کل نماهای صفحه

شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۸


در اوایل دهه 60 ،در یکی از شهرهای شمال، دختر 17 ساله­ای دستگیر و از
مواضع سیاسی و نظری خود دفاع می­کند. این دختر شوری از مقاومت و شجاعت را
در دادگاه­ها از خود نشان داده و هم­چنین با رئیس دادگاه به مباحثه
ایدئولوژیک می­پردازد. حاکم شرع در بی­دادگاه حکم اعدام را صادر می­کند و
چون اسلام اعدام دختران باکره را تائید نمی­کند. پاسداری قبل از اعدام به
صیغه خود در آورده و به این دختر تجاوزقانونی می­کند. در همین حین رئیس
دادگاه نظرش عوض شده و می­خواهد با این دختر 17 ساله به جر و بحث بپردازد
و او را به اصطلاح به راه راست هدایت کند. دختر زنده می­ماند و بعد از
مدتی متوجه تغییراتی در بدن خود می­شود. لباس­هایش به تن­اش تنگ می­شود و
حس می­کند که حامله است. بعد از قطعی شدن حاملگی­اش، او سعی می­کند در
ملاقات­ها، بدنش را از پدر و مادرش مخفی نگه دارد ولی خانواده­اش متوجه
می­شوند. رئیس دادگاه هم با دانستن این موضوع، مطرح می­کند تا به دنیا
آمدن بچه، به دختر جوان وقت می­دهد که فکر کند و ارشاد شود. دختر برای
چند ماه منتظر تولد فرزند خود و همچنین اعدام خود می­باشد، یعنی تا زاده
شدن طفل مادر حق حیات دارد! بعد از به دنیا آمدن فرزند، دختر جوان هم­
چنان روی مواضع خود باقی می­ماند و تیرباران می­شود.

با تلاش و گریه و زاری خانواده دختر زندانی و طرح این که شما که دخترمان
را از ما گرفتید، حداقل بچه­اش رابه ما بدهید، خانواده، کودک را از آن­ها
تحویل می­گیرند. بعد از مدتی مرد پاسداری با یک قواره پارچه و یک کله قند
و مقداری پول به خانه پدر و مادر دختر اعدام شده می­رود و با برخورد طلب­
کارانه و بد، می­گوید این­هم مهریه دخترتان است!

نمونه دیگر: مرد پاسداری با لباس شخصی به خانه یک دختر اعدامی می­رود و
برای خانواده او یک قواره پارچه و مقداری پول می­برد و می­گوید: این
مهریه دختر شما است، چهره پدر دختر اعدامی* با خنده­ای تلخ و با خشم در
جواب می­گوید، مگر دختر من در موقع اعدام راضی بود که به صیغه شما در آید
که برایمان پارچه و پول آوردید، ارزانی خودتان، شما به او تجاوز کردید!

*در سپتامبر 2006به مناسبت برگزاری سالگرد کشتار زندانیان سیاسی دهه 60
در دانمارک ، شرکت کننده مردی بعد از پایان سخنرانی ام در وقت استراحت
مورد ذکر شده را برایم به طور خصوصی بازگو کرد، از او خواهش کرده که خود
در قسمت بعدی برنامه مطرح کند، او خودداری کرد و گفت بیانش، هم­چنان
تابوست، چرا که همه خواهند فهمید در خانواده آن­ها این اتفاق افتاده است.
اگر این شخص بتواند بگوید این واقعه دردناک در چه سالی و در کجا اتفاق
افتاده است؟ کمک در جهت مستند سازی انجام داده است.

بعد از کشتار تابستان 67، خانواده­ها در اولین ملاقات­ها در مهر و آبان
همان سال به ما در بند 3 آسایشگاه زنان طبقه سوم زندان اوین، خبر تجاوز
زنان قبل از اعدام را دادند! خانواده­ها با حالتی مشوش و با اصطراب و
همدل با خانواده-های اعدامی خبر را به ما انتقال دادند و نگران شدید
وضعیت همگی ما بودند. باز از طریق ملاقات­ها خبر دار شدیم، مرد پاسداری
به خانه یک دختر اعدامی سال 67 رفته و گفته است: «من یک شب با دختر شما
بودم» و پولی به عنوان مهریه به آنان می­دهد. خانواده­ها تاکید بر تصمیم
فردی و مخفیانه این پاسدار، همراه با افشاگری بر علیه جمهوری اسلامی را
بازگو کردند و حالت رسمی و علنی از طرف زندان را نداشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر