده ولی فقیه در ارتش و رییس عقیدتی سیاسی منصوب کرد.

هرچند بنا برگفته محمد محمدی گلپایگانی درمراسم تودیع نماینده قبلی و معارفه نماینده جدید رهبری در ارتش "این تغییر به دلیل آغاز نمایندگی محمود علوی در مجلس خبرگان رهبری صورت گرفت" اما انتقادات رییس دفتر آیت الله خامنه ای از محمود علوی در این جلسه حکایت از نارضایتی رهبر از نماینده قبلی اش در ارتش داشت.

محمد محمدی گلپایگانی در این مراسم گفته بود: "ارتش باید تلاش بیشتری برای کسب رضایت آیت الله علی خامنه ای انجام دهد...کارهای انجام شده در سازمان عقیدتی سیاسی ارتش بسیار ارزشمند است اما هنوز هم کافی نیست."

درهمین حال محمد علی آل هاشم، نماینده جدید آیت الله خامنه ای همزمان با آغاز به کار در ارتش با تاکید بر اینکه قصد دارد "روحیه ایثار، شهادت و ایجاد بصیرت سیاسی كاركنان" ارتش را افزایش دهد اعلام کرد: "در ارتش فقط یك خط و جناح وجود دارد و آن خط و جناح فقط مسیر ولایت و رهبری است. ارتش باید در خدمت رهبری باشد".

درست چند روز پس از تغییر نماینده آیت الله خامنه ای در سازمان سیاسی ـ عقیدتی ارتش، دوتن از فرماندهان ارشد ارتش کشور نیز از کار خود برکنار شدند تا تغییر نماینده رهبر سرآغازی برای تغییر فرماندهان این نهاد نظامی و گامی در جهت جلب رضایت بیشتر وی از ارتش باشد.

درهمین ارتباط دو روز پس از این تغییر، بنا بر حکم فرمانده نیروی زمینی ارتش، سرتیپ محمد کاظم بیضاوی فرمانده ارتش در جنوب کشور و همچنین سرتیپ دوم حسینعلی مصوری فرمانده ارتش در غرب کشور از مقام خود برکنار شدند.

سرتیپ احمدرضا پوردستان، فرمانده نیروی زمینی ارتش در احکامی که پس از برکناری این دو فرمانده ارشد ارتش صادر کرد ابتدا سرتیپ دوم علی مهرابی از زیر دستان فرمانده سابق ارتش جنوب در لشکر 92 زرهی خوزستان را به جای وی منصوب کرد و سپس سرتیپ دوم منوچهر کاظمی را به فرماندهی ارشد ارتش غرب کشور به کار گمارد.



تغییر فرماندهان نیروی انتظامی

از سوی دیگر پیش از این تغییرات، برخی از فرماندهان نیروی انتظامی کشور در استانهای زنجان، قزوین، چهارمحال و بختیاری و مازندران از مقام خود برکنار شده بودند.

اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی همزمان با گسترش اعتراضات به نتیجه انتخابات در کشور، طی احکام مختلفی از میانه ی تیرماه فرماندهان این استانها را برکنار و اشخاص جدیدی را بجای آنها منصوب کرد.

او ابتدا سردار غلامحسین آقاگلزاده را از سمت خود برکنار و بجای او محسن حسن‌خانی را به عنوان فرمانده نیروی انتظامی استان زنجان منصوب کرد. سپس در حکم مشابهی سردار هدایتی را از سمت فرماندهی نیروی انتظامی قزوین برکنار و سرهنگ پاسدار "مسعود جعفری نسب" را به جای او منصوب کرد که این برکناری واکنش های فراوانی در این استان در پی داشت.

پس از آن، فرمانده نیروی انتظامی کشور و باجناق محمود احمدی نژاد در احکامی که در روزهای ابتدایی مهرماه صادر کرد به ترتیب سرهنگ پاسدار عبدالرضا آقاخانی را به عنوان فرمانده جدید انتظامی استان چهارمحال و بختیاری منصوب و در آخرین تغییر سردار توکلی را از سمت فرماندهی انتظامی استان مازندران برکنار و سرهنگ پاسدار مسکنی را به عنوان فرمانده جدید انتظامی این استان معرفی کرد.

این تغییرات در حالی انجام و در برخی موارد با واکنش مقامات و نمایندگان این استانها مواجه شده که فرمانده نیروی انتظامی پاسخی قانع کننده در این باره ارایه نکرده و تنها آنرا امری عادی خوانده و گفته است: "به طور طبیعی هر مسئولیتی یك دوره‌ای دارد یك زمانی آغاز می‌شود و یك زمانی به پایان می‌رسد."