کل نماهای صفحه

سه‌شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۸

زمانی که کار را شروع کردم تصمیم گرفتم از همان جایی شروع کنم که که به گفته آقایان قرار بود کانون اعتراضات بشود یعنی دانشگاه با روسای دانشگاه ها مکاتبه کردم و تمام هماهنگی های لازم صورت پذیرفت و قرار شد من و تیم برنامه سازی ام به دانشگاه برویم روزی را انتخاب کردم که درست مصادف با ایام امتحانات دانشجویان چون در آن روز همه دانشجویان بخاطر امتحان بودند و از همه طیف میشد برای مصاحبه استفاده کرد و سرانجائ روز موعود فرا رسید وقتی با اکیپ وارد ئحوطه دانشگاه شدم از تعجب شاخ درآوردم تنها چیزی که اصلا نمیشد در دانشگاه دید تب و تاب امتحان بود!!!!!!! آنچنان بین دانشجوها بحث سیاسی رد و بدل میشد که بیا و ببین!!!؟؟!! منکه بی اختیار ایستادم و نگاه کردم تا صدای دانشجویی مرا به خود خواند که: آقای دوربین بدست با ما حرف نمیزنی؟؟؟؟ من هم از خدا گفتم:مهم اینه که شما ها بخواهید حرف بزنید من که از خدامه!!؟؟ بعد با همکارانم به طرفشون رفتیم یک جمعی در حدود 15تا 20 نفر دور هم نشسته بودند دختر و پسر قاطی من گفتم از شبکه اول سیما آمدم تابرنامه ای با عنوان دانشجو انقلاب چرا؟؟ بسازم یکی از اونها با خنده گفت به امید خدا بعد از مصاحبه هم همه ما میریم اونجایی که عرب نی انداخت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم نه بابا این برنامه برای سیما هست نه برای...... بعد شروع به مصاحبه کردم.. سوال هم این بود: دانشجو انقلاب چرا؟؟؟؟؟؟ ((( پایان قسمت دوم)))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر