کل نماهای صفحه

شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۸


کامران دانشجو وزیر علوم ;  هیچ دانشجویی به علت فعالیت های سیاسی از تحصیل محروم نشده است.

وزیر علوم با تاکید بر اینکه فضای آزاد سیاسی در ایران در هیچ جای دنیا به چشم نمی خورد گفت: فعالیت سیاسی در دانشگاهها باید طبق مقررات باشد و هیچ دانشجویی صرفا به علت فعالیت سیاسی از تحصیل باز نمانده است.
 کامران دانشجواظهار داشت:  فضای آزاد سیاسی در ایران در هیچ جای دنیا به چشم نمی خورد و مطمئنا آنچه باعث پویایی و حرکت می شود نقد است.
وی تصریح کرد: آزادی در چارچوب مقررات و در راستای منافع ملی و نظام اسلامی در هیچ نقطه کشور و به ویژه دانشگاهها ممنوع نبوده و در پرونده دانشجو ثبت نخواهد شد.
دانشجو فعالیت فرهنگی و سیاسی در دانشگاهها را عامل ایجاد نشاط دانست و تأکید کرد: منظور از آزادی دانشجو توهین به مقدسات و ایجاد هرج و مرج نبوده و چارچوب ویژه خود را دارد.
وی افزود: آزادی سیاسی در قالب هرج و مرج و بر اندازی نقد نیست و تنها نسخه تجویزی غرب به جوانان کشور ایران است.
وزیر علوم هوشیاری و آگاهی دانشجویان ایران را مثال زدنی خواند و ادامه داد: حرکت کردن در مسیر دشمن به هیچ وجه نقد نبوده و انتقادی که در چارچوب مقررات باشد اصلاح کشور را در پی خواهد داشت.
دانشجو در ادامه تأکید کرد: تاکنون هیچ دانشجویی به صرف فعالیت سیاسی از تحصیل باز نمانده و در برخورد با خطاهای دانشجویی تا جایی که در حوزه وزارت علوم باشد با مهربانی برخورد می شود.

( خبرگزاری هرانا )
به‌ به‌ ; مشکل شد ; دو تا
پیدا کنید پرتقال فروش را
پس این همه دانشجوی محروم از تحصیل به خاطر فعالیت سیاسی از کجا اومدن ؟

( جو میز وزارت حافظه آدم رو پاک میکنه ؛ تقصیر خودش نیست ؛هذیان میگه )
بدون شرح
 
فقط اندکی
 تفکر؛ تامل؛ تصمیم




با احترام برای تمامی خوانندگان گرامی‌

!!!!!!!!

لازم است یاد آوری است برخی‌ از اسناد و مدارک این وبلاگ طبق قانون کاملا انحصاری بوده و حق برداشت بدون مجوز نویسنده ممنوع میباشد !
در صورت استفاده بدون کسب مجوز و عدم ذکر نام منبع برابر قانون با استفاده کننده رفتار خواهد شد .

جمعه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۸

ریگی دستگیر اما چگونه

 بالاخره ریگی را فقط ایران دستگیر کرده یا با مشارکت دیگران



۴اسفند ۸۸ خبری روی خروجی تمام خبرگزاری‌ها رفت که عبد المالک ریگی سرکرده گروه جندلله در آسمان ایران زمین گیر شد - بلافاصله وزیر اطلاعات در یک گفتگوی خبری در تلویزیون ایران خبر از دستگیری این فرد توسط سیستم اطلاعاتی ایران خبر داد و عنوان کرد که هیچ سرویس اطلاعاتی دیگری در این دستگیری به ایران کمک نکرده است و این شاهکار اطلاعاتی دولت و سیستم امنیتی ایران است - اما سفیر پاکستان اعلام کرد که با همکاری سرویس اطلاعاتی پاکستان این دستگیری انجام شده و هر کسی‌ حرفی‌ زد - بالاخره این آدم فقط به دست سیستم اطلاعاتی ایران دستگیر شده یا دیگران هم در این دستگیری دست داشته اند و این کار فقط سیستم امنیتی ایران نیست ؟ خبر‌ها متفاوت هست - اما از قرار معلوم این فرد در پروازی که از دوبی به قرقیزستان در حرکت بوده پس از ورود به حریم هوایی ایران توسط چند جنگنده بمب افکن نیروی هوایی اسکورت شده و پس از اعلام اخطار به خلبان پرواز - این هواپیما را مجبور به فرود در فرودگاه بندر عباس کرده و پس از دستگیری عبد المالک ریگی به هواپیما اجازه پرواز مجدد داده اند - اما چیز جالبی‌ که باید به آن اشاره کرد این است که چطور و به فاصله چند ساعت پس از دستگیری این فرد که به گفته مقامات ایران از اهمیت خاصی‌ برخوردار است و میتواند اطلاعات ارزشمندی در رابطه با سرویسهای اطلاعاتی خارجی‌ که با او همکاری میکردهاند به سیستم امنیتی ایران بدهد فقط در چند ساعت پس از دستگیری او سیستم امنیتی ایران فیلم اعتراف این فرد را از رسانه‌های وابسته به دولت پخش می‌کند و این فرد آن چه که بوده و نبوده را هماند بلبل در مقابل دوربین میگوید که از چه کسانی‌ دستور میگرفته ؛ برای چه کسانی‌ کار میکرده ؛ از کجا تامین مالی‌ میشده ؛ با چه کسانی‌ در ارتباط بوده ؛و در تمام حرفهایش هم در هر ۳ جمله ۵ تا ۶ بار نام سازمانهای امنیتی آمریکا و اسرائیل را میاورد - این دقیقأ همان تکنیکی‌ است که وزارت اطلاعات تا کسی‌ را دستگیر می‌کند و از او برای شوی تلویزیونی میخواهد استفاده کند نام سازمانهای امنیتی این دو کشور حتما باید برده شود . من نمیدانم در این فرصت کم چطور این همه اعتراف از او گرفته شده ؛ تمام تحقیق‌ها صورت پذیرفته و در نهایت این فرد برای مصاحبه تلویزیونی آماده شده است ! این از همان کارهای وزارت اطلاعات ایران است که بدون معاینه برای بیمار نسخه می‌پیچد و در مورد تمام دستگیر شدگان این امر صدق می‌کند - ولی‌ در هر حال موضوع اصلی‌ اینجاست که بالاخره ایران تنهایی این کار کرده یا کشورهای دیگر هم در این موضوع دست دارند - و جالب است است اگر بتوان نوار اخطاری را که به خلبان پرواز از سوی نیروهای ایران اعلام شده بدست آورد آن وقت میتوان فهمید که برای مجبور کردن این خلبان به فرود در فرودگاه بندر عباس و دستگیری این فرد چه حرف‌هایی‌ به او زده شده و این بیچاره هم مجبور به فرود شده است - چون بر اساس قوانین بین المللی پروازی باید مقدمات بسیار زیادی طی‌ شود تا بتوان یک هواپیمای مسافر بری را در زمان صلح از مسیر پروازی منحرف کرده و مجبور به فرود اظطراری کنند آن هم در شرایطی که این هواپیما کاملا سالم بوده و نقص فنی‌ حاد هم برای فرود اظطراری برای نجات جان مسافرین نداشته است - احتمالا در آینده‌ای نه چندان دور از طرف احمدی نژاد به خلبان این پرواز که ریگی در آن دستگیر شده نشان شجاعت دولت ایران هم داده میشود!!!!

پنجشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۸

۲۰۱۰/۰۳/۰۷  - لندن - تجمع اعتراض آمیز در جلوی منزل نخست وزیر انگلستان

ساعت ۳۰/۱۵ - ۰۰/۱۸
ساعتی‌ پیش از طریق یکی‌ از دوستان پناهنده در حال دیپورت در کشور انگلستان خبر دار شدم که:  قرار است در پی‌ اعتراض به گسترش خشونت و بد رفتاری و دیپورت پناهجویان ایرانی توسط اداره مهاجرت و دولت انگلستان در روز ۷ مارچ در جلوی منزل نخست وزیر انگلستان ساعت ۳۰/۱۵ - ۰۰/۱۸ تجمعی در اعتراض به این نوع رفتار برگزار شود . از همه ایرانیان مقیم لندن دعوت میشود در راستای حمایت از هموطنان خود و اعتراض به این نوع رفتار- عزیزان پناهجو و پناهنده را تنها نگذاشته و هم صدا با فریاد آزادی خواهی این عزیزان ; در هر چه بهتر و با شکوه تر بودن این اعتراض و تجمع در جلوی منزل نخست وزیر انگلستان حضوری پر رنگ داشته و صدای اعتراض خود را به گوش دولت انگلستان برسانند .
اخبار این تجمع را از این وبلاگ و پیوند زیر دنبال کنید .

 
***********************************
Iranian demonstration in front of the house of Prime Minister in London
 

In front of the house of Prime Minister in London : inhumane treatment of immigration of British government to innocent Iranian people and sending them to death

Number 10_ Dawning street _ london _ prime Minister House

3/30_6 pm
7th March 2010

رنگ و ننگ

( نامه ای از فرهاد وکیلی زندانی سیاسی محکوم به اعدام )
 دردهای من گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست. از درد مردم زمانه است.
به نام آزادی

دوره میکنم گذشتهایم را وفقط گذشته و پس از گذشت حدود دو سال از دوران حبس مجددأ توفیق یافتم به بند پر رمز و راز وزارت اطلاعات (۲۰۹) باز گردم . همزبان با زدن چشم بند یک بوی تند که بر خلاف بوی ماندگی

 که همیشه در قسمتهای مختلف این ساختمان وجود داشت مشامم را آزار می داد.خاطرات گذشته ازین مکان نا میمون برایم بسیار دردناک بود.این نقطه از خاک ایران همچون دیگر نقاطی که خواهر خوانده ۲۰۹می باشند.
 به وسیله افرادی با تفکرات خاص بر اساس سایه یک ایدئولوژی شکل گرفته کنترل میشود.یاد اولین روزهای انتقالم به۲۰۹  را زنده میکرد.زمانی که پس از تحمل سخت ترین اعمال غیر انسانی اداره اطلاعات در سنندج برای تشدید فشار باینجا منتقل شدم.با افرادی به عنوان کارشناس روبه رو شده وآنان پرونده پر افتخار خود را که حکایت از سالها بازجوییهایشان بود را برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر برای من تعریف کرده تا من باور کنم در این مکان هیچ کس نمیتواند چیزی را برای خود نگه دارد .
روزها وهفته ها وماهها تحمل سلول انفرادی، فشار همیشگی بازجویی و بی خبری از خانواده ودنیای بیرون از زندان فرصتی را برایم خلق کرد تا بتوانم بر خود وآنچه ایدال وآرمانم بود فکر کنم.من باور کرده ام که گاهی اوقات سکوت تأثیری را خواهد داشت که بسیاری از میتینگها وتجمع ها و تحریر مقالات احساسی نمیتوانند آنگونه تأثیری را داشته باشند. در طول مدت زندان بارها خواستم بنویسم و بارها نوشتم .ابتدا نوشتن سخت بود ودر نهایت از آنچه که صفحه کاغذ را سیاه کرده بود .احساس رضایت نمی شد همیشه میدانستم در این نوشتن ها چیزی کم است آن هم یک مورد بسیار اساسی بود .من باید به آنچه میگفتم و مینوشتم خود ایمان داشته باشم که در غیر اینصورت خود را فردی سست عنصر وخائن به تمامی ارزشها میدانستم .
بازگشت مجدد به ۲۰۹و برخورد با تاکتیک جدید بازجوها ی پرونده ام این شائبه را در من ایجاد کرد که بسیاری چیزها تغییر کرده. این بار من و بازجو رو در روی هم بودیم ، اینبارچشم بند وجود نداشت و بازجو از آینکه من او را ببینم و بر اساس یک شرایط نسبتأ عادلانه تر با او وارد بحث شوم نمی ترسید.حتی وضعیت ظاهری و شخصیتی کارشناس (همان بازجو) تغییر کرده بود.اینبار طرف مقابل من فردی بود اهل مطالعه وباسواد . شاید کرارأ به این نتیجه رسیدم که در ادعاهای او چاشنی ریا ودروغ وجود دارد.اما حتمأ شرایطی ایجاد شده که کارشناسی که قبلأ از موضع قدرت با من برخورد میکرد و چیزی جز توهین وتحقیر نمی دانست اینبار با احترام با من برخورد میکرد .حتی اگر این برخورد یک نوع تاکتیک باشد.
این رفتار باعث میشد که احساس کنم طرفین درک درستی از همدیگر نداشته و فقط در چهار چوب تعصبات وزمینه های قبلی با هم بر خورد کرده ایم . سیستم مرا یک عنصر ضد آسایش ومخل امنیت خود میدانست که در هیچ شرایطی حاضربه تمکین در مقابل او نمی باشم .به گمان اومن هیچ حقی نداشته و فقط باید ثناگوی او باشم .که میتوانم در سایه قدرت حکومتش به زندگی خود ادامه دهم به گمان او اعتیاد یک پدیده اجتماعی است که وجودش در جامعه اجتناب ناپذیراست.
دزدی جزئی خصایص انسانی.پستی وانحطاط اخلاقی لازمه حکومت و سرکوب.زندان و اعدام لازمه قانون است وبه باور من حکومت به معنی ایدئولوژی بود که جز خود و مقاصد صاحبان قدرت چیزی را بر نمی تافت وامکان تغییر را در هیچ شرایطی ممکن نمی دید. روزها میگذشت و من در تردید بین سلول واطاق بازجویی و هر روز آن بویی که روز اول برایم تازگی داشت بیشتر میشد.
بعد از چندین جلسه; بازجویی که احساس میکرد توانسته برخلاف دیگر همکاران خود ارتباط نزدیکی را با من برقرارکند، خواسته اصلی خود را مطرح کرد. " درخواست عفو" او اصرار داشت برای من که باید به جرم داشتن اعتقادات و باورهای خاص اعدام شوم، تنها یک راه نجات وجود دارد و آن هم درخواست عفو از سوی من خطاب به مسئولین حکومت ایران. تیم جدید بازجویی اذعان داشت که دستگاه امنیتی بر خلاف واقعیت و طی یک پروسه کاملا سیاسی باتحت فشار قرار دادن سیستم قضایی ایران اقدام به صدورحکم اعدام نموده واکنون تنها راه نجات و در جهت جبران خطای آنان تقاضای عفومن است. البته این ازخصیصه های حکومتهای خودکامه است که هیچوقت حاضر به قبول اشتباهات و خطاهای خودنیست. آنها از من میخواستند که گذشته خود را حاشا کنم.
بله بسیار ساده. توقع این بود که من با امضای برگه عفوبه هرآنچه داشتم پشت پا بزنم. به من میگفتند هیچ چیز به خودی خود حقیقت ندارد و فقط با فرمان آنان هر چیزی را میتوان به حقیقت تبدیل کرد. از من میخواستند انسانی باشم عاری ازهرگونه اراده ومقاومت اخلاقی وهویت اجتماعی و تاریخی. تمام سعی خود را کردند به من هنر فراموشی تاریخی را بیاموزند.هنر فراموش کردن سالها ظلم و تعدی و جنایت را نسبت به یک ملت.هنر فراموشی نسبت به تمامی جنایتهایی که درسالهای حکومتشان تحت نام دین وملت وامنیت کشور و دیگر شعارهای دهان پرکن و توجیه کننده جنایتهایشان برملت ایران وعلی الخصوص ملت کرد روا داشتند.هنر به بایگانی سپردن آنچه را که برمن و خوانواده ام روا داشتند.آنها اصرار داشتند آنچه که امروز اتفاق می افتد حقیقت است و آنها رهبران و مالکان گذشته اند، و اصرار من برگذشته ام بی اساس است.

پیش از شما، بسان شما بی شمارها  با تار عنکبوت نوشتند روی باد  که این دولت خجسته جاوید و زنده باد .

روزها ،هفته ها و ماه ها طول کشید تا آنان باورکردند که من نمی خواهم بودن خود را از طریق رابطه باحاکمان تعریف کنم. من با توسل به گذشته خود وهویت تاریخی ملتم به نوبه خود و درحد توانم به زورگویان ومستبدان اعلام کردم که این هدف شما به غایت دست نیافتنی است ، ودرهر فرصتی درجهت احقاق حق خود گام برخواهم داشت و این شیوه جدید حکومتها را چه در ایران و چه در دیگر حکومتهای حق توتالیتر و پوپولیسم که میخواهند تمامی مفاهیم وتعاریف انسانی را در قالب سیاست تعریف کرده و واقعیت های انسانی یک ملت را درمایه ایسم ها به رنگ تبلیغی درآورده و با استفاده از ابزارهای خود شعار دموکراسی و تلاش در جهت تثبیت حق ملتم را سر دهند و با استفاده از نمادهای تاریخ ملتهای تحت ستم همچون ملت کرد و استفاده ابزاری از احساسات میهنی به عنوان یک سلاح ایدئولوژیک مینگرند را دیگرتاب نخواهم آورد و اطمینان دارم، درخواست عفو وبخشش در مقابل جرم نکرده چیزی جز واقعیت از من نخواهد ساخت که این جز ندامت و پشیمانی ارمغانی را برایم در بر ندارد و امروز پس از تحمل سالهاحبس وشکنجه وبا باوربه حقیقتی که طی این سالها به آن رسیده ام، ایمان دارم که جز مقاومت ومقاومت ومقاومت راه دیگری وجود ندارد. وبه یقین دریافتم که متولیان وحاکمان امروز وکسانی که برمسند قدرت تکیه زده اندبرای بدست آوردن آنچه که میخواهند راهی جز توسل به زور،خشونت وآدمکشی نمی دانند. وحالا که آدمهای کم هوش، بی کفایت وتجاوزگر قشر برگزیده را تشکیل داده اند حتم بدانید که تمامی دمل ها سرباز خواهندکرد. و بدانید کسانی که با زبان خشونت پرورش یافته اند زبان دیگری رانمی فهمند وهر ضعف و مسامحه ای برقدرت جانیان می افزاید .وابزار قدرت با قدرتی با حق ویژه تبدیل می شود که مشروعیت خود را از سرکوب توده ها وخشونت اعمال شده بر جامعه می گیرد . در آخرین روزهایی که بازجوی دگراندیش مرا از اتاق بازجویی خارج وبه طرف سلولم هدایت میکرد ، باز هم آن بو که در این مدت آزارم داده بود به مشامم رسید . اما این بار واضح تر . تا جایی که فهمیدم عده ای که ازچشمان من پنهان هستند مشغول رنگ زدن دیوارهای زندان بودند. آنها دیوارهای گردگرفته را رنگ میزدند ودر زیر این گرد صدای ضجه وناله هزاران انسانی است که پنهان مانده ،ترس هایشان ، آرزوهای قبل از مرگشان، تنهایشان، برای رحم و شفقت شکنجه گران. درخواست هایشان، اعتراف هایشان وداستانهایی که برای بازجوهایشان تعریف کرده اند.
آری تراژدی یک ملت اینجا پنهان است.

بله،بویی که در این مدت آزارم داده بود، بوی رنگ بود و من از اینکه آن بو را تشخیص داده بودم خوشحال بودم خوشحال

دردهای من

گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست

از درد مردم زمانه است

چهارشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۸

شنیدن خبری در یک روز
(( آنها ..... مردند ))

مطلبی را نوشتم با عنوان کمک به پناهندگان در حال دیپورت از کشور انگلستان و در آن مطلب به اسامی دو تن‌ از این افراد اشاره کرده و لینک‌های ارتباطی آنان را نیز در پی‌ نوشت قرار دادم . چند نفر هم زحمت کشیده و با این افراد علی‌ الخصوص ارسلان ساسانی پور تماس گرفته بودند . دستتان درد نکند . سپاس فراوان . اما به خدا همه چیز پول نیست . این درست است که در جامعه امروزی ما حرف اول را پول میزند اما پس کجاست وطن دوستی‌ . آیا واقعا کسی‌ نیست به این افراد کمک کند ؛ اگر این افراد از قدرت مالی‌ برخوردار بودند که دست بدامان کمک من و شما نمیشدند ؛ آیا واقعا حمایت از انسانی که در حال دست و پنجه نرم کردن با هزار مشکل است و در آرزوی یک زندگی‌ بدون ترس از دیپورت است برای من و شما که هموطن او هستیم اینقدر بی‌ تفاوت است ؟ حاشا و کلا که نباید اینگونه باشد ؛ ارسلان ساسانی پور و بیتا قایدی و چندین نفر دیگر در آستانه دیپورت هستند و متاسفانه تا به حال هر کسی‌ با آنان تماس داشته عنوان کرده برای انجام کارشان بایستی پول پرداخت کنند و تا کنون کسی‌ حاضر نشده بخاطر انسان دوستی‌ به آنان کمک کند ؛ براستی چرا ؟ مگر من و تو ایرانی نیستم ؟ براستی چرا ؟ یعنی جان انسانها بخاطر نداشتن باید در معرض خطر باشد ؟ هیچ فکر کرده آیم اگر اینها به ایران دیپورت شوند چه فاجعه‌ای در انتظارشان هست ؟ ترسم از دیپورت اینهاست و شنیدن خبری در یک روز که ((( آنها مردند ))) آن زمان با وجدان خود چه کنیم ؟
کیهان پیشتاز سرپوش گذاری بر جنایات اخیر است

چرا مظلومیت انقلاب باعث شده تا از کشته شدگان حوادث اخیر در ایران سخنی گفته نشود

سردار جعفري با ارايه گزارشي از شيوه هاي منافقين و دشمنان خارجي براي تبليغات گسترده درباره كشته شدگان گفت
مظلوميت انقلاب در اين قضيه آن قدر عميق است كه هنوز هم نمي خواهد از شهداي مردمي و بسيجي اين فتنه اخير سخن گويد.

( قسمتی‌ از گفته‌های فرمانده سپاه که در کیهان چاپ شده است )

گزارش فرمانده كل سپاه از حوادث پس از انتخابات در مجلس خبرگان

فرمانده سپاه پاسداران  به عنوان مهمان مدعو در سومين جلسه هفتمين اجلاس رسمي دوره چهارم مجلس خبرگان، گزارشي از اوضاع جاري كشور ارائه كرد.

سردار سرلشكر محمدعلي جعفري ضمن اشاره به عوامل و ريشه هاي حوادث پس ازانتخابات، گفت: توان يك ملت براي حفظ ارزش ها در مقابل تهديدات را مي توان «امنيت ملي» ناميد.

وي مردم را اساس امنيت ملي در طول ۳۰ سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي دانست و گفت: حضور مردم در ۲۲ بهمن امسال دليل اين مدعاست.!!!!!!

سردار جعفري حفظ محتواي نظام اسلامي را مهمترين ارزش براي مردم ايران اسلامي دانست و با اشاره به بيانات مقام معظم رهبري اظهار كرد: اگر به محتوا و اصول توجه نشود، شايد در زير پوست نظام تغييرات تدريجي ايجاد شود.

فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي عدالت خواهي، استقلال و آزادي، استكبار ستيزي، منفعل نشدن، مردم گرايي، مستضعف نوازي و پرهيز از اشرافي گري را اصول و مباني انقلاب اسلامي در نگاه مقام معظم رهبري برشمرد و خاطرنشان كرد: علت دشمني خيلي ها پافشاري هاي نظام بر اين اصول است.

وي پايبندي مردم به اصول و ارزش ها را مايه دلگرمي مسئولان و نيروهاي نظامي و انتظامي در برخورد با مسائل دانست و گفت: مردم در برخورد با فتنه گران بسيار جدي بودند تا در قالب دفاع از نظام هم اصول و ارزش ها مخدوش نشود.

وي ضدانقلابيون، تكنوكرات ها و تجديدنظرطلب ها را از جمله سه جريان مخالف ارزش هاي اصيل، ارگان هاي انقلابي و اصل ولايت فقيه ذكر كرد و افزود: عبور از قانون، تضعيف جايگاه ولايت فقيه و استحاله انقلاب اسلامي جزو ترفندهاي گروه فتنه از قبل از انتخابات و وقايع پس از آن بود.
اقتصاد ایران به کجا میرود
۴۸ هزار میلیارد تومان در جیب ۳۰۰ نفر

وقتی‌ روزنامه کیهان که هوادار سر سخت نظام و با مدیر مسئولی شخصی‌ بنام حسین شریعتمداری که اوضاع و احوالش بر همگان واضح و آشکار است در پی‌ چاپ مطلبی با عنوان ۴۸ هزار میلیارد تومان در جیب ۳۰۰ نفر از افراد حقیقی‌ و حقوقی است اقدام به افشا گری اقتصادی کرده و به نکات جالبی‌ اشاره کرده و آن اینکه فقط یک فقره وام ۲۱۱ میلیارد تومانی به یک نفر توسط بانک ملی‌ داده شده و آیا این پول قابل برگشت هست یا نه نوشته است ( این مبلغ مشکوک الوصول است ) در هر حال نظام اقتصادی ایران به کجا میرود معلوم نیست; اما چیزی که از ماجرا پیداست این است که در مورد این گونه بحرانهای اقتصادی در کشور حالا دیگر صدای روزنامه کیهان هم در آمده است .!!! مدتی‌ است که رئیس جمهور ایران میگوید میخواهد اسامی مفسدان اقتصادی و آنانی‌ که از رانت خواری به جایی‌ رسیده اند را افشاکند اما هنوز وقت آن نرسیده و اعلام این اسامی هر روز به روز دیگر موکول میشود . وقتی‌ ۴۸ هزار میلیارد تومان فقط در جیب ۳۰۰ نفر است ناگفته پیداست که این ۳۰۰ نفر چه کسانی‌ هستند ؛ که هیچ وقت هم اسامی آنها منتشر نخواهد شد . مگر میشود ۲۱۱ میلیارد تومان وام به یک نفر بدهند ؟! کسی‌ که این وام را می‌گیرد بدون وصل بودن به حکومت که نمیتواند این چنین مبلغی را از چرخه بانکی‌ و پولی خارج کند .  پس در نتیجه اراجیف احمدی نژاد هم مبنی بر افشای اسامی را باید به سطل آشغال انداخت . چون هیچ وقت نمیتواند این اسامی را افشا کند مگر در زمان افشا کردن یک عده دیگر را قربانی کند والا اینکه اصل اسامی منتشر شود هرگز چنین امری امکان پذیر نخواهد بود . در هر حال مثل ضرب المثل ( هر دم از این باغ بری می‌رسد ) فقط باید نشست و تماشا کرد که چه زمانی‌ و هر از گاهی‌ از این دست خبر‌ها فقط شنیده شود و هیچ کس هم در دولت کریمه بدنبال اصل ماجرا نیست و فقط حرف آن شنیده میشود . همانطور که تا الان شاهد بودیم

سه‌شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۸


به طرف اردوغان هم کفش پرتاب شد
 
پلیس اسپانیا می گوید فردی را به دلیل پرتاب کفش به سوی رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه بازداشت کرده است.
آقای اردوغان که به اسپانیا سفر کرده، در شهر سویل در جنوب این کشور جایزه ای را دریافت کرد و پس از خروج از محل برگزاری مراسم، هدف قرار گرفت اما کفش از بالای سفر او رد شد و به ماشین برخورد کرد.
پلیس اسپانیا فرد پرتاب کننده کفش را تبعه سوریه معرفی کرده است. یک رادیویی محلی اسپانیا گفته است این فرد هنگام پرتاب کفش، به اسپانیایی فریاد "زنده باد کردستان" سر داده است.

دلم خنک شد دستش درد نکنه هر کی‌ این کار رو کرده .
 این به تلافی جنایتهای اردوغان که به سر بچه‌های پناهنده ایرانی تو ترکیه میاره
 اما حیف نخورد بهش
 انشالله دفعه بعد



آیا کسی‌ هست.....

مطلبی منتشر کرده بودم در خصوص نحوه برخورد دولت انگلستان با پناهجویان و پناهندگان ایرانی و مشکل دیپورت که تمام این پناهندگان و پناهجویان را بی‌ یک مشکل بزرگ ذهنی‌ درگیر کرده است . و از تمام افرادی که در این مورد دارای مدراک مستند بودند یاری خواستم ؛ از روز گذشته مطالب بسیاری به دست من رسیده است ولی‌ ۲ مورد از این مطالب دارای اهمیّت بسیاری بودند و لازم دانستم آن را منتشر کرده و از این طریق در مورد کمک به این عزیزان از تمام ایرانی‌ دوستان کمک بخواهم که هر کسی‌ میتواند در مورد کمک به عدم دیپورت این افراد اقدام کند و مکاتبه داشته باشد .


مورد اول -  مربوط به فردی است به نام ارسلان ساسانی پور کارمند سابق وزارت نفت که در حال دیپورت به ایران است و پس از گذشت نزدیک به ۳ سال اقامت در کشور انگلستان و ارائه درخواست پناهندگی به دولت انگلیس در حال دیپورت به ایران است و به ایشان به صورت کتبی‌ ابلاغ شده که باید خاک کشور انگلیس را ترک کند که ؛ ایشان حتی در یک نوبت به زندان هم برده شده و در صورت دیپورت به ایران با توجه به شغلش که در ایران داشته است با مشکل بسیار بزرگی‌ مواجه میشود و دولت انگلیس اصلا به این مورد توجه نداشته است و به ایشان نامه ترک خاک و دیپورت ابلاغ کرده است . این فرد در حال حاضر در لندن داری زندگی‌ زیر زمینی‌ است و از زمان ابلاغ نامه دیپورت از محل اصلی‌ زندگی‌ خود خارج شده و کاملا سرگردان است . تنها راه کمک به این فرد از طریق وکیل است و متاسفانه ایشان به دلیل عدم تمکن مالی‌ قادر به استخدام وکیل نیست ؛ ایشان میتواند با استخدام وکیل و ارجأع پرونده‌اش به دادگاه اروپا از خطر دیپورت نجات پیدا کند .

( آیا کسی‌ هست تا دستان یخ کرده از ستم ارسلان را به محبتی گرم کند )




مورد دوم -  در خصوص خانمی بنام بیتا قایدی است . این زن در حال حاضر در زندان است براای انجام کارهای نهایی دیپورت به ایران و ۲ هفته است که در اعتصاب غذا بسر میبرد. در مورد این زن هیچ چیز نمیگویم فقط متنی را به زبان انگلیسی منتشر می‌کنم به همراه عکس این زن ولینک های مربوط به آن ؛ این متن خود هزار کتاب است .

از تمام انسانهای آزاده میخواهم اگر امکان کمک به این افراد را دارند هر چه زودتر اقدام کنند

(آیا کسی‌ هست تا اشک را از چشمان بیتا پاک کند)
Yesterday, we published the deportation alert of Bita Ghaedi, an Iranian woman who fled to the UK after
experiencing domestic violence at the hands of her own family. On her arrival to the UK, British authorities arrested her, held her at Holloway women s prison for 45 days and placed her into the UK Immigration system while they assessed her application for refuge in the UK. Bita was also held twice at Yarls Wood detention center while officials determined the validity of her case.
Today we publish, in her own words, the personal account of Bita's flight to the UK from a miserable life in Iran.
“I grew up in a patriarchy. It was even hard to talk to my father...and my mum as there was not any rights for females.”
“I grew up in a very traditional family from the Lorestan region of Iran. Who followed ‘Ashire’ customs which are particularly repressive towards women. I was always seeing how my mother was beaten barbarous by my father and it was most painful things. I was witnesses and I still see them in my nightmares.”
“I study in a country that I was temporary [banned] from school just because of having a Turkish singer photo without Hejab. And was not given permission to enter in my class as my hair was not covered properly or because of wearing white socks in a girl’s school. I grew up in this regretful situation and was not permitted to go to university after I finished high school by my father.”
After two years post school education, and considerable personal introspection and parental control, Bita had finally convinced her father to concede and allow her to study at university. She continues..
“My biggest wishes came true as my father allowed me to study in university. I was very happy [at] being in a different part of the world...I was very excited that I could do something I wished to for the first time.”
In May 1997, the cleric Mohammad Khatami, won the Iranian Presidential election with 70% of the vote. The election was considered to be a turning point in Iranian history as almost 80% of the entire Iranian electorate had voted, many of whom were first time young voters and women. This has been attributed to Mr Khatami's 'reformist' agenda where he had pledged to include more Iranians in the decision-making process, to strengthen the rule of law and make further attempts to inject democratic principles into the Iranian clerical system.
“There was a strange anxiety and excitement feeling which I had never seen in my life and it was more after Mr. Khatami candidate himself. Every where and every time the students were talking and arguing about political situation and future and I try to join them and learn as far as my limitation allow me to . The center of political activity and activities was in Tehran university student dormitory that I was taken there once by one off my friend Ms Mojgan M. She was very pretty, attractive and intellectual who new about everything and it was very interesting for to have her as a real friend.”
“Later she told me her brother was killed in 1988 after seven years imprisoned. He was a supporter of Mujahedeen(PMOI). I had heard about PMOI from one off my uncle, but she told me all their background and their movement.”
“Although she was very careful about her connection and it was not an unforeseen event to oppress the student and the opponents of government by revolutionary guards but I did not seen her after 18th Tir.”
On July 9th 1999, students at Tehran University held demonstrations (18th Tir crisis) in protest at the closing of the Salem Newspaper. Within days, the protests had spread throughout Iran and onto the international stage. The protests ended violently with a reported death and scores of injuries. The 18th Tir crisis marked a turning point in Iran and is widely credited with being the largest protests in Iran since the 1979 uprising.
After University, Bita returned to her family.
“My best times of my life passed very quick and I was not allowed by my father to study any more as he believe it is more than enough for me to [graduate from] university and it was time to get [married] but I did not to do that at the time.”
“Later [my father] arrange for me to teach in a girls school after my mum and me insist a lot on that. And then after about one year I was offered a good job in a private computer institute as a computer trainer, I did not to miss that opportunity and I arranged to be there among my hours in school and did not let my father and my brother know about that. I had to train government employees how to use computer in their jobs. I met Mr. Hamid Saedi there.”
“In the beginning he was just my student but it change to a normal friendship, he was the first man I could speak to freely in my circle limit of my relation.”
“Soon he became my best friend at the time, and was the only person I felt peace and relax with him. We were very happy and I started to enjoy and found the life was beautiful as well but it did not take more than one year after I found out he was not single as he had told me before and it crashed me and lost my belief in men and everybody.”
“It was very difficult time for me, I could not to stop blaming myself and I could not forget or forgive. I could not do anything except crying and crying. I was swearing, cursed and even beaten by my father and my brother that[s] why I cried and why I did not go to the school.”
“As there was a [continuous] pressure from my family to get marry, my dad would treat me and offend me saying that I must having relationship because I went out to work. Nobody supported me to choose whom I wanted to marry and just wanted to get rid of me and show the family that marriage material and there was nothing wrong with me. And they would never accept that I wanted to get to know the person I was to marry. They never thought there was not any right for me to have any [communication] with proposers or to ask my opinion and the other relative suitors who knew each did not [want] to marry me because of my father’s bad temper”
“It did not take time not to resist on my father insist to get marry with an old rich friend of my father. I wanted to [distance myself] from my father and my brother and sure they wanted to get rid of me.”
“I moved to a beautiful well designed apartment which was filled with antique, expensive furniture’s. He was an influential, fanatic and frustrated man who [believed] he could do whatever he wanted and everything he wished to.”
“He said that I was the most difficult THINGS he wished to have for long time. All the time he used some excuse on my request of registration our marriage and at last he said I wanted to be his official wife just because of his money.”
“He just was normal, happy and playful when he was high smoking opium”
“It was nightmare again, I lived in another hell and I could not do anything and there was nowhere to escape or even to hide. Simply my relationship with Mr. Saedi start again [and] I did know that it was mistake and wrong , I did not think about anything in that situation, I just wanted to talk to someone who can understand me.”
“Often, young [couples are] controlled and checked by the revolutionary guards in the public places so if there was nobody in his flat we prefer to go there but the last time his wife came back unexpectedly I and Mr. Saedi ran away [but] my mobile phone has been left. There was no chance for neither me nor Mr. Saedi to get back to our homes.”
“We ran away, hide and decided to escape from Iran to a safe place.”
At this point Bita and Mr Saedi flee Iran and begin traveling outside of Iran, eventually arriving in the UK.
“We thought that we arrived to a safe place but we were arrested and had taken to prison for 45 days with criminals. [They] hated Mr. Saedi. I [believe] it was his fault I had very bad time as I was not able to eat. I've been regretted since then little by little I missed my mum and my sister. Soon after I was told the [law] had been changed and I [was] released.”
Bita was held at Holloway prison for 45 days while Immigration officials assess her case for asylum in the UK. Due to a change in legislation she was released under bail conditions and a condition she reside at a designated address until her case can be discharged.
“I stayed with a friend of mine who lived in London and wait for Mr. Saedi as my solicitor [instructed me]. I did not want to do that. And there I met Mohsen Zadshir for the first time in end of November 2006. Mohsen was an asylum seeker himself and had been in prison for about 12 years as a political prisoner [in Iran], where he endured harsh torture. We realized that he had gotten to know my uncle in the same prison in Iran. After my difficult escape from Iran, I had faced many problems which caused some psychological problems for me and added to my difficult life. Mohsen who had himself had a difficult life [helped me]. He was a member of PMOI (the Mujahedeen Organization of Iran), the main opposition of Iranian regime. As he had a lot in common our relation grew fonder and we became closer.”
“Mr. Saedi and I were accommodated [in] a two bedroom flat in Rotherham by NASS (National Asylum Support Service). I did not want to live with Mr. Saedi but I had to. However, I spend most of time with Mohsen and more or less live together.”
Here, Bita recounts the breakdown of her relationship with Mr Saedi and how the relentless stress she has been exposed to begins to effect her health.
“In unknown apprehension situation and in a strange country I felt exotic and alone so need to take sleeping tablets and soon I was sent to a psychologist by my GP and had taken anti depressing tablet and had been treatment for about one year.”
“Living with my case mate, Mr. Saedi, made my life more difficult and unbearable. So I decided to stay in London more and just went to Rotherham to visit my psychologist, in fact I lived with Mohsen. He offered me to get religious marriage after few mounts off knowing each other and I accept it.”
"Do not forget your future is in my hands and I can destroy it" Mr. Saedi repeated all the time specially when ever I wanted to go London.”
“My case was refused by Home Office in Sep 2007 and unfortunately refused by Court as well in Oct same year. I was very disappointed and thought I would be sent to Iran I [took] all my tablet to kill myself but I found myself in hospital while Mohsen was there distressed and worried. I was kept in hospital for one [month] and he came to visit me most of the time.”
“I was permitted to leave the hospital after I was told I should not be alone and Mohsen [looked after] me so I moved to London and have lived together since Jan 2008.”
“We [tried] hard to get marry and talked to different solicitor but we had been disappointed by all. I was very worry and scared, all the time I felt what would happen if I was sent to Iran. I have not been able not to think about that and my trepidation increased and increased and I could feel the same in Mohsen as well as [me].”
“It is frightful to live in Iran for female, there is not any law, organization or community which wants or can support them and it is nightmare for me to think about my father, brother, and my husband as well. I am pretty sure it is benevolent, advisable and godly for them to kill me if I won’t be arrested.”
Since living in the UK, Bita has been involved with the PMOI through UK activist networks and has sought out those who have been familiar to her in the past through her associations at University.
In July 2009, Iraqi security forces attacked fellow pro-democracy Iranians living at the PMOI enclave at Ashraf city in Northern Iraq. The operation led directly to the deaths of eleven and as many as 500 injured. The operation failed but Iraqi commanders left with 36 key people arrested. The 36 were detained by the Iraqi's in harsh conditions and under sever duress. In London, Bita and other Pro-democracy campaigners of the PMOI, carried out sympathy hunger strikes outside the US embassy in London's Grosvenor Square. After 72 days, the Iraqi's were forced to release the 36 and were forced to withdraw their forces.
In the later part of 2009, the Iranian regime began experiencing severe disruption within Iran as ordinary Iranians lost their fear of the regime and begun organising protests against the June 2009 re-election of Mahmoud Ahmadinejad, an election widely considered to be fraudulent by many Iranians.
As a result, the Iranian Mullahs have persistently claimed the PMOI are behind the protests and have routinely stated they consider the PMOI to be enemies of the Iranian clerical regime. Under various acts of special legislation passed by the Iranian legislature, those who are engaged in the protests are arrested under the proscribed crime of 'Mohareb' (fighting against God). The proscription is indiscriminate and has led to the public execution of two men, while a further nine are awaiting their own executions. The two men publicly executed in the last few days were members of a group called the Anjoman-e Padeshahi-e Iran (API), a banned group within Iran advocating the restoration of the Iranian Monarchy.
Bita has now been told by the UK Border Agency and Immigration Service that her application to remain in the UK is 'without merit' and have notified her that she may be removed at any time back to Iran at a time when the Iranian regime are under chronic pressure to score points against the PMOI. In recent weeks the Iranian regime have accused Britain of “fomenting the post-election turmoil that has shaken it“ (Independent, UK 18th January 2010) and of deserving a "punch in the mouth" (Independent UK 30th December 2009). While some commentators in the British media have claimed that this is nothing new, the pressure on the Iranian regime is very new, and not lost on those who hold the reigns of power in Iran.
On February 11th, the Iranian regime will hold celebrations of the anniversary of the toppling of the regime of the Shah of Iran and the beginning of the religious regime of the clerical Mullahs. The celebration will be directly confronted by ordinary Iranians who have reached the end of the road with their tolerance of religious hardline legislation, corruption, fraud, persecution and religious diktat handed down to the people from clerics. Above all, they are sickened at seeing those engaged in protests as a dialogue device with its government for the things they want and need, being met with arbitrary imprisonment...and the hangman's noose.
Please sign the petition to help Bita remain in the UK here,




Terence Bunch



دوشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۸


محمود ‌احمدي ‌نژاد درديدارفرماندهان ‌قرارگاه ‌خاتم‌الانبياء


محمود ‌احمدي‌نژاد عصر امروز (دوشنبه) در ديدار فرماندهان و مديران قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با تبريك بيستمين سالروز تاسيس اين قرارگاه، گفت: يكي از تصميمات بزرگ، شجاعانه و تعيين‌كننده‌اي كه در طول انقلاب اسلامي اتخاذ شده است، تاسيس قرارگاه سازندگي است.

 ( راست میگه خوب . از کدوم منبع میتونستن این همه پول به جیب بزنن )

                                            ( سرتیپ پاسدار ستاد رستم قاسمی رییس قرار گاه سازندگی خاتم الا نبیا )
حادثه عجیب در وزارت آموزش و پرورش ایران موجب شد روزنامه کیهان هم این خبر مهم را در ستون حوادسش چاپ کند

این خبر در قسمت حوادث روزنامه کیهان چاپ شده است حالا چه تناسبی بین حادثه و این خبر هست که در قسمت حوادث بچاپ رسیده است را من نفهمیدم ؛اما یک حدس میزنم و آن هم اینکه خوب این خبر در اصل حادثه است چون این کارها از وزارت آموزش و پرورش ایران بعید است. این سری اتفاقات در سیستم آموزش و پرورش ایران هر چند هزار سال ;  یکبار رخ میدهد و خوب باید هم در قسمت حوادث روزنامه‌ای چون کیهان نوشته شود .

توزيع كارت پوشاك فجر ميان دانش آموزان بي بضاعت تهراني

كارشناس مسئول انجمن اوليا و مربيان سازمان آموزش و پرورش تهران از توزيع كارت پوشاك فجر ميان دانش آموزان بي بضاعت شهر تهران خبر داد.

به گزارش فارس قربانعلي منافي اظهار داشت: سال گذشته آموزش و پرورش شهر تهران ۵۰۰  تا ۶۰۰  ميليون تومان بين دانش آموزان بي بضاعت تهراني توزيع كرده است.

وي افزود: آموزش و پرورش تهران امسال نيز از كميته امداد امام خميني (ره)، مبلغ  ۱۰۰ ميليون تومان دريافت و ميان دانش آموزان بي بضاعت تهراني توزيع كرده است.

منافي اظهار داشت: كارت پوشاك فجر پس از گذراندن مراحل اداري، طي هفته هاي آينده در اختيار مناطق و مدارس آموزش و پرورش شهر تهران قرار خواهد گرفت تا ميان دانش آموزان مورد نظر توزيع شود.




پرزیدنت پرس سخنران اصلی همایش سالیانه روسای آژانس یهود بود که روز گذشته (یک شنبه دوم اسفندماه 1388- 21 فوریه 2010) کار خود را در اورشلیم آغاز کرد. رئیس جمهوری اسرائیل که همیشه در سخنرانی های خویش از ملت ایران و پیکار مردم این کشور در راه رسیدن به حقوق شهروندی خود دفاع می کند، این بار نیز بخشی از سخنان خویش را به خطرات اتمی شدن ایران اختصاص داد و از جمله گفت: «رژیم کنونی در ایران یکی از بزرگترین خطرات برای دنیا و برای بشریت است. امروز بزرگترین چالش برای کشورهای عرب منطقه، رویاروئی با زیاده خواهی های حکومت کنونی در ایران است که می خواهد اسلام نسخه خویش را بر منطقه مسلط کند و یک ایدئولوژی خطرناک را در خاورمیانه حاکم سازد».

پرزیدنت پرس افزوده گفت: «سران حکومت ایران ابراز تنفر نسبت به اسرائیل را به وسیله ای برای گسترش نفوذ خویش در منطقه مبدل ساخته اند. در حالی که اسرائیل هیچ قصدی برای تسلط بر منطقه ندارد، این سران حکومت ایران هستند که علنا از تسلط بر منطقه و جهان سخن می گویند».

رئیس جمهوری اسرائیل گفت: «باید اندیشید که چگونه می توان قاطعانه با چنین تهدیدی رویاروئی کرد. نباید انحصار برخورد با معضل ایران متوجه اسرائیل باشد. خودسری های رژیم ایران یک مشکل جهانی است و این واقعیت باید به صراحت گفته شود که یک جنایتکار تعصب گرای مذهبی مانند احمدی نژاد، هنگامی که بمب اتمی و جنگ افزارهای کشتار همگانی در اختیار داشته باشد، همه دنیا را به خطر می اندازد».

پرزیدنت پرس گفت: «با چند اقدام ساده، ولی جدی و قاطعانه می توان این مشکل را حل کرد: نخستین گام باید برقراری تحریم های جدی و فلج کننده علیه رژیم ایران باشد؛ گام دوم بلندکردن فریاد اعتراض اخلاقی علیه رژیم آخوندهای ایران و احمدی نژاد است. به جای استقبال شاهانه از آنان در سازمان ملل و در دنیا، باید آن ها را مورد تحریم قرار داد. جهان باید حاکمان مستبد را محکوم کند و آنانی را که به کشتن زنان و دانشجویان بی گناه در خیابان ها دست می زنند مورد نکوهش قرار دهد. احمدی نژاد باید بداند که در برابر رفتارهای ضد اخلاقی خویش باید بهائی بپردازد. سومین اقدام جهانی باید برپائی سامانه های ضد موشکی در همه نقاطی باشد که در تیررس موشک های حکومت ایران قرار دارد».










خورشيد هيچ ‌گاه در سرزمين بريتانيا غروب نمي‌كند  !!!
(ضرب المثل انگلیسی)

( قسمت اول )

کشور انگلستان با ۲۴۴۸۲۰ کیلومتر مربع مساحت و دارا بودن جمعیتی در حدود ۶۰،۵۸۷،۳۰۰ نفر هنوز به اتحادیه اروپا وارد نشده و با وجود قرار داشتن در قلب اروپا با واحد پول قدیم خود یعنی پوند در اقتصاد و سیاست دنیا حکومت می‌کند و مثلاً مهد دموکراسی است.
 اما در قلب این کشور تنها چیزی که اصلا معنا و مفهوم ندارد دموکراسی است . و تنها چیزی که بطور کاملا وارونه عمل می‌کند حقوق بشر است . هستند افرادی که سالها در این کشور سر گردان هستند و بدنبال گرفتن مدرکی‌ برای پناهندگی . افرادی که از سرزمین مادری خود به جبر رانده شده و به امید زندگی‌ در مهد دموکراسی راهی‌ این سرزمین میشوند ؛ اما پس از رسیدن به این سرزمین با تنها چیزی که مواجه نمیشوند دموکراسی است . علی‌ الخصوص ایرانیان . کشور انگلستان پر است از ایرانیانی که سالها در آن مشغول زندگی‌ و کار هستند اما پس از گذشت سالها هنوز جواب قانع کننده‌ای برای در خواست پناهندگی خود ندارند و ممکن است حتی پس از سالها به ایران بازگردانده شوند . چرا چون این افراد دارای پرونده‌های حساس و درجه یک هستند (( سیاسی اثبات شده- دارای مدرک معتبر -دارای تایییده و .. )) اما افرادی هم هستند که به محض ورود به این کشور وقتی‌ با افراد قدیمی‌ برخورد میکنند و متوجه میشوند که اگر پرونده یا همان ( کیس سیاسی که باعث رانده شدنشان از وطن شده را ارائه کنند ) مثل این افراد ممکن است سالها در بین زمین و هوا بمانند مجبور به انتخاب راه تأسف باری میشوند چون این انتخاب به آنها کمک می‌کند تا در کم‌ترین مدت زمان ممکنه به داشتن پاسپورت کشور انگلستان مفتخر شوند اما از درون میمیرند چون مجبور شدند برای ساختن زندگی جدید خود در این کشور ( بگویند همجنس گرا هستند یا ..... ) به دروغ چون اگر این دروغ را نگویند ممکن است مثل افراد قدیمی‌ سالها حتی برای گرفتن یک اقامت حتی موقت سرگردان باشند .

آری این است واقعیت در کشور مهد آزادی .

راستی‌ چرا این گونه است ؟ من افراد زیادی را سراغ دارم که به این درد مبتلا هستند . آنانی‌ که به خاطر ایمان به راهشان حاضر به دروغ گفتن در دفتر رسیدگی به پروندههای پناهجویان نشدند و در حال حاضر در حال دیپورت هستند آن هم به ایران پس از سالها و سرگردانی در قلب دموکراسی ( لندن )  .  براستی انگلستان مهد دموکراسی وارونه است . برای اثبات صحت گفته‌های من میتوانید به روزنامه گاردین در چند روز پیش مراجعه کنید و افشاگری یکی‌ از کارمندان دفتر رسیگی به امور پناهجویان را بخوانید که چه دستوراتی برای آزار و اذیت پناهجویان دریافت کرده و به همین خاطر از شغل خودش استعفا کرده و به افشا گری دست زده است . این افشاگری جنجالی در انگلیس بوجود آورده است .

من در حال جمع آوری مطلب برای این نوع موضوع‌ها هستم و میخواهم پس از جمع آوری کامل مدارکی از این دست  ; طی‌ یک طومار  دفاتر حقوق بشری و سازمان ملل را از این اقدامات دولت انگلیس آگاه کنم  .

لذا هر دوست و خواننده‌ای در مورد بد رفتاری با پناهندگان ایرانی‌ در انگلیس مدرک مستند و معتبر و عکس دارد
 لطفا با من مکاتبه کند
 شاید بتوانیم به این وسیله جلوی این اقدامت را از سوی دولت انگلیس بگیریم .


یکشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۸


واحد لباس شخصی ها تحت امر قرارگاه ثارالله است

واحدهائی که سوار بر موتورسیکلت و آماده برای هر جنایتی تحت نام "لباس شخصی ها" به خیابان ها فرستاده می شوند، از جمله زیر مجموعه های "قرارگاه ثارالله" سپاه پاسداران اند. همین قرارگاه، رهبری عملیات واحدهای بسیج را که علیه مردم به خیابان ها آورده می شوند برعهده دارد. بنابراین، "لباس شخصی ها" تنها یک نام، برای واحدی از سپاه پاسداران است که برای همه نوع جنایت آموزش دیده است.

از دیگر زیر مجموعه های "قرارگاه ثارالله" سپاه پاسداران، سپاه محمدرسول الله است که در عملیات سرکوب خونین مردم در هشت ماه گذشته نقش آفرین اصلی بوده است.

فرماندهی قرارگاه ثارالله را پیشتر و تا وقتی سرلشگر رحیم صفوی فرمانده کل سپاه بود، سرتیپ پاسدار عزیرجعفری برعهده داشت، که با پیش بینی کم شدن خطر حمله به ایران و در دستور قرار گرفتن سرکوب داخلی، عزیز جعفری با درجه ای که علی خامنه ای به وی داد، بعنوان سرلشگر سپاه جانشین سرلشگر رحیم صفوی شد.

عزیز جعفری که در دوران هشت ساله ریاست جمهوری محمد خاتمی قرارگاه ثارالله را با هدف مقابله با اصلاحات و سرکوب داخلی سازمان داده بود، پس از آن که به تصمیم علی خامنه ای فرماندهی کل سپاه را برعهده گرفت، در ستایش از خدمات قرارگاه ثارالله، با صراحت گفت که اهداف قرارگاه ثارالله از این پس اهداف کل سپاه پاسداران خواهد شد. او در مصاحبه های اولیه خود، پس از رسیدن به فرماندهی کل سپاه، بارها، با استناد به نظرات و بحث های تحلیلی علی خامنه ای در محافل فرماندهان سپاه گفت که خطر حمله امریکا به ایران تضعیف شده و اکنون سپاه باید خود را آماده مقابله داخلی کند.

فرماندهی قرارگاه ثارالله را اکنون سرتیپ زاهدی برعهده دارد که بصورت همزمان جانشین فرمانده کل سپاه نیز هست. همین امر خود نشان دهنده اهمیت قرارگاه ثارالله است. قرارگاهی که گفته می شود نقش فرمانداری نظامی پایتخت را برعهده دارد. گفته می شود، درجریان تحصن نمایندگان مجلس ششم، سرتیپ وقت عزیز جعفری که فرماندهی قرارگاه ثارالله را برعهده داشت، برای گسیل واحد خونریز لباس شخصی ها به مجلس و سرکوب نمایندگان متحصن مجلس از رهبر کسب تکلیف کرده بود، که وی با توجه به رو به پایان بودن عمر آن مجلس و تدارکاتی که برای دوران بعد از خاتمی و بعد از مجلس ششم دیده بود، ترجیح داد "سر را با پنبه" ببرد و یکسره کردن تکلیف را بگذارد برای بعد!

فرماندهی سپاه محمد رسول الله را نیز برعهده سرتیپ همدانی است، که این هردو در جریان حوادث پس از کودتای بیست و دوم خرداد بارها علیه جنبش سبز و رهبران آن مصاحبه های مطبوعاتی و یا در محافل بسیج و سپاه سخنرانی کرده اند.

سپاه سید الشهدا، دومین سپاه مستقر در تهران است که فرماندهی آن برعهده سرتیپ  "علی فضلی" است. دو سپاه محمد رسول الله و سید الشهدا زیر نظر قرارگاه ثارالله، در کودتای بیست و دوم خرداد شرکت داشتند. محل واحدهای سپاه سید الشهدا، پادگان محمدرسول الله واقع در خیابان ولیعصر؛ جنب سیمای جمهوری اسلامی و بیمارستان رجائی است. که دلیل اصلی استقرار در این محل، حفاظت از صدا و سیماست.

با احترام برای تمامی خوانندگان گرامی‌

!!!!!!!!

لازم است یاد آوری است برخی‌ از اسناد و مدارک این وبلاگ طبق قانون کاملا انحصاری بوده و حق برداشت بدون مجوز نویسنده ممنوع میباشد !


در صورت استفاده بدون کسب مجوز و عدم ذکر نام منبع برابر قانون با استفاده کننده رفتار خواهد شد .



سایه شوم سپاه پاسداران بر اقتصاد ایران

تخمین سهم سپاه از تولید ناخالص داخلی ایران غیر ممکن به نظر می رسد، اما گمانه زنیها حاکی از یک سوم تا دو سوم تولید ناخالص داخلی است.

به محض این که داخل ایران می شوید، نشانه های زیادی از نفوذ شدید سپاه بر ارکان اقتصادی ایران را می بینید.

در حالی که قرارداد ساخت فرودگاه بین المللی امام به یک کنسرسیوم ترکی-اتریشی واگذار شده بود، دقیقا در روز افتتاح فرودگاه، نیروهای سپاه کنترل فرودگاه را در دست گرفتند و راه های منتهی به آن را با خودروهای خود بستند. تمام پروازها نیز به فرودگاه های دیگر منتقل شدند.
شرکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادعا می کند حضور پیمانکاران خارجی مرتبط با اسراییل، تهدیدی امنیتی برای فرودگاه محسوب می شود. اما واقعیت این است که کنسرسیوم ترک-اتریشی تاوان اشتباه بزرگش را در کنار زدن سپاه از این معامله ی بزرگ پس می دهد.

افراد کنونی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هیچ شباهتی با بنیانگذاران آن ندارند. سپاه که در ابتدای انقلاب به عنوان یک نیروی بسیجی با اعضای داوطلب آغاز به کار کرد، امروز تبدیل به یک غول اقتصادی شده است که شریانهای اقتصاد رسمی و زیرزمینی ایران را در دستان خود دارد. هر چند تخمین مقدار ثروت سپاه غیر ممکن به نظر می رسد، برآورد تحلیلگران غربی در حدود یک سوم تا دو سوم کل تولید ناخالص داخلی است. این مقدار معادل ده‌ها میلیارد دلار است.

 
علی انصاری، کارشناس دانشگاه سنت آندروی بریتانیا اعتقاد دارد: «سپاه پاسداران در واقع یک شرکت غول پیکر است که اسلحه هم در اختیار دارد.» وی می گوید: «اشتباه است ایران را یک دیکتاتوری نظامی تحت حکومت یک گروه کوچک افسران پرقدرت محسوب کنیم. به نظر من مجموعه ای از تمایلات تجاری و مذهبی عامل محرک سپاه است. هرچند فکر نمی کنم یک دستگی مورد نیاز در سپاه وجود داشته باشد.»
 
شرکتهای شناسنامه دار در کنار بنیادهای خیریه، سپاه را تبدیل به یکی از قدرتمندترین بازیگران صنایع پرسود ساختمان، نفت و گاز، صادرات و واردات، و ارتباطات کرده است. سپاه کارهای جزیی تر را به پیمانکاران فرعی خارجی واگذار می کنند در حالی که خودش حضور فعالی در مناقصه های خارجی دارد. کنترل سپاه بر اسکله های خلیج فارس و پایانه ها و فرودگاه های داخل خاک ایران، به آن اجازه ی ورود و خروج هرگونه کالایی بدون پرداخت حق گمرک و عوارض را می دهد. محسن سازگارا که خود از بنیانگذاران سپاه است، نیروی سپاه قدس را معادل وزارت خارجه  سپاه می داند که وظیفه اش تنظیم روابط بین المللی سپاه با کشورهای مختلف است.

 
گسترش و نفوذ دامنه ی قدرت سپاه به اوایل دهه ی نود میلادی (۷۰ خورشیدی) بازمی گردد. زمانی که اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور وقت ایران، سپاه را به حضور در صنعت ساختمان ایران تشویق کرد. چرا که اعتقاد داشت، سپاه می تواند به روند بازسازی ایران پس از جنگ کمک کند. هرچند امروز هاشمی رفسنجانی به عنوان یک فرد پرنفوذ عرصه ی سیاسی و اقتصادی ایران، خودش یک رقیب برای سپاه محسوب می شود.

 
سپاه پاسداران بسیاری از فعالیتهای خود را تحت پوشش بنیادهای مختلف انجام می دهد، از جمله بنیاد مستضعفان. اگرچه بسیاری اعتقاد دارند قدرتمندترین شاخه ی سپاه، قرارگاه خاتم الانبیا است. قرارگاه خاتم الانبیا کارش را به عنوان بازوی ساختمانی سپاه آغاز کرد، اما امروز با داشتن بیش از ۸۱۲ شرکت ثبت شده در داخل یا خارج ایران، و ۱۷۰۰ قرارداد دولتی، تبدیل به یک غول اقتصادی در عرصه های مختلف اقتصاد ایران شده است. اخیراً خزانه داری ایالات متحده داراییهای سردار رستم قاسمی، رییس این قرارگاه، و چهار شرکت زیر مجموعه ی آن را مسدود کرد.

با حمایت بی دریغ محمود احمدی نژاد از سپاه، خاتم الانبیا در چند سال اخیر توانسته است برنده  بسیاری از مناقصه های بدون رقیب دولتی شود. مناقصه های بزرگی همچون احداث تونل، احداث راه آهن زیرزمینی، تاسیسات هسته ای، و ساخت بمب. این قرارگاه همچنین برنده  مناقصه ی بزرگ ۱٫۳ میلیارد دلاری احداث خط لوله ی ۹۰۰ کیلومتری گاز طبیعی از بوشهر به سیستان و بلوچستان شده است. این قرارداد بزرگ در بخش انرژی، با قرارداد ۲٫۵ میلیارد دلاری دیگری برای احداث میدان گازی پارس جنوبی تکمیل شد.

با توجه به ابهاماتی که در روند خصوصی سازی در قوانین ایران وجود دارد، بسیار دشوار است که گستره ی دقیق مالکیت سپاه را در اقتصاد ایران شناسایی کرد. چرا که علی رغم عدم حضور رسمی سپاه در برخی از شرکتها، روابط پشت پرده از حضور نامحسوس سران این ارگان خبر می دهد.

شهریور امسال، شرکت اعتماد مبین که کنسرسیومی وابسته به سپاه است، به محض خصوصی شدن شرکت مخابرات ایران، پنجاه و یک درصد سهام آن را خرید. این معامله ی بی سابقه ی ۵ میلیارد دلاری یادآور ماجرای تصاحب فرودگاه امام بود. چرا که در مناقصه شرکت مخابرات هم در لحظات آخر، رقیب اصلی سپاه به «دلایل امنیتی» کنار گذاشته شد. تنها چند ماه پس از این معامله ی تاریخی، رییس کنسرسیون سپاه، مجید سلیمان پور و همسرش به دلیل نشت گاز در خانه ی شان کشته شدند. هرچند بسیاری از مردم به دلیل اعلام شده ی مرگ آن دو با بدبینی نگاه می کنند.


اما و اگرهای مرگ زهرا کاظمی پس از ۶ سال
در چند روز پیش مطلبی نوشتم در مورد باز خوانی پرونده مرگ زهرا ( زیبا ) کاظمی خبرنگار ایرانی‌ تبعه کانادا و خواستم اگر کسی‌ در این مورد خبری دارد برایم ارسال کند - امروز که سرگرم دیدن پیامها بودم پیامی از طرف یک دوست برایم ارسال شده بود که یک لینک ضمیمه آن شده بود پس از خواندن لینک مورد نظر تصمیم به چاپ مطالب لینک کردم ؛ اما موضوعی که من دنبال آن هستم این هست که بتوانم اسناد اصلی‌ را فاش کنم - در هنگام باز داشت زهرا کاظمی ایشان اصلا در وحله اول بازداشت نشده است و فقط در اتاق افسر نگهبانی ( درب یک زندان اوین )  بوده است و در خصوص مدارک عکاسی ایشان از ایشان سئوال پرسیده میشود و مأمورین زندان به تحقیق در خصوص صحت مدارک میپردازند - این ماجرا در عصر روز ۲/۴/۱۳۸۲ اتفاق میفتد و دقیقأ در همان روز مجوز خانم کاظمی که از سوی اداره کلّ مطبوعات و رسانه‌های خارجی‌ بر اساس معرفی‌ نامه خانم کاظمی از سوی موسسه عکس انگلیسی کمرا پرس مبنی بر تهیه عکس از مردم و سطح شهر تهران و چند دانشگاه و کوی دانشگاه بوده صادر میشود و ایشان در همان روز به جلوی درب زندان اوین میرود تا بر اساس مجوزی که داشت از آنجا عکس تهیه کند .
****************
نکته اول : با توجه به جو آن زمان و تحصن خانواده دانشجویان در جلوی درب اوین اصولا ورود با دوربین عکاسی به آن منطقه در آن زمان از مشکل‌ترین کارها بوده است و اگر بخواهد کسی‌ با دوربین به آنجا راه پیدا میکرده باید قبل از ورود حتما تمام مدارکش توسط نیروهای لباس شخصی که در میان آنها از افراد وزارت هم کم نبوده اند کنترل بشود و تا کنترل انجام نمیگرفته است اصلا ورود به آن منطقه از محالات است ( پس فرضیه عکس گرفتن از مناطق ممنوعه اصلا قابل بحث نیست )
**************
نکته دوم : ایشان در ساعت ۱۷/۴۰ عصر برای پاره ایی توضیحات به داخل اتاق افسر نگهبانی اوین در محوطه ( درب یک اوین ) هدایت میشود . و از آنجا بر اساس دستور قاضی کشک دادسرا در اختیار زندان اوین قرار می‌گیرد و ۲۱ ساعت در اختیار داد سرا و زندان بوده است ( حالا این وسط شاکی‌ چه کسی‌ بوده و اتهام چیست ؟ در ابهام است )
**************
نکته سوم : ایشان در ساعت ۱۷/۴۰ روز ۲/۴/۱۳۸۲ به داخل زندان میرود و همان جا باز داشت میشود!! برای ۲۱ ساعت - پس با این فرض ایشان در ساعت ۱۴/۴۰ یعنی دقیقأ ۲۱ ساعت بعد در اختیار نیروی انتظامی قرار می‌گیرد آن هم معاونت اطلاعات ( من تعجبم چرا معاونت اطلاعات !! اگر جرمی‌ صورت گرفته در محدوده زندان اوین بوده و قانونا به سازمان حفاظت اطلاعات سازمان زندانها و حفاظت اطلاعات قوه قضاییّه مربوط میشود و آنها خودشان در اوین دارای زندان هستند ( زندان ۳۴۰ ) و اصلا به نیروی انتظامی ربطی‌ ندارد !! ) پس ایشان در تارخ ۳/۴/۱۳۸۲ ساعت ۴۰/۱۴به نیروی انتظامی معاونت اطلاعات تحویل میشود و ۲۶ ساعت در اطلاعات ناجا بوده است ( میشود ۴/۴/۱۳۸۲ ساعت ۴۰/۱۶ و از آنجا ۴ ساعت در دادسرا بوده میشود ساعت ۴۰/۱۸ و از آنجا ۲۶ ساعت در اختیار وزارت اطلاعات بوده است پس میشود تارخ ۴/۴/۱۳۸۲ ساعت ۴۰/۱۸ عصر ایشان تحویل وزارت اطلاعات شده و با حساب ۲۶ ساعت بازداست در وزارت اطلاعات میشود ساعت ۴۰/۱۸ تاریخ ۵/۴/۱۳۸۲ )
************
نکته چهارم : ایشان در تاریخ ۲/۴/۱۳۸۲ دستگیر شده است . و تا ساعت ۴۰/۱۸ مورخه ۵/۴/۱۳۸۲ در باز داشتگاه‌ها بوده طبق آمار دادستانی ولی‌ ۲۰ تیر دادستانی از مرگ ایشان مطلع میشود و در تاریخ ۲۵/۴/۱۳۸۲ با تایید مقامات دادستانی مرگ ایشان رسما اعلام . در صورتی‌ که مرگ ایشان به گفته افرادی در سیستم قوه قضاییّه در تاریخ ۵/۴/۱۳۸۲ یا ۲۴ ساعت قبل از آن یعنی در تاریخ ۴/۴/۱۳۸۲ بوده و ایشان در تاریخ ۴/۴/۱۳۸۲ در دست وزارت اطلاعات بوده آن هم پس از ساعت ۴۰/۱۸ - پس چرا مرگ ایشان ۲۳ روز بعد اعلام شده و ایشان از تاریخ ۵/۴/۱۳۸۲ ساعت ۴۰/۱۸ به بعد در کجا بوده است که ۲۳ روز بعد مرگ ایشان اعلام میشود .
**********************************************************************************
من بدنبال این هستم  - از این دوست به خاطر ارسال این لینک که در زیر میخوانید سپاس گذارم اما این حرفا و نوشته‌ها من را قانع نمیکند . چون تصمیم دارم در این خصوص به یک کنکاش اساسی‌ دست بزنم باز هم از تمام افرادی که در این مورد اطلاعاتی دارند خواهش می‌کنم با من با یک آدرس ایمیل معتبر حتما تماس بگیرند

***********************************************************************************
( این همان لینکی‌ است که این دوست برایم ارسال کرده )
راز اصلى قتل زهرا كاظمى بوسيله جعفر نعمتى در دست وزارت اطلاعات فاش ميشود!!!!
*******************

 

پس از چند ماه كش وقوص در خصوص قتل زيبا كاظمى خبر نگار ايرانى كانادايى و گمانه زنيهاى ممتد و سناريو سازيهاى بي شمار بالاخره پس از بازداشت جعفر نعمتى دستيار و همكار سعيد مرتضوى و الياس محمودى با اعترافات جعفر نعمتى از اين راز پرده برداشته شد.
اعترافات جعفر نعمتى: در سال 1380 پس از موفقيت الياس محمودى در مجبور نمودن سيامك پور زند به اعترافات دروغين و نتيجه حاصله از آن برنامه بر طبق نظر آقايان به ثمر نرسيد و آلياس محمودى به كمك و مشورت رييس شعبه 26 دادگاه انقلاب قاضى حداد به پرونده اى دست يافتند بنام خبرنگاران ايرانى تبار و فعال در رابطه با جريانات داخلى ايران و يكى از آن اسامى اسم مرحومه كاظمى بود و با دستور قاضى مرتضوى زمينه دعوت از ايشان و رسيدگى به اجراء اين برنامه در قبل از 18 تير ماه 1382 آماده شد و قبل از اينكه به بازداشت ايشان دست بزنيم اسامى و آدرسهايى مد نظر بود كه بوسيله رابط نفوذى خودمان زهرا كاظمى را به مراجعه به بسيارى از آدرسها مجبور نموديم و زمانيكه سوژه از نظر اوليه آماده بهربردارى شد و زواياى اعترافات و اعترافگيرى آماده گشت و موقعيت نفراتى كه بايستى مد نظر بودند كه بر روى آنان بعنوان جاسوس اعتراف شود آماده گشت با دستور الياس محمودى و با هماهنگى قاضى مرتضوى و بوسيله نيروى حفاظتى زندان اوين اين كار عملى گشت و در ساعاتى كه زهرا كاظمى بازداشت شد الياس محمودى بنده و قاضى مرتضوى در زندان اوين و دفتر تازه تاسيس ايشان حضور داشتيم و پس از گذراندن مراحل اوليه بازداشت و طرح نوع برخورد اوليه با زهرا كاظمى ايشان را به سلول انفرادى در بند 325 انتقال داديم و با توپ و تشر سعى در القاء وضع وخيم و عواقب جاسوسان در ايران را به زهرا كاظمى تفهيم نمودم و در ساعات سوم بودم كه الياس و مرتضوى بر طبق برنامه به داخل بند آمدند و شروع به دلجويى و كمك به زهرا كاظمى نمودند و زمانى كه زهرا كاظمى خطاب به مرتضوى با لحن بد شروع به تهديد در مورد عواقب خطرات بازداشت يك تبعه كانادا نمود مرتضوى با يك ضربه سيلى ايشان را بدرقه نمود و مسير اصلى رسيدگى به اين جريان از حالت عادى خارج شد و با دستور مرتضوى بنده شروع به زدن ضربات بدنى و شكنجه كاظمى نمودم تا اينكه از شدت درد و شكنجه ايشان اعلام نمود كه حاضر است هر كارى كه اعلام نماييم انجام دهد و پس از اين گفتار با پذيرايى از ايشان و دادن غذاى گرم ايشان را سرو نموديم و در ساعت 2 بعد از نيمه شب بود كه ايشان را به طبقه بالا انتقال داديم و از آنجا به دفتر مخصوص ضد شنود مرتضوى و الياس تا اينكه مراتب بر طبق نظر آنان دنبال شود و همزمان با اين مراحل كه به 4 ساعت جلسه اوليه انجاميد نظرات و افكار مرتضوى و الياس به خانم كاظمى تفهيم شد و قرار شد كه مراحلى كه بايد طى شوند و بصورت مكتوب و زمان بندى شده درآمده بود . به كاظمى داديم و ايشان در صبح روز بعد براى اجراى عمليات اجرايى آماده شود و با قول اوليه ايشان مرتضوى دست به درز دادن اطلاعات اوليه نمود و اعلام نمود كه كاظمى از طرف سيستم خارجى ماموربه استخدام و پشتيبانى جاسوسان فرهنگى بوده و اين موضع ايشان بصورت گزارش به نزد شاهرودى و از كانال ايشان به دفتر آقا...خامنه اى و هاشمى رفسنجانى فرستاده شد و آقايان مجموعاٌ خواستار پيگيرى پرونده شدند و بغيير از شاهرودى در رده اول كشورى و سروران حاج سعيد كسي از اصل جريان با خبر نبود تا اينكه در طول 48 ساعت اوليه زهرا كاظمى كاملا توجيح و با تمام موارد آشنا شده بود و بيش از 29 اسم و مكانهاى مورد نظر به اطلاع ايشان رسيده بود كه طى 4 ماه همكارى بايستى به تمامى آنان اعتراف نمايد و بيشتر اين اسامى كسانى بودند كه بايستى از گردانه خارج ميشدند و يا پرونده هاى ناقص گذشته آنان تكميل گردد و از اين مجموعه 7 تن نماينده مجلس هستند . اين بود كه زهرا كاظمى در شب دوم بازداشت بعنوان يك ركن اساسى و عملى درآمد تا اينكه در شروع روز سوم قبل از ورود قاضى مرتضوى از طرف نگهبان بند مطلع شديم كه ايشان سعى داشته بوسيله دادن وعده به نگهبان زن بند. اطلاعات مكتوبى را به سفارت كاناد ا برساند و اين عمل ايشان و موافقت ذمنى نگهبان كه مورد تاييد الياس بود باعث شد كه مرتضوى نسبت به ايشان و عدم اطمينان در آينده در موقعيتى قرار گيرد كه نه راه پيش داشته باشد و نه راه پس و در كمتر از دو ساعت همگى در آنجا حاضر شديم و مرتضوى با تماس با رازينى و تماس كوتاهى با اژه اى مراتب و متوقف شدن برنامه را اعلام نمود و به داخل بند زهرا كاظمى رفتيم كه الياس محمودى بدون هيچگونه حرفى با يك لگد با كف پا زهرا كاظمى را نقش برزمين نمود و بر روى شكم او نشست و شروع به كشيدن موهاى او نمود و با دستى ديگر متعاقبا و زنجيره وار با دشنام به او سيلى ميزد و قاضى مرتضوى با الفاظ تف و لعنت به ايشان چندين لگد به پهلوى ايشان زد و سر زهرا كاظمى را بر زير پاهايش ميفشرد و مدام ميگفت سزاى خيانت مرگ است باور نكردى و با اشاره به من گفت بلندش كن و من هم همين كار را كردم و مرتضوى شروع به دريدن لباسهاى او نمود و گفت سزاى خيانت در مرحله اول اين است و بعد له شدن سرت زير ثم اسبان و در اين لحظات بود كه مرتضوى براى امر مهمى فراخوانده شد و الياس هم با او رفت و گفتن تا ساعتى ديگر برميگردن و چون درب اين بند بايستى از درون قفل ميشد راهى براى ورود از خارج نبود و پس از رفتن آنها بنده درآنجا با زهرا كاظمى و لباس دريده او روبرو شدم و شيطان در جلدم رفت و به جان او افتادم در حالى كه بدن بى جانش يارى مقاومت نداشت به او تجاوز نمودم و اين امر بر خلاف راه معمول انجام شد تا اينكه كارم تمام شد و شروع به پوشاندن لباسهاى او نمودم ولى به دليل پارگى نتوانستم او را كاملا بپوشانم و با پتويى بر روى بدن ايشان از رويت بدنش جلوگيرى نمودم و در همين اسناء بود كه مرتضوى و الياس برگشتند و گفتند كه بهوش است كه بشود با او حرف بزنيم و من گفتم بله و وقتى آنها با زهرا كاظمى روبرو شدن متوجه تجاوز من به او شدن و با خنده بمن گفتن خودت صيغه را خواندى و حالا خودت فسقش كن .من گفتم چشم و با برداشت كابل شكنجه كه در نزديكى من بود به نزديكى كاظمى آمدم تا شروع به ترساندن ايشان نمايم و مرتضوى با دشنام و الفاظ هرزه و همكاره و ....به او گفت نتونستى از شانست استفاده كنى و با بزرگان پرواز كنى و حالا همانگونه كه قول دادم سزايت مرگ است آنهم از نوع عالى و در اين لحظه كاظمى با التماس از او خواست كه شانسى به او بدهد و از مرتضوى خواست كه به او اطمينان كند و در اين لحظه مرتضوى گفت فكر ميكنى چقدر مثل توى كثيف در زير دستان من به التماس افتادن و به آنها رحم كردم. هيچ هيچكدامشان جان سالم بدر نبردند چون ما در راهمان با كسى ‍شوخى نداريم و بيش از يك بار ريسك اطمينان نميكنيم و شانس توهم تمام شد و نميتوانم آن را تكرار كنيم و در اين لحظات بود كه با الياس در گوشه راهرو حرف ميزدم و او گفت بخاطر اينكه همه چيز را ميداند بايستى از بين برود و تمام مراحل آماده شده و از راهى ديگر سود ميبريم .الياس گفت حاج سعيد اجازه بديد آقا داماد كارشو تمام كنه كه اجر بيشترى ببره و با اشاره مرتضوى من با كابل اولين ضربه را با شدت تمام به سركاظمى وارد كردم . و او نقش بر زمين شد و تمام بدنش بر روى زمين مثل بيمارانيكه بيمارى عصبى دارند شروع به لرزيدن نمود و متوجه شديم كه ضربه كارى و اساسى وارد شده و ميشود دانست كه در 24 تا 48 ساعت آينده نه يارى گفتار دارد و نه يارى زنده ماندن و با فرستادن ايشان به درمانگاه زندان از اين امر مطمين شديم و سريعا اورا به زندان و سپس با برنامه قبلى و هماهنگى با يكى از ياران حاج سعيد او را به اداره 14 وزارت اطلاعات تحويل داديم و متعاقبا مسايلى پيش آمد كه همگان با خبريد .

ولى در اصل زهرا كاظمى بعلت بى احتياطى و ندانم كارى كشته نشد بلكه بعلت دانستن موارد ونييات باند خشونت و دانستن نام سوژه ها و بسيارى از مسايل كشته شد كه در 48 ساعت اول بعنوان بهره بردارى از ايشان با او در ميان گذاشته شده بود من حكم شرعى قتل ايشان را نديدم ولى مطمين هستم بوسيله رازينى تاييد شده بود چون اخيرا در دو ماه گذشته تمامى احكام را حاج سعيد از اون ميگرفت چون معمولا آقايان روح الله حسينيان و محسنى اژه اى و رازينى اين سه تنى هستند كه دوره اى اين دستورات را به حاج سعيد ابلاغ ميكنند و در مدت مرگ زهرا كاظمى نوبت رازينى بود.

بله اين بود اصل ماجرا و لحظاتى را كه حقيقتاٌ زهرا كاظمى در زندان دشخيمان پشت سر گذاشته و اين اطلاعات عين اعترافات قاتل او و شاهد لحظه به لحظه جريان بوده كه در اختيار محمد شفيعى معاون فعلى وزارت اطلاعات است و در خارج از وزارت اطلاعات نگهدارى ميشود و تا اين لحظه در اختيار حتى وزير اطلاعات قرار نگرفته و اميدواريم قاصدى فيلم ضبط شده اين اعترافات را به دادگاه مردمى و جهانى ارسال كند